گره زدن به کیهان

60

درباره لوچو فونتانا

«من نمی‌خواهم نقاشی بسازم. من می‌خواهم فضا را بشکافم، بعد جدیدی خلق کنم و به کیهان گره بزنم، زیرا بی‌پایانی فراتر از سطح محدود تصویر گسترش می‌یابد.»

در سال 1946، لوچو فونتانا (1899-1968) اعلام کرد که دوران اشکال متعارف بازنمودی سر آمده است. سال بعد، این هنرمند فضایی‌گرایی (Spatialism) را پایه‌گذاری کرد؛ جنبشی که تاکید سنتی بر توهم و تصویرسازی را کنار گذاشت و در عوض نور، زمان و فضا را در یک ژست بسیار خلاصه شده متراکم کرد: برش یک بوم با یک تیغ توسط وی حد اعلای این تراکم و عبور از سطح بود.

این هنرمند آرژانتینی ایتالیایی تبار، در طول جنگ‌های جهانی اول و دوم و پس از آن بین اروپا و آمریکای لاتین رفت و آمد داشت. در همین فاصله، او مجسمه‌های گلی تزیینی می‌ساخت و با ایجاد اعوجاج در آن‌ها سعی داشت به نوعی زیست آن روزگار را بیان کند. البته که عواطف سرکوب شده وی در حجم‌ها و بوم‌های فضایی او آزاد شد.

محیط فضایی (Ambienti Spaziali) مجموعه‌ای بود که اشیای تولید شده بین سال‌های 1938 و 1960 را گرد هم می‌آورد. فونتانا در گزینش سرامیک‌های کوچک، رویکردی اکسپرسیونیستی و به نقوش و فرم‌های مادی داشت. او همچنین مجموعه‌ای از گلدان‌ها و لوح‌های سفالی با الهام از هنر ژاپنی ساخت و با برش‌های مشخص خود آن‌ها را از ریخت انداخت. گویی که همواره در تلاش برای فرارفتن از ماهیت کاربردی اشیا و مجسمه بود. او می‌گوید: «من یک پیکرسازم، نه یک سفالگر.» شاید او نگران این بوده که این اشیای سفالی بی‌تکلف، هاله‌ای را که او اطراف هنر فضای‌گرای خود پرورش داده بود، از بین ببرند. با این حال فونتانا به طور شهودی درک کرد که فرآیند خلاقیت چندگانه و مملو از مراحل و تضادهای غیرمنتظره و ظاهرا ناپیوسته است.

برش، از مجموعه مفهوم فضایی، 1960

برش به قصد گذر به فضا

فونتانا با مفاهیم فضایی و بازتعریف مواد و برخورد خاص خود، رویکرد تحریک آمیز و نوآورانه پس از جنگ را در ترکیبی پیشگام از هنر، فناوری و علم پیش برد. او اواسط دهه 1950 با مجموعه برش‌های خود شهرت بین‌المللی پیدا کرد. او سطوح بوم‌های تک‌رنگ نقاشی‌ را می‌شکافت تا حس عمقی غیرقابل دستیابی را با رنگ به تنهایی برانگیزد.

زندگی بین دو دنیا

فونتانا در سال 1899 در آرژانتین از مادری آرژانتینی و پدری ایتالیایی به دنیا آمد. پس از جدایی والدینش در سال 1905 به ایتالیا نقل مکان کرد و در مدرسه هنر با آرمان‌های فوتوریسم و روش‌های جدید تولید هنری آشنا شد. او در جنگ جهانی اول به عنوان ستوان دوم خدمت کرد و پس از آسیب دیدگی بازو، با مدال نقره مرخص شد. پس از بازگشت به خانه، تحصیلات خود را از سر گرفت و که پایه و اساس اولین مجسمه‌های وی در همین زمان شکل گرفت.

فونتانا برای فرار از آشفتگی سیاسی اروپا، در سال 1921 به آرژانتین بازگشت و در کارگاه پدرش ساخت مجسمه‌های نیم‌تنه را آغاز کرد. پدرش که در ساخت مجسمه‌هایی برای قبرستان تخصص داشت. در سال 1926، او در اولین نمایشگاه Nexus، که گروهی از هنرمندان جوان آرژانتینی بودند، در روساریو د سانتا شرکت کرد. در بازگشت به میلان در سال 1928، فونتانا در آکادمی هنر بررا ثبت نام کرد؛ جایی که زیر نظر پیکرساز نمادگرا، آدولفو وایلدت تحصیل کرد. در ایتالیا، او به خاطر مجسمه‌هایش که با اشکال انتزاعی انسانی و مواد غیرعادی، مانند قیر کار می‌کرد، مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. او همچنین مدتی را در پاریس گذراند و از هنرمندانی مانند کنستانتین برانکوزی و خوان میرو آموخت.

بنیان فضایی‌گرایی

او که پس از شروع جنگ دوم، معلم و عضو موسس مرکز فرهنگی آلتامیرا شد، به عنوان استاد پیکرسازی، به ترویج فلسفه مدرسه کمک کرد که در پرتو اکتشافات علمی، هنر جدیدی را برای انعکاس دنیای مدرن ضروری می‌دانست. او دانش‌آموزانش را تشویق کرد که رویکردهای مفهومی جدیدی را برای تولید هنر پیش بگیرند و از آن‌ها می‌خواست که نقاشی را کنار بگذارند تا هنر نوآورانه‌ای بسازند؛ مثلاً با تاباندن نور. او با صورت‌بندی ایده‌های خود در پژوهش هنری، نوع جدیدی از هنر را تعریف کرد و سنت‌های قدیمی رد کرد و پایه‌های جنبشی را شکل داد که در سال 1946، به فضایی‌گرایی (Spatialism) معروف شد.

ایده اصلی فضایی‌گرایی خلق شکلی از هنر بود که ترکیبی از صدا، رنگ، حرکت و فضا را در یک اثر هنری واحد ایجاد کند. همان‌طور که فونتانا در بیانیه سفید (Manifesto Blanco) توضیح داد، آرزوی نهایی او ایجاد وحدت هنر و فضا بود. «رنگ، عنصری از فضا، صدا، عنصر زمان و حرکت در فضا و زمان آشکار می‌شود.» فونتانا به بعد مفهومی هنر وسواس داشت و آن را به‌عنوان ابزاری برای تحقیق و نه صرفاً جنبه زیبایی‌شناختی درک می‌شناخت . او می‌گفت: «من نمی‌خواهم یک نقاشی بسازم. من می‌خواهم فضا را بشکافم، بعد جدیدی خلق کنم، به کیهان گره بزنم، زیرا بی‌پایانی فراتر از سطح محدود تصویر گسترش می‌یابد.» او خواستار هنری بود که علم و فناوری را در بر بگیرد و از عناصر و محصولات مدرنیته مانند نور نئون، رادیو و تلویزیون استفاده کند.

چنین است که در بیانیه سفید می‌نویسد: «این ایده مبتنی بر این مفهوم است که برخی از تحولات علمی و فلسفی روان انسان را چنان دگرگون کرده که اشکال هنری سنتی «ایستا» و تمایز رشته‌های هنری منسوخ شده است. این هنر مصنوعی جدید که شامل اصل پویای حرکت در زمان و مکان می‌شود، مورد حمایت ایده فضایی‌گرایی است.»

سال 1949 نقطه عطفی در حرفه فونتانا بود. او همزمان اولین نقاشی‌های فضایی‌گرای خود را ساخت که در آن بوم را می‌شکافت و سوراخ می‌کرد. او همچنین اولین محیط فضایی‌گرای خود را در یک اتاق تاریک در گالری ناویلیو (Galleria del Naviglio) در میلان ایجاد کرد. این مجموعه شامل ترکیبی از اشیای انتزاعی بود که با رنگ فسفری که با نور نئون روشن می‌شد، نقاشی شده بود و نمونه‌ای پیشگام بود از آنچه بعدها به عنوان هنر چیدمان (Installation Art) معروف شد. او متعاقباً به ساخت آثاری روی بوم پرداخت که به آنها عنوان عمومی “مفهوم فضایی” (Concetto Spaziale) را داد. اساس این آثار سوراخ کردن یا بریدن بوم با تیغ برای ایجاد یک بعد واقعی از فضا بود. فونتانا یک مجموعه پر تعداد از این نقاشی‌ها ساخت و سپس در مجموعه “طبیعت”، این ایده را به مجسمه هم گسترش داد.

در سال 1950، مجموعه‌ دیگری از آثار مفهوم فضایی با عنوان برش‌ها (Tagli) شکل گرفت. او اظهار داشت که در این مجموعه به دنبال احساس عمق فضایی، ساختار کیهانی و آرامش بی‌نهایت است. فونتانا برای دستیابی به برش‌ها، در حالی که رنگ خیس بود، پارچه را می‌بریده و با دست به برش‌ها شکل می‌داد و از رنگ سیاه برای فضای پشت برش استفاده می‌کرد که به بی‌نهایت بودن فضا را القا کند.

فونتانا در آخرین سال‌های زندگی حرفه‌ای خود، به طور فزاینده‌ای به ارائه آثارش در نمایشگاه‌های متعدد در سراسر پرداخت. او به خلوصی که در آخرین بوم‌های سفیدش به دست آمده بود، بیشتر علاقه داشت. این میل و علاقه در دوسالانه ونیز در سال 1966 و همچنین در چیدمان اتاق مانندی که در داکومنتای (Documenta) 1968 اجرا کرد، کاملا مشهود است؛ اتاقی با دیوارهای شفید که تنها بر یک دیوار آن برشی عمودی به چشم می‌خورد.

بام پیکرسازی
ترجمه و تالیف: بهار وفایی و زروان روح‌بخشان

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.