درباره نمایشگاه آثار نقاشی نوید ظفر با عنوان «دمدمه» در گالری ایرانشهر
جمعیتی متشکل از پیکرهای ازهمگسیخته، دردمند، محبوس در محیطی بسته که گاه دیوارهایش چنان بلند است که انگار راهی به آنسوی دیوارها نیست. گویی جماعت سرگرم نمایشی خونین است. شاید نمایش با واقعهای هراسانگیز پیوند خورده باشد و تماشاچیان بیقید را هنوز هیچ خبری از آن نباشد؛ تماشاگرانی که بیخبر از واقعه میخندند. خندههایی مضمحل، نه از روی سرخوشی، که از سر جهل، آن طور که برشت میگوید: «آنکه میخندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است.»
گالری ایرانشهر در مردادی که گذشت محل برپایی نمایشگاهی با عنوان “دمدمه” از آثار نوید ظفر بود. هشت اثر با ابعاد بزرگ بر دیوارهای خاکستری که در نور متمرکز نمایان بودند؛ نقاشیهایی بدون عنوان که در طنین موسیقی موجود در فضای گالری، هول و هراس آنچه درون قابها میگذشت.
در استیتمنت هنرمند آمده: «هنگام گرگ و میش بود. خبر رسید که غارتگر روح دوباره بازگشته است، مانند گذشته دیوانگان در میان زمزمهها از خواب برمیخواستند. همچنان تیره و مطرود در گوش یکدیگر پچپچه میکردند که به آوازی غمین بدل شدند. چیزی به پایان شب نمانده بود، ناقوس به صدا در آمد، نزدیک به دمدمه صبح بود.» و در تعریف واژه دمدمه چنین آمده: افسون، حیله ، آواز، با خشم سخن گفتن، آشوب … عباراتی که ردپایشان را میتوان در میان فیگورها، رنگ، فرم و محتوای نقاشیها دنبال کرد.
درونمایه عمده آثار نوید ظفر، نمایش است. سیاههای از مردمانِ نشسته در سالن نمایش که سرگرم تماشایند. گاه جدال تن به تن و خونین دو یا چند نفر موضوع تماشاست و گاه پیش رویشان دیوار است و دریچهای که هیچ معلوم نیست رو به کجا باز میشود؛ شاید مشغول تماشای هیچ. در یکی از قابها سالنی میبینیم با میزهایی که گرداگردشان جمعیتی دور هم نشستهاند، با نگاهی تهی و خندههایی دلقکوار متوجه مردانی هستند که بدن بیجان کودکانی را در دست دارند. حضور کودک در آثار نوید ظفر مشهود است. پیکرهای کودکانه، وانهاده و بیدفاع در دستان خشن مردانی که آنها را به اسارت گرفتهاند و مردمانی که با خندههای تهی، نظارهگران خاموش و خندان این صحنه موحش هستند. گویی پیکرهای تصویر شده در آثار نوید ظفر گرفتار افسون و سِحری همگانی بوده و از آنچه در برابرشان رخ میدهد، بیخبرند؛ اسیران بیچونوچرای «غارتگر روح»، تماشاگر رنج و به مسلخ کشیده شدن دیگری، که نه تنها به تماشای این نمایش جنونآمیز خو گرفتهاند، بلکه به اختیار خود در آن شرکت کردهاند. اثری از کاتارسیس در هیچیک از این صحنههای نمایش نیست. تماشاچیان نه برای تزکیه، که برای همدستی با غارتگران روح در سالن نمایش حضور دارند.
شاید بتوان گفت که آثار نوید ظفر بازتاب هنر زمانه ماست. آنجا که پیکرهها بر روی یکدیگر خم شدهاند و پلی ساختهاند تا سقف بلند اتاق را برای نجات دیگران کوتاه کنند، و یا قابی که در آن، محبوسان، متوجه باریکهای نور از سقف ناپیدای سلولشان میشوند، حکایت آشنایی است که اثر هنری را به امر زیسته پیوند زده است، صحنههایی که شاید یادآور نقاشیهای گویا از زندانیان و دیوانگان باشد، به خصوص که مردان و زنان لاغر و تکیده آن دسته از آثار گویا هم چنان میخندند که انگار هنوز خبر هولناک را نشنیدهاند.
بام نقد و نظر
آزاده مالکی