بام نقد و نظر/در باب خط

109

در باب خط
نوشته پیتر هالی
ترجمه هادی پورصادقیان

ناگهان در هنر دهه 60، تصاویر دایره‌ها شروع کردند به ظاهر شدن؛ «هدف‌های» نولاند و چیدمان‌های دوار اسمیتسون و پیکربندی‌های حلقه‌ای شکل موریس و سرا. دهه 60 با انگیزه‌ مفهوم وحدت به دایره‌ها متصل گردید تلقی بر این بود که دایره به نوعی یک گوی است؛ تصویر کمال، نشانه‌ای برای وحدت. اما ظاهر این موتیف‌های دایره‌ای چیزی پیچیده‌تر را بازمی‌نمایاند. تقریبا در تمام موارد، مرکز خالی بود. معلوم شد شخصیت این دایره-تصویرها محکم نیست، بلکه خطی است. این هنر بیان داشت که از آن زمان به بعد، خط باید برگردد به خودش، که خطی‌بودن به دنبال شکافتن مسیر خود از میان طبیعت زیر روینده است. خطی‌بودن کامل بود و این زین‌پس خط، درون خط غوطه‌ور می‌شد؛ درون دایره‌ای بی‌انتها.
سامانه بزرگراه‌های میان ایالتی (The Interstates)–بی‌‌تعصب روی پایه‌های بتنی رنگ‌پریده -به شکل باشکوهی در شهرها می‌پیچند. آن‌ها از میان زمین‌های باز سفر می‌کنند، به شکاف‌ها پل می‌زنند، تپه‌ها را تسطیح می‌کنند و از روی باتلاق‌ها می‌پرند. تبلیغات در امتداد این مسیرها ممنوع است و تمام ساختمان‌ها برداشته شده‌اند. گذرگاه عریض با چمن‌زارهایی که خوب نگه‌داری شده‌اند و ردیف درختان منظم، مانند یک فضای تشریفاتی، منظره‌سازی شده است.
آن‌ها کشور [آمریکا] را از شمال به جنوب و از شرق به غرب با مسیرهای هم‌فاصله طی می‌کنند. مسیرهای شمال-جنوب در فواصل ده‌‌تایی برچسب I-5 تا I-95 خورده‌اند، در حالی که مسیرهای شرق-غرب I-10 تا I-90 عددگذاری شده‌اند. یک پیشوند سومی برای نشان دادن تعاملات بزرگراه‌های میان ایالتی با شهر اضافه می‌شود (مثل کمربندی، بای-پس یا فرعی منطقه تجاری). این سیستم کشور را به یک شبکه همه جانبه با مختصات دکارتی تبدیل می‌کند. این بزرگترین بنای یادبود خطی ما است. از 1860 تا 1920، هنر بشارت‌‌دهنده‌ آمدن جهانی خطی بود. ابتدا در مانه، بعد گوگن و سپس ماتیس، طراحی از انحصار کیاروسکو آزاد گشت. طراحی آزاد شد و خط آزاد بود تا بدل شود به نیروی تصویری که نشان‌‌دهنده‌ نقشی بود که خطی بودن قرار بود در جامعه بازی کند. بعد در کوبیسم و نئوپلاستیسیسم، خط جهان خطیِ به عنوان خوبی تثبیت شد؛ در کوبیسم واقعیت جای خود را به بردار (Vector) داد و شکل نموداری جایگزین آن شد. بعد نئوپلاستیسیسم اوج قله‌ خطی‌بودن را با شکوه تمام وصف کرد.
پشت فرمان، قرار گرفتن در محراب خطی بودن است. دستانی که پلاستیک سرد خطی‌ای که دایره‌ای ساخته شده را گرفته‌اند. چشمان بر جاده، نه‌تنها جاده را دنبال می‌کنند، بلکه هندسه‌ باحال خطوطی را که جاده‌ها را بدل به مسیر کرده‌اند، نیز دنبال می‌کنند. شب هنگام، منظره و حتی جاده به تدریج ناپدید می‌شوند و ما با این نمایش نشانه‌های خطی که با رنگ فوسفورسنت، زیر تابش نور بالای اتومبیل می‌درخشند، تنها می‌مانیم.
در جاده، به ما گفته شده که این بزرگ‌ترین حس آزادی است. اما این احساس از جنس یگانگی است. در جاده، پشت فرمان به تندی عبور کردن در بزرگراه، حس یگانگی با قدرت فرمال خطی‌بودن، آن‌‌جا است. این تئاتر فلسفی ما است.
از طرف دیگر، در شهر ما با پیچیدگی این شبکه‌های خطی احساس منکوب‌شدگی داریم. البته خیابان نیز شریان جریان است. کارایی آن با سیستم چراغ راهنمایی که از علائم رنگی استفاده می‌کند، تا جریان خودروها جزر و مددار کند، تقویت شده است. اما خیابان همچنین سقفی است که شبکه‌ معظم گردش دیگری را نیز می‌پوشاند، شبکه‌ای که در زیر آن جریان دارد. در زیر، لوله‌هایی وجود دارند حامل آب، فاضلاب و گاز. سیم‌هایی وجود دارند حامل برق، خطوط تلفن و تلویزیون کابلی. تونل قطارهای مترو و زیرگذرهایی هستند، آن‌ها هم برای حمل اتومبیل‌های بیشتر. این بقچه کردن خطوط، خلق سیستم‌های موازی گردش است، که ویژگی شخصیتی مدرنیته است.
یک الگوی فرمال جهانی برای این سیستم ایجاد شده است؛ فرمالیسم سلول و مجرا، فرمالیسم «اتصال [به برق]». 747 به سمت دروازه کشیده می‌شود و بلافاصله تکنسین‌هایی با شلنگ، خطوط الکتریکی و رمپ‌های متصل‌‌شونده هواپیما به لوله‌های برق ظاهر می‌شوند و هواپیما را به جریان سوخت، برق، چمدان و مسافران متصل می‌کنند. بیمار در بیمارستان به اکسیژن و تزریق وریدی متصل است، در حالی که کارمند دفتری به یک ترمینال کامپیوتری گره خورده است. در خانه، ما برای همه‌ چیزهایی که پیش‌تر طبیعی بودند، از برق استفاده می‌کنیم؛ باد، نور، گرما یا آب.
سلول، فراگیر بودن آن نشان‌دهنده‌ کاهیدگی اجتماعی و ظهور ارتباط متقابل است. هم‌زمان که ظهور لوله‌کشی‌های «سهولت آفرین» خروج از سلول را غیرضروری کرده، همچنین ترک کردن سلول را نیز غیرممکن کرده است. فرد خود را گرفتار خانه و در انتظار یک تماس تلفنی می‌بیند؛ به‌‌جای ورود به جامعه، فرد برای برقراری ارتباط با دیگری باید درون سلول بماند. یا فرد برای دیدن تلویزیون در خانه می‌ماند؛ برای سرگرم شدن یا کسب اطلاع توسط انسان‌های درون تلویزیون، فرد از حضور و همراهی با انسان‌های واقعی چشم‌پوشی می‌کند. فرد برای سفر از سلول، وارد سلول دیگری می‌شود؛ اتومبیل –و اتومبیل نیز به شکل فزاینده‌ای.
فرد وارد سلول دیگری می‌شود؛ اتومبیل، تا از یک سلول سفر کند –و اتومبیل نیز به شکلی فزاینده مجهز به تجهیزات ارتباطی است تا آن را تبدیل به محلی خوشایند برای ماندن کند.
مکانیسم سلول و لوله‌ها اگرچه فراگیر است، اما پنهان است. اتومبیل از طریق مسیرهای مختلف گردنده (circulation) از مقصدی به مقصدی دیگر سفر می‌کند، اما تنها زمانی که در پمپ بنزین متوقف می‌شود، [به شیر بنزین] متصل می‌گردد. پر کردن، این کار جزئی، در واقع بخش اساسی سیستم است. به همین ترتیب، در خانه، لوله‌ها مخفی هستند، نادیده گرفته می‌شوند، به آن‌ها توجه نمی‌شود. لوله‌کشی درون دیوارها پوشیده شده‌اند، پریزهای برق به شکل نامحسوسی در کف‌پوش جاگذاری شده‌اند، سیستم گرمایش در زیرزمین قرار دارد.
این قلمروی فاقد مطلق است. شبکه‌های خطی حامل سلول‌ها هستند، اما خود سلول‌ها نیز حامل شبکه‌های خطی با تسلسلی بی‌پایان‌ هستند. هواپیمای مسافربری یک سلول است، اما حامل مایل‌ها سیم‌کشی و لوله است. خانه یک سلول است، اما درون خانه، ماشین‌هایی با شبکه مدار خاص خود وجود دارند.
در 1920 ایده‌ انتزاع خطی در بالاترین سطح قرار داشت. خطی‌بودن هنوز یک هدف بود، ایده‌ای که تنها در یک اثر هنری می‌‎شد کاملا بیان گردد، خواه نقاشی، مجسمه یا معماری باشد. اما امروز مدت‌ها است که دست یافتن به جهانی خطی خاتمه یافته است. خطی‌بودن حالا انتزاع را ترک کرده و اکنون لباس نموداری به تن کرده است. امروز خطی‌بودن در جست‌وجوی از آن خود ساختنِ به دام افتاده‌های واقعیت پیشین منحصر به فرد بودن است. این نیروی پسِ از بازنمایی نموداری گرافیک بازی‌های رایانه‌ای، علائم فرودگاه و نماد «لبخند-روز خوبی داشته باشیدِ» دهه‌ هفتاد است.
نیویورک شهر اصیل دوران قهرمانانه‌ تسخیر خطی است. نیویورک با خیابان‌های مواکدا شبکه شکل و شماره‌‌گذاری‌‌شده‌اش، بی‌وقفه بر کیفیت «دستگاه مختصات دکارتی» خود تاکید دارد. خطوط آسمان‌خراش‌های عظیم، بر خلاف جاذبه، رو به آسمان، به شکلی متعالی سرازیر می‌شوند. شبکه لوله‌ها در زیر زمین تونل می‌کنند، سپس با سرخوشی به آسمان می‌ریزند. (آسانسور، آن جاده‌ عمودی، عنصر کلیدی این فضایی بودن است). خط روی زمین نادیده گرفته می‌شود. ساختار خطی با دیوانگی‌ دیونیسوسی در سه بعد گسترش می‌یابد.
در لس‌انجلس نیز مانند دیگر شهرهای دوران حومه‌ای ، خطی بودن دیگر به شکلی سرکشانه در برابر نیروهای جاذبه و مکان‌نگارانه (topography) تقلا نمی‌کند. شبکه به سادگی به صورت افقی‌‌، به شکل دو بعدی، به شکلی راحت (casually)، تقریبا به نحوی طبیعی گسترش می‌یابد، روی نقشه‌ منظره‌مانند ایده‌آلِ بورخس که خودش منظره را پوشش می‌دهد (آن‌‌طور که بودریار می‌گوید).
تراشه‌ نیمه‌هادی با همان مدل جریان سطحی دو بعدی مطابقت دارد. به تدریج، همان‌‌طور که جامعه به شِمای این بزرگراه‌ها و مراکز تجاری منتقل گردیده، به همین نحو، خاطره و دانش نیز به این مدارهای کوچک منتقل می‌شوند.
محرک‌های دنیای مدرن –صدا و مناظر – نیز از طریق سیستم‌های بی‌پایان تکنولوژی خطی بازتولید و توزیع می‌شوند. (مدت‌ها پیش حواس مانوس‌تر، از این نظم مستثنی گردیده بودند). استریو و ویدیو روی نوار ضبط می‌شوند، روی آن ماده‌ی مات (پوشاننده) سیاه‌طور که نمادپردازیِ سازش‌ناپذیری عصر خطی این جهان است. کامپیوترها و دستگاه‌های ضبط از دیسک‌های مسطحی استفاده می‌کنند که مسیرهای مارپیچ آن‌ها بازتابنده‌ چرخش محتوای آن‌ها است. تمام اطلاعات بصری و شنیداری –مکالمات پشت تلفن، تصاویر تلویزیونی، اطلاعات کامپیوتری –با خطوط اطلاعات الکترونیک رمزگذاری می‌شوند. خطی‌بودن بدل به زبان می‌شود. نظام محرمانه‌ پرخش الکترونیک حالا از دروازه‌های حواس محافظت می‌کند.
تکثیر کامپیوتری همان توسعه‌ای است که بیش از هر چیز بسته شدن این سیستم را بیمه می‌کند. در کامپیوتر، تصدیق جسمانی آن را می‌بینیم، که انگار همه‌ فرضیات تفکر خطی توسط منبعی مستقل تایید شده‌اند. برعکس، کامپیوتر تمام بیان‌هایی را که مطابق با قواعد خطی کدهای خود ساخته نشده ‌باشند، نادیده می‌گیرد. با ظهور کامپیوترهای شخصی، کامپیوتر به پیش‌گویی دستورالعمل در ساختارهای خطی بدل می‌شود. درباره‌ی چگونگی نوشتن و نحوه انجام تجارت دستورالعمل صادر می‌کند، اما مطابق با قوانین خطی خودش. حتی برای تعلیم دادن به کودکان با همان روش‌های خطی به‌‌کاربسته می‌شود. به-علاوه، هرچه مقدار اطلاعات بیشتری، اعم از مالی و فکری، از جامعه در کامپیوترها ذخیره می‌شود، حتی آن‌‌هایی که نمی‌خواهند هم جبرا با کامپیوتر و الگوهای فکری آن سر و کار خواهند داشت.
رنگ و طراحی. آن‌ها کلمات کلیدی نوع خاصی از فرمالیسم در هنرهای دیداری هستند. تاکید بر طراحی بازتابنده‌ ترکیبی و تکثریِ (Modem) حضور همه‌جایی و همه‌زمانی خطی‌بودن است. رنگ در مدرنیسم گاهی به عنوان ابزاری برای تحقق آرمان‌های آزادیِ لذت‌طلبانه تلقی می‌شود –یعنی آزاد سازی حساسیت بورژوازی از قیود اخلاقی و نمادین شده است. اما این تاکید بر رنگ بازتابنده‌ی نقش حیاتی‌ای است که رنگ در قلمروی خطی‌بودن ایفا می‌کند. در جهان مسطح، تنها رنگ قادر به کدگذاری خطی‌بودن با «معنا» است؛ خطوط رنگی روی نقشه‌ها، ویژگی‌ بزرگراه‌ها را از یکدیگر متمایز می‌کند. سیم‌ها برای نشان دادن هدف خود رنگی هستند. در بیمارستان، فرد می‌تواند خطوط رنگی روی زمین را از درون راهروهای هزارتوی دنبال کند تا به مقصد خود برسد.
در دهه‌ 1960 تمام هدف فضانوردان این بود که به دور زمین بچرخند و دایره‌ای را در آسمان‌های اطراف سیاره ثبت کنند. این یک نمایش عمومی عالی و یک رویداد دارای اهمیت آیینی بود. پروازهای حماسی آن‌ها در لباس‌های نقره‌ای براق و کپسول‌های درخشان (یک سلول کهن‌الگویی با محدودترین ظرفیت مانور و یک پنجره‌ی کوچک)، خاتمه‌ خطی بودن را برای مشاهده‌ همه‌ی انسان‌ها (در تلویزیون) اعلام کرد؛ خطی‌بودن و انتزاع حالا طبیعت را حدودمند (تعریف) می‌کردند. سنت فکری دکارت، کانت و هگل جهان را بازساخت. این‌‌طور به نظر می‌رسید که جادوی شمن‌ها کاملا قدرتمندانه به اثبات رسیده و دستورالعمل‌های شمنی اسرار طبیعت را برای همیشه طرد کرده‌‌اند. خطی‌بودن به درون خود بازمی‌گشت. سیستم بسته شده بود، بدل به ماشین عظیمی برای بازتولید مفروضات خود شده بود، به یک مدلِ مداری دست یافته بود؛ یک وضعیت سکون.
#بام_نقد_و_نظر
نوشته: پیتر هالی
ترجمه: هادی پورصادقیان
تصاویر:

برای ورود به صفحه پینترستِ پشت بام به این لینک مراجعه کنید.
برای خرید نسخه کاغذی پشت بام به این لینک مراجعه کنید.

هادی پورصادقیانمشاهده نوشته ها

Avatar for هادی پورصادقیان

بام نقد و نظر ترجمه: هادی پورصادقیان

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.