نمایشگاه آثار شهرزاد قاضیزاهدی، در گالری نیان، با عنوان «میزانسن»
ثبت تصویر انسان در کلیتی از رفتارها، حالات، روحیات و یا فعالیتهای او در زمره موضوعاتی است که تقریبا همه هنرمندان به شکل خودآگاه یا ناخودآگاه به آن پرداختهاند. هرچند در آثار اخیر شهرزاد قاضیزاهدی، ما با ثبت یکی از رفتارهای زیستی یا در تعبیری دیگر رفتار روزمره انسانی مواجه میشویم، اما این شکل از بیان موضوع، نگاه دوگانهای در خود دارد که در دو موقعیت زمانی و مکانی تعبیرپذیر است. میزانسن را میتوان «به صحنه آوردن» معنی کرد که در حوزه تئاتر به زمان و محل ورود و خروج هر بازیگر و محل قرارگیری هر یک از بازیگران در هر لحظه از نمایش اطلاق میشود. با دقت در عنوان نمایشگاه که یکی از اصطلاحات تخصصی در حیطه هنرهای نمایشی است، این ثنویت در رفتار انسانهای نقاشیهای هنرمند بیشتر به چشم میآیند. در فیگورها، جدا از کنش نقاشانه و حتا فارغ از نوع ترکیببندی و پالت رنگی، آنچه در موقعیت اول رخ مینماید، حالت قرارگیری پیکرها در نسبت با یکدیگر و همراه با لبخندهای تصنعی از روی حفظ ظاهر در برخوردی از نوع نزدیک است. در موقعیت بعدی ما با یکی از هزاران رفتار و حالات انسانی روبهرو میشویم که برای ثبت بهترین خود در ذهن دیگران، در برخوردی از نوع دورتر، برای بهدست آوردنش، تلاش میکنیم؛ ترکیبی از آنچه هستیم و آنچه میخواهیم یا اصلا ترجیح میدهیم، باشیم. با عبور از فیگورها و با دقت بیشتر در چهرهها در مییابیم که تاکید بر تصنعی بودن با نشانهای عاریتی همراه است که هنرمند از حیطه هنرهای نمایشی امانت گرفته و بر چهره پیکرهها گذاشته است؛ ماسک (بخوانید نقاب)!
هرچند با در نظر گرفتن نوع ضربقلم و رنگگذاریها، در همه چهرهها این نقاب قابل تشخیص نیست، اما در کلیت ماجرا قابل دریافت است. گویی اینجا نقاش نیز در ثنویتی دیگر گرفتار شده و جدا از «نقاش» بودن، در مقام همان رفتار دوگانه، «کارگردان تئاتر» هم هست و با دستور و چیدمان میزانسن پیکرهها بر بوم، کارگردانی نقاشیها را نیز برعهده دارد؛ همان که هست یا اصلا ترجیح میدهد، باشد. اینکه آیا بیننده قرار است این حالات هنرمند را مد نظر قرار دهد و از این منظر نقاشیها را به مثابه صحنه نمایش ببیند یا نه، جای بحث دیگری است.
در مجموع نوع لکهگذاریها با مقداری از جرم رنگی، در کنار رفتار ارزش خطی، که اگر بیشتر بود تاثیر بهتری بر اندامها میگذاشت، از خصوصیات این آثار هستند. از سوی دیگر گویی هنرمند در این آثار هرقدر روی پیکرهها دقت نظر بیشتری به خرج داده، از پرداختن به پسزمینه فاصله گرفته و انگار چندان برنامه مشخصی برای آن نداشته است. اما آنجا که پسزمینه به فضایی اشاره میکند، میزانسن درست به نظر میرسد. نکته دیگر اینکه در این نمایشگاه، مخاطب با هیچ استیتمنتی از آثار مواجه نمیشود تا درک درستی از آنچه از عنوان «میزانسن» مد نظر هنرمند بوده و روی دیوار رفته، داشته باشد. شاید وجود استیتمنت برای هر نمایشگاهی الزامی نباشد، اما حضورش در کنار چیدمان آثار باعث فهم درستی برای بیننده میشود، مخصوصا با داشتن چنین ایده و پرداختی در بهکارگیری یک اصطلاح تخصصی برای عنوان نمایشگاهی همچون میزانسن خانم قاضی زاهدی.
در نهایت لزوم درک موقعیت عادی در این آثار در تقابل با موقعیت برساخته یا نمادین پیکرها، رابطهای پیچیده از فهم و کشف نحوه زیست آدمی را نشان میدهد که خود در دوگانه پیکرهای درون قاب و بیرون قاب (مخاطب نمایشگاه) خلاصه میشود. شاید در یک نمای کلی رفتار روزمره ما چنین باشد؛ امری اجتناب ناپذیر که آنقدر عادی جلوه میکند که گویی جزیی از بیفکرترین واکنشهای ما در برابر دیگران است.
بام گردی
محمد شمس