بقا؛ تضادی در رفتار انسانی

83
درباره نمایشگاه آثار الهه فرمانیان در گالری ثالث

درباره نمایشگاه آثار الهه فرمانیان در گالری ثالث


درباره نمایشگاه نقاشی‌های الهه فرمانیان با عنوان «بقا» در گالری ثالث

مهم‌ترین دلیل زیست گروهی یا فردی هر موجود زنده‌ای بقاست. آنجا که هستی به خطر می‌افتد، تلاش برای زنده ماندن، در یک موقعیت فردی اولویت می‌شود. انسان، شاید تنها موجودی است که در آزمون بقا در طول هزاران سال، بیشترین برتری را به نسبت دیگر موجودات داشته و توانسته طی سالیان متمادی در برخورد با مسایل گوناگون زیستی، حضور و تسلطش بر طبیعت را بیش از پیش اثبات کند. بحث با محوریت بقا در موارد مطالعاتی مانند انسان، بحثی دوپاره‌ است زیرا که خود انسان در سیر تاریخی هم عامل بقا بوده است هم عامل انقراض. تضادی که در رفتار انسان در این مساله وجود دارد از علل بسیار و پیچیده‌ای نشات می‌گیرد که بخشی از آن راستای حفظ بقای خود و بخشی از آن آگاهانه در مسیر انقراض است.

عنوان در این یادداشت، برگرفته از عنوان نمایشگاه نقاشی‌های الهه فرمانیان است که به نظر می‌رسد با ذهنیتی کاملا شخصی به سراغ آن رفته است. او که در گزاره نمایشگاه در نهایت در یک جمع‌بندی بقا را در عدم تسلیم می‌بیند، بقا را عامل جدا کننده‌ بخشی از مردم می‌بیند که در تنهایی خودشان، بخش تاریکی را شخم می‌زنند تا دلیلی برای ادامه دادن بیابند.

آثار فرمانیان در این نمایشگاه عموما با تغییراتی در چارچوب بوم ارایه شده‌اند. ابعادی متغیر در ساختاری معماری گونه، شبیه به ورودی دالان‌های قدیمی که درک نسبت این فرم به نسبت عنوان و آثار نمایشگاه جای تردید و بحث دارد. گویی این نحوه ارایه بوم، چیزی جز جذابیت و سلیقه شخصی هنرمند نداشته است. این رفتار سلیقه‌ای زمانی خود را بیشتر نشان می‌دهد که در یکی از آثار که ابعاد باریک و بلندی هم دارد، وجود نورپردازی در پشت بوم، تمام کارکرد اثر هنری (نقاشی) را تغییر داده و آن را به چیزی همچون یک کالای خواب تقلیل می‌دهد؛ زیرا نه معنای مشخص و مرتبطی با اثر دارد، نه در دیگر آثار خبری از کارکرد نور به عنوان عنصر و وجه هنری است و نه بیننده قرار است با هنر نوری (Light Art) مواجه شود که نور در این زمینه معناپذیر باشد.

در مابقی آثار بعضا با ترکیب‌بندی‌های شلوغ و پر از جزییات روبه‌رو می‌شویم که تقسیمات هندسی همانند عنصری جداکننده برای گردش چشم بیننده عمل می‌کنند. معمولا پیکره‌های انسانی در ترکیب با وجوهی از طبیعت حضوری منفرد یا وابسته دارند، اما تعدد پیکره‌های انسانی را می‌توان در راستای عنوان نمایشگاه دید. پالت رنگی فرمانیان، پالتی گسترده و عموما غیر قابل پیش‌بینی است. ترکیب‌بندی، فرم و پالت رنگی برخی از آثار وی بسیار یادآور ترکیب‌بندی و فرم‌های نقاشانی چون رضا هدایت و جبیب توحیدی است است. پوشش یک‌دست از رنگی مشخص و استخراج فرم‌های آشنا در بعضی از آثار فرمانیان این نکته را برای بیننده یادآور می‌شود. این امر اگر در الهام هنری یا تاثیرپذیری از هنرمند دیگری باشد، یا لااقل ما آن را این چنین تعبیر کنیم، امری مرسوم است، اما این‌که هنرمند از چه کسی و چگونه تاثیر بپذیرد و ارتباط بصری یا محتوایی آثار چگونه باشد، مساله قابل بحثی است. چنان که فرمانیان در برخی آثار به چنان نقاشانی بسیار نزدیک شده و برخی آثار بسیار از ایشان فاصله گرفته است. این تنوع برخورد که سبب تفاوت فرم و تکنیک و پالت رنگی برخی آثار این مجموعه با یکدیگر شده، از یک سو جالب توجه می‌نماید و به نوعی جست‌وجوگری هنرمند را نشان می‌دهد و از سوی دیگر این تجربه‌گری شاید در راستای همان بقای مد نظر هنرمند صورت گرفته باشد، اما این میزان تنوع در جزییات، حتی در جزییات چهره‌های آثار، حکایت از رویکردی بسیار چندپاره و کمی دور از گزاره کوتاه هنرمند دارد.

در نهایت می‌توان گفت که با توجه به عنوان و گزاره نمایشگاه، آثاری که جزییات کمتر و ضربه‌قلم‌های اکسپرسیو دارند، قوی‌تر و بهتر از آثار پرجزییات عمل می‌کنند. مفهوم بقا در اندک آثاری که فرمی هندسی و خطی پیکرها را در بر گرفته عیان شده و در برخی آثار بیشتر با موقعیت و مفهوم آشفتگی طرف هستیم.

بام نقد و نظر
محمد شمس

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.