در جست‌وجوی راهی به رهایی

83

یا هنر کنشگرانه؛ نگاهی به نمایشگاه آثار فرشید پارسی‌کیا، با عنوان «باهمان» در گالری دنا

جمال الدین تیموری

نظریه‌پردازان بسیاری به مفهوم کنش و کنشگری در هنر و ارتباط هنر و جامعه پرداخته‌اند. در این میان اندیشه‌های هانا آرنت قابل توجه است. او در هنر تواننش کنشگرانه ویژه‌ای می‌بیند و معتقد است هنرمند از طریق این قدرت ویژه می‌تواند تاثیرات عمیقی بر جامعه بگذارد.

در مقاله‌ای با عنوان «تحلیل مفهوم هنرمند کنشگر با تکیه بر اندیشۀ هانا آرنت» که به تاثیر کنشگرانه اثر هنری و نقش فعال هنرمند در این زمینه پرداخته، آمده است: «اثر هنری از طریق تجربه استتیکی و با به وجود آوردن حس مشترک، شکل خاصی از تجربه خصوصی را به حیطۀ عمومی وارد کرده و آن را تبدیل به تجربه‌ای جمعی در حیطۀ عمومی می‌کند.» و در ادامه چنین نتیجه می‌گیرد: «کنش هنری یعنی به ر‌اه‌اندازی داستانی جدید در درون شبکه تودرتوی روابط بشری. از این طریق اثر هنری به بازتعریف و باز مفصل‌بندی حیطه عمومی می‌پردازد. لذا کنشگری هنرمند، نه در واکنش‌های سطحی او به اتفاق‌های جامعه و نه در انتقال پیامی سیاسی، بلکه در ساختن اثر هنری است؛ اثری که در درون خود داستانی جدید نقل کند و الگوهای سنتی معنابخشی را به چالش کشد. “هنرمند کنشگر” کسی است که با اثر هنری، ابژه‌ها را از پیوندهای معمول خلاص کرده، آنها را در دنیای هنر از نو متولد و برای هرکدام داستانی جدید روایت می‌کند.»1

به اعتقاد نویسنده، نمایشگاه «باهمان» فرشید پارسی‌کیا از این منظر قابل تامل است. او نیز با تجربه استتیکی می‌خواهد شکل خاصی از تجربه خصوصی – یعنی سردرگمی مردی چهل و اندی ساله با تلفیق نگاه هنرمندانه و مدیریتی به تاریخ ایران- را به حیطه عمومی وارد کرده و آن را تبدیل به تجربه‌ای جمعی کند. البته در استیتمنت اشاره کرده که این سردرگمی برای کسی که پرونده مهاجرت را برای همیشه بسته، دام بزرگی است. پس از منظری او در این تجربه خصوصی، خود را در دام افتاده یا در آستانه به دام افتادگی نیز می‌بیند و گویی با این خویشتن‌پژوهی هنری به دنبال راه برون‌رفت از وضع موجود است. هرچند این خطاب، از منظر دیگری می‌تواند هشدار به هر کسی باشد که پرونده مهاجرت (از هر نوعی) را برای همیشه بسته است و ممکن است به دام سردرگمی گرفتار آید.

به هرحال پارسی‌کیا تصمیم می‌گیرد کنشگرانه، با اثر هنریش، ابژه‌ها را از پیوندهای معمول خلاص کرده، آنها را در زاویه دید ویژه هنرمندانه‌اش، از نو متولد کرده و برایشان داستانی جدید روایت کند تا شاید خود و مخاطبانش را از این سردرگمی برهاند. این‌که در این امر موفق بوده یا نه قابل بررسی است. طراحی‌های وی در کنار پاراگراف‌هایی از سفرنامه‌های افراد مختلف روی دیوار رفته است؛ از سفرنامه‌نویسان ژاپنی تا فرانسوی، که به ایران آمده بودند، هر کدام دیدگاه خاص خود را داشته‌اند و گویی پارسی‌کیا با کنار هم نشاندن طرح‌ها و این متنون، از ما می‌خواهد در پی خوانشی جدید باشیم.

رسمی است قدیمی، به روزهای آخر سال که می‌رسیم می‌گویند خود را و اتفاقات و اعمال و افکار سال و عمری را که سپری کردید، مرور و تجزیه و تحلیل و بازنگری کرده و آماده شوید برای تغییری اساسی در سال نو.

نمایشگاه «باهمان» فرشید پارسی‌کیا در واپسین روزهای اسفند و در آستانه سال نو، بهانه خوبی بود تا از چند منظر این آیین را به جا آوریم، پژوهشگرانه خویش‌کاوی و خویشتن‌یابی کنیم، بلکه به سمت و سوی حالی دگر رهسپار گشته و “طرحی نو در اندازیم”:

  • از این منظر که فرد فرد ما ایرانیان در این سال‌هایی که گذشت برای خود و رشد و توسعه شخصیت و ساخت و تکامل هویت فردی و جمعی خود چه کردیم و چه می‌خواهیم بکنیم؟ کجای هویت ایرانیمان ایستاده‌ایم و برای توسعه و بازسازی این هویت جمعی چه کردیم و چه برنامه‌هایی داریم؟
  • از این منظر که به عنوان یک هنرمند ایرانی و یا علاقمند به هنر، یا هرنوع وابسته به دنیای هنر، برای رشد و توسعه دنیای هنر چه کردیم و چه برنامه‌ای داریم؟   
  • به عنوان یک انسان کجای تاریخ انسانیم؟ چه نقاط ضعف و قوت، چه مسیر های غلط و درست و چه تخریب‌ها و ساخت‌هایی داشته‌ایم و چه برنامه‌هایی برای آینده جهان متنوع و هستی انسانیمان داریم؟

پاسخ به هرکدام از این پرسش‌ها، پژوهش و مطالعه‌ای عمیق و منسجم می‌طلبد. اما به اعتقاد جان دیویی، «ایده‌آل نظام بخش برای تحقیق و کاوش، به‌وجود آوردن یک رابطه تازه بین انسان و محیط او یعنی زندگی، جامعه و دنیای اوست، رابطه‌ای که راه تازه مواجهه با آن‌ها را ممکن می‌سازد و در نتیجه، دست آخر، نوع جدیدی از ابژه یا شی تجربه شده را خلق می‌کند که نسبت به آنچه از قبل بوده، واقعی‌تر نیست، اما معنادارتر است.»2

در همین راستا و در ارتباط با این معنایابی، دوباره می‌توانیم بپرسیم ما «باهمان» کیستیم و قرار است که چه کسی بشویم؟ نگاه کلندینین از منظر پژوهش روایی، برای نویسنده این متن در این ارتباط، نگاه تامل برانگیزی است؛ «مجموعه‌ای از رابطه‌های پیچیده میان دانش، بافت‌ها و هویت‌ها»3 که از طریق روایت داستان آن‌ها می‌توانیم به تجربه‌های خود معنا ببخشیم و با تغییر داستان‌ها معانی نویی خلق کنیم. پارسی کیا در این تجربه هنری شخصیش، خواسته تا جای ممکن این رابطه‌های پیچیده را نظم بخشی کند و معنای نویی از آن بیابد که نجات‌بخش باشد.

از منظر کلندینین، ما درباره قصه‌های به هم پیوسته و تودرتویی که در آن زندگی می‌کنیم فکر می‌کنیم. ما در داستان‌های خانوادگی، داستان‌های بین نسلی و همچنین داستان‌های فرهنگی زودگذر زندگی می‌کنیم. داستان‌هایی که فرهنگ هر یک از ما را شکل داده است. او از چهار اصطلاح کلیدی، درباره تجربه به عنوان یک پدیده حکایت شده نام می‌برد: «زیستن، گفتن، بازگفتن، باز زیستن.»

این چهار اصطلاح و نگاه هشیارانه و آگاهانه به آن‌ها، رهیافت‌های ارزشمندی به ما خواهد داد. پارسی کیا از منظر خود، خلق اثر هنریش را آغشته می‌کند به مطالعه تجارب زیسته انسان ایرانی در دویست سال گذشته و طبقه‌بندی و نظم‌بخشی این تجارب زیسته در قالب چهار دسته و تلاش کلی:

  • بازسازی بر پایه ساختار گذشته
  • میانه‌روی به سبک نعل و میخ
  • براندازان نظم موجود
  • رجوع به سنت

او «زیستِ» فردی جمعی کاویده شده از منظر خود را در نمایشگاهش به مخاطب می‌گوید و نشان می‌دهد تا دیالوگ‌هایی بین ما شکل گیرد تا از خلال این «گفتن» و «بازگفتن‌ها»، شاید به «باززیستنی» نو دست یابیم. به روایت تصویری او، ما «باهمان» در یک سردرگمی ناآگاهانه عمیق، طولانی و غمناک گرفتار شده‌ایم؛ «جماعت خواب / اجتماع خواب‌زده/ جامعه چرتی»

آن چه او به تصویر می‌کشد مجموعه‌ای شخصیت‌ها در قالب چهره‌هایی در هم تنیده و تا حدودی تکثیرشونده و مغموم است. او این استفاده فرمی از اعضای بدن به مثابه کاراکتر را پیشتر، در مجموعه «انسان‌های انگشت‌نما» با ترکیب انگشت دست، به ویژه شست با چهره نیز به نمایش گذاشته بود. اما اینجا به سراغ سر انسان می‌رود. عضو مهمی که قاعدتاً با حضور مغز، مرکز فرماندهی بدن محسوب شود و نیز با وجود چشم به مثابه ابزار دیدن، گوش به مثابه ابزار شنیدن، بینی به مثابه ابزار بوییدن، و دهان به مثابه ابزار سخن گفتن و حتی بخشی از پوست به مثابه ابزار لامسه در آن، به نوعی، تمام و کمال بستر اندیشیدن و آگاهی را فراهم کرده و به زعم نویسنده، آن‌چه مقصود و غایت زندگی انسان است، در آن شکل گیرد. اما چهره‌های ترسیمی پارسی‌کیا بدون گوشند و اگر چشمی هست بسته است. گویی خوابند یا خود را به خواب زده‌اند؛ نمی خواهند یا نمی‌گذارند بشنوند. دهان‌ها بسته است؛ حرفی برای گفتن نیست یا اجازه سخن گفتن ندارند. عضو دیگری که در این سرها و چهره‌ها برجسته‌تر می‌نماید، بینی است. بینی‌های تکرار شونده که گاهی در نقش اجزای دیگرِ سرهای همجوار نیز حاضر می‌شوند، خود می‌تواند معنایی خاص را تولید کند. در مجموع، جمجه‌هایی ناقصند که به جای مغز، گویی با بینی و چشمان بسته و دهان دیگری‌ها، پر شده است.  

با اندکی تلاش می‌توان در میان هر اثر، کاراکتر خاصی را برجسته‌تر یافت، اما این تلاش مفید به فایده نخواهد بود، چون در ذهن و نگاه و اندیشه هنرمند، کاراکتر خاصی برجسته نیست تا بتوان آن را مشخص کرد. اگر کاراکتری بخواهد برجسته گردد، دیگر کاراکترها با همان توصیفی که شد، اجازه نمی‌دهند و نگاه ما را می‌دزدند. در هر اثر حداقل چهار چهره ناقص یا ناکامل با توصیفات بالا را می‌توان دید که به نظر اشارتی است به همان چهار دسته از تلاش‌هایی که پارسی‌کیا به آن می‌پردازد. این‌که یک کاراکتر می‌خواهد سر برآورد و دیگری‌ها نمی‌گذارند، همسان‌سازی تصویری زیرکانه‌ای است برای سردرگمی در میانه آن چهار تلاش! چنان که پارسی‌کیا در استیتمنت نوشته: «جهان واره ایرانی در دویست سال گذشته، همیشه بین این چهار روش برای ادامه حیات خود در رفت و آمد بوده و همین رفتار و رفت و آمد، ما «باهمان» را سردرگم، چندلایه و مغموم نموده است». البته در برخی آثار تعداد چهره‌های ناکامل به هفت یا هشت چهره نیز می‌رسد که می‌تواند در خود تفاسیر جزیی‌تری داشته باشد. می‌توان گفت کاراکترهای آثار این مجموعه پارسی‌کیا به آدم‌های سرزمین کوران شبیهند و به جای ره بردن به مقصود، از سر نابینایی و استیصال، گاهی رو در روی هم قرار می‌گیرند و خود دشمن و مانع خویش می‌شوند.  

موارد ذکر شده نشان می‌دهد، جایگاه انسان ایرانی در مقابله، مقایسه و مفاهمه نسبت به غرب و در رفت و آمد بین سنت و تجدد، جزو دغدغه‌های اصلی فرشید پارسی‌کیا بوده و این  دغدغه به خوبی در کنشگری هنری او متجلی می‌گردد. او به زیرکی داستان این رفت و آمد و تلاش‌های صورت گرفته را روایت می‌کند تا آرام آرام با اندیشه‌ورزی، چشمان مخاطب را باز شده و از دام سردرگمی رهایی یابد.

طبیعی است که دیدگاه و منظر فردی و روایت شخصی هریک از ما نقصان‌ها و محدودیت‌هایی داشته یا بخشی از حقیقت باشد، اما بی‌شک در همین اشتراک منظرها و بازگفتن روایت‌ها و داستان‌هاست که دانسته‌های شخصی افراد بازتولید، بازنمایی و زمینه‌مند می‌گردد و دیدگاه گسترده و جامع الاطرافی شکل می‌گیرد که درهای جدیدی را می‌گشاید. «با این داستان‌ها خود را می‌شناسیم و کشف می‌کنیم». (نقل از ولز، 2011)4 «اگر داستان‌هایی را که با آنها زندگی می‌کنیم تغییر دهیم کاملاً محتمل است که زندگی‌مان را تغییر دهیم». (بن اوکری،1997)5

ضرورت نگاه چندوجهی و جامع الاطراف به انسان معاصر ایرانی و یافتن هویتی متناسب با گذشته ادبی، تاریخی، فرهنگی در هنر امروز و توامان نگاه رو به جلو و متناسب با تغییرات زمانه و جهان وطنیِ پیش‌رونده به سوی افق‌های نوین بشری ایجاب می‌کند که هنرمندان، خودِ ایرانی و هنر ایرانی و ایرانِ وارد شده به زمانه نوین را در روایت‌های هنری خود، بیشتر و عمیق‌تر بکاوند و بازگو کنند تا به باززیستی نو برسند.

از نظر نویسنده وقتی به تاریخ هنر نگاه می‌اندازیم، مکاتب، سبک‌ها و جریان‌های هنری از جرقه‌ای آگاهی‌بخش، تجربه تامل‌برانگیز، ارتباطات کنشگرانه، مواجهه شورانگیز و بازاندیشی‌های فکورانه در واکنش به اتفاقات، احوالات، مصائب، مسائل و دغدغه‌های برجسته آن زمان، در ابعاد گوناگون انسانی، از نقطه‌ای آغاز و سپس توسط جمعی همسو، پیگیر و جوینده، هم در محور افقی و هم در محور عمودی، طی یک بازه زمانی کوتاه یا طولانی متکثر، شکوفا، بالنده و هویت‌دار می‌شود.

نمایشگاه‌هایی از نوع «باهمان» می‌توانند در اجتماع خواب‌زده و جامعه چرتی، بیداری بسیط ایجاد کرده و زمینه‌ساز جریان‌های نو در هنر و زندگی مردمان این مرز و بوم باشند. نویسنده معتقد است هنرِ کنشگرانه، هوشمندانه و مبتنی بر پژوهش، نجات‌بخش بسیاری از آلام و سردرگمی‌ها و مسائل و رنج‌های انسان در همه اعصار خواهد بود. البته ورود به چنین عرصه‌ای خویش آگاهی عمیق و مداوم و نگاه جامع و نامحدودی را می‌طلبد. مروری بر آثار پارسی‌کیا نشان‌دهنده وجود این هوشمندی و پژوهشگری در اوست. او در مطالعه دغدغه‌مندانه اخیرش، به این نتیجه رسیده که «عقل ایرانی در مواجهه با مسائل هویت ایرانی دچار نوعی اعوجاج شده و به مثابه موجودی دوگانه، بُرِش خورده و سرخورده است» و به همین دلیل هنر کنشگرانه را بر می‌گزیند تا چشم‌های ما را باز کرده و گوش‌هایمان را شنوا و چراغ‌های فکر ما را دوباره روشن نماید، بلکه روزی به هم سازیم و بنیاد غم و اعوجاج و سردرگمی را براندازیم. امید است چراغِ هنر، اندیشه و فکرش برای همیشه روشن بماند.

منابع و پی‌نوشت‌ها:

1 . دانش اشراقی، سپهر، محمدرضا مریدی و امیر مازیار، 1400، تحلیل مفهوم هنرمند کنشگر با تکیه بر اندیشۀ هانا آرنت، نشریه هنرهای زیبا، دوره 26، شماره 4.

2 . کلندینین، دی جی،1401، روایت پژوهی، ترجمه منیره رضایی و محمدجعفر جوادی، نشر آییژ، ص 7.

3 . ر. ک: پی‌نوشت شماره 2. ص13.

4 . عطاران محمد، 1400،پژوهش روایی،اصول و مراحل،نشر دانشگاه فرهنگیان، ص 26.

5 . ر. ک: پی‌نوشت شماره 2. ص13.

بام نقد و نظر
جمال الدین تیموری

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.