نگاهی به نمایش آثار اشکان بهجو، با عنوان «شهرهای ناپیدا»

67

لمس شهرهایی نامریی

نگاهی به نمایش آثار اشکان بهجو، با عنوان «شهرهای ناپیدا»، در گالری سو (20 خرداد تا 12 تیر 1401)

شاید بتوان معماری را خلاصه کرد در دیوارهایی که فضایی را محصور می‌کنند و درها و پنجره‌هایی که راه عبور این فضای مسدود را به بیرون باز می‌کنند؛ خصوصی کردن بخشی از هوا و خاک و اجازه برقراری ارتباط از درون به بیرون. شهرها از کنار هم قرار گرفتن این فضاهای خصوصی و تعامل آن‌ها با هم در خیابان‌ها و میدان‌ها و گذرگاه‌ها ساخته می‌شوند. اما در آثار اشکان بهجو، نه دیوار معنای دیوار دارد و نه در و پنجره در جایگاه خود قرار گرفته‌اند. شهرهای او که باید از تجمیع این دیوارها و درها ساخته شده باشند، نیز ترکیبی دیگر می‌یابند. گاه زنانه می‌شوند و در جداره بدن زن، شکل خود را بازمی‌یابند و گاه مردانه. مردان او مستحکم برجای خود می‌ایستند و مردانگیشان را در کنار هم به نمایش می‌گذارند و زنانِ او، با خمیدگی عشوه‌گرانه خود بر زمین می‌لغزند و زیبایی‌ دلفریبشان را به مخاطب عرضه می‌دارند. او نام “شهرهای ناپیدا” را بر مجموعه خود گذاشته و در کنار برخی از آثار نیز از نام‌های خاص استفاده کرده است. آثار این مجموعه که برداشتی است از کتاب “شهرهای نامرئی” ایتالو کالوینو، از شکل جنسیتی دور نمی‌شوند و زنانگی و مردانگی را حتی قبل از نام‌گذاری درون خود فریاد می‌زنند. او شهرها و معماری خود را پر از نشانه می‌کند، اما نشانه‌هایی که با دستورالعمل هنرمند، خواندنی‌تر می‌شوند. لایه‌های پنهان آثار اشکان بهجو کم نیستند، ‌چنان‌که در ایده اولیه آن‌ها، یعنی کتاب شهرهای نامرئی، نیز کم نیستند.

نقش‌برجسته‌ای ساخته شده از لایه‌های کاغذ اما با ظاهری گچی، با هویداسازی جنسیت مردانه، یکی از تابلوهای به دیوار آویخته شده نمایشگاه است که  از شهر زبیده سخن می‌گوید. شهری که کالوینو آن را چنین توصیف می‌کند: «شهر و مردانی به غایت سفید که همه با هم یک رویا دارند و یک هدف؛ گرفتار ساختن زن رویاهایشان تا راه گریزی نیابد.» اگرچه رویا تنها یک‌بار در خوابشان آمده باشد، اما برای همیشه در ذهنشان به واقعیت پیوسته است. چنین است که به خط می‌شوند برای ساخت شهری بدون راه خروج. هنرمند، مردان را متفاوت می‌سازد، اما در یک اندازه و با یک تعداد عناصر هم‌شکل. مردان او همه مردانگیشان را در همین عناصر یکسان و در به خط شدن و رژه رفتنشان نشان می‌دهند. درست در مقابل این تابلو، حجمی به غایت زنانه، از جنس سرامیک و براق، در راستای نگاهشان بر سکویی قرار گرفته است؛ با پایه‌هایی بلند و برخاسته از زمین که رنگ قرمز تیره در بخش زنانه‌اش و رنگ طلایی در بالا و پایین و کمر کشیده حجم، به شدت بر زنانگیش تاکید و خودنمایی می‌کند. بر مرتفع‌ترین نقاط حجم گویا مناره‌هایی روییده که نشانه مردانگی خود را ظاهر ساخته‌اند و شیپورها و بلندگوهای زنانه‌شان آوایی ناشناخته را در هوا منعکس می‌کنند. بهجو در همین ابتدای نمایشگاه، زن و مردانش را در کنار هم می‌چیند و با همین‌ها، شهر خود را می‌سازد و مخاطب را به درون می‌کشاند.

در پنته سیله‌آ، شهر با این‌که دروازه دارد و حصار، اما بیرون و درونش را یکسان پیش می‌برد و ظاهرش با درونش همراه میشود. در کتاب شهرهای نامرئی آمده است: «آدم ساعت‌ها پیش می‌رود و برایش روشن نیست که دیگر به وسط شهر رسیده‌ است یا هنوز بیرون آن است» مجسمه‌ای که اگرچه از دیگر مجسمه‌ها بزرگتر است و وسعت بیشتری را به‌خود اختصاص می‌دهد، اما سادگیش چشم‌نواز می‌شود. هنرمند، دیواره‌ای می‌سازد از پاپیه‌ماشه که بر پایه‌هایی از همان جنس قرار گرفته‌اند، دیوارهایی که تغییر جهت می‌دهند، کوتاه و بلند می‌شوند، اما در نهایت فضایی را محصور نمی‌کنند. بر فراز آن‌ها علامت‌هایی رنگین، همانند تابلوهای شناسایی به شکل اشکال هندسی و غیرهندسی قرار دارند. درون شهر را می‌توان از بیرون آن به نظاره نشست. درونی که در آن ویژگی خاصی برای تفاوت با برونش قائل نشده است. این تنها یکی از مجسمه‌های این نمایشگاه است که در کنار دیگر حجم‌ها شروعی را رقم می‌زنند.

بر اساس آن‌چه در کتاب آمده است، «در شهر بزرگ کلوئه، مردمی که از خیابان‌ها عبور می‌کنند یکدیگر را نمی‌شناسند. به محض دیدن همدیگر هزار فکر از ذهنشان می‌گذرد؛ برخوردهایی که ممکن است بینشان پیش آید … هیچ‌کس به هیچ‌کس سلام نمی‌کند، نگاه‌ها لحظه‌ای تلاقی می‌کنند و سپس از هم می‌گریزند و به جستجوی نگاه‌های دیگر برمی‌آیند.» در مجسمه سرامیکی کلوئه، هنرمند تضادها و شباهت‌ها، تفاوت‌ها و جدایی‌ها را در یک‌جا جمع می‌کند. مجسمه‌اش به شکل سر آدمی است که نشانی از جنسیت مرد یا زن را در خود ندارد، اما حجم‌هایی که در سر به جای مغز قرار گرفته‌اند، بیشتر یادآور گنبدها و مناره‌های اسلامی هستند. همین است که شبیه هم می‌شوند؛ گاه باریک‌تر، گاه کوتاهتر، همه در یک فضای قفس‌مانند و گنبدی شکل. حجم‌هایی که به تعبیر کتاب ،آدم‌هایی هستند که با وجود ترس از یکدیگر و دوری‌ گزیدنشان، همه در یک فضا قرار می‌گیرند، چرا که مانند هم فکر می‌کنند و همین است که در یک مکان قرارشان می‌دهد؛ بی‌آن‌که به آن باور داشته باشند در یک جهت پیش می‌روند و یک چیز را جست‌وجو می‌کنند.

شهر سُفرونیا در کتاب شهرهای نامرئی، ترکیبی از دو نیمه شهر است؛ نیمی ثابت و پابرجا و نیمی دیگر موقتی و قابل جابجایی. در مجسمه سُفرونیا، هنرمند، دو نیمه شهر را مانند یکدیگر می‌سازد که با نماد کلی زنانه و عناصر کوچک مردانه بر بالای خود، پشت به پشت هم داده، اگرچه با دو رنگ و لعاب متفاوت؛ یکی سفید و براق، دیگری رنگین و بدون لعاب. سفرونیایی‌ها نیمی از شهر خود را دایم جمع می‌کنند و در جای دیگری آن را با همان ساختار می‌سازند، اما یادمان‌هایی از خود بجای می‌گذارند؛ امیدی برای  بازگشت و ادامه با تکرار همان حدیث در جایی دیگر، چون از یک جنس هستند و یک هویت را در خود نهفته دارند پس تنها، جابه‌جا می‌شوند.

این روند هماهنگی مجسمه‌های سرامیکی با شهرهای خیالی و پرمفهوم کالوینو همچنان در چندین اثر دیگر هنرمند هم تکرار می‌شود.

آخرین مجسمه نمایشگاه برسابه است. «این باور سینه به سینه نقل می‌شود که برسابۀ دیگری معلق در آسمان وجود دارد که در آن محاسن، خُلق نیکو و متعالی‌ترین احساسات شهر در طیران و توازن است … در نزد ساکنان برسابه، که به این باور وفادارند، هر آنچه شهر لاهوتی را در نظرشان زنده سازد، عزیز و گرامی است: فلزات اصل و سنگ‌های نادر گرد می‌آورند، … و وقت خود را بیشتر به ساخت و پرداخت اشکال و نقوش منظم معماری کلاسیک می‌گذرانند… اهالی برسابه همچنین بر این باورند که برسابۀ دیگری در زیر زمین جای دارد، انبار همۀ آن چیزهایی که در نظر ایشان خوار و بی‌مقدار جلوه می‌کند.» (کالوینو، 1399، 123) برسابۀ هنرمند معلق می‌شود در فضای بین زمین و آسمان گالری و انعکاس می‌یابد در آینۀ قرار گرفته بر زمین. نشان از برسابه‌ای که در زیرِ زمین وجود دارد. با اینکه برسابۀ بالا انباشته از عناصر مردانگی، در آینه انعکاس می‌یابد، اما متفاوت از آن دیده می‌شود. چرا که تمامی شناسه‌های برسابۀ بالا در بالایش قرار گرفته‌اند، جایی که در آینه کمتر انعکاسی از ان دیده می‌شود. مخاطب با چرخیدن به دورش تنها بخش‌هایی از برسابۀ بالایی را در آینه می‌بیند که بدون آینه دیدنشان سخت بود و اگر به آن خیلی نزدیک شود، تصویر خودش بین دو برسابه بر زمین می‌نشیند، از زاویه‌ای دیگر و با ساختاری دیگر. برسابه زیرین لمس نمی‌شود اگرچه مخاطب میداند تصویر همان حجم بالایی است اما نمی‌تواند آن را حس کند. هنرمند با گذاشتن این اثر در آخر مسیر، به تمامی منظور خود را بیان کرده است و مخاطب را در انتخاب حقیقت و واقعیت پنهان در آثار، آزاد می‌گذارد. آثار او می‌توانند همان‌قدر به زیبایی‌ پرداخته باشند که به مفهوم. او هر دو حالت را در کنار هم پیش میبرد.

در کتاب شهرهای ناپیدا اثر کالوینو داستان از زبان مارکوپولو آنچنان روایت میشود که قوبلای خان امپراطور مغول است و او سعی میکند با اشارات و علائم نامفهومِ مارکوپولو؛ این مرد بیگانه، از چند و چون شهرهای امپراطوری‌اش باخبر شود. اگرچه تمامی داستانها در پی خیال شکل می‌گیرد اما خیلی از تصور هنرمند و تبدیل آن به حضوری عینی برای مخاطب دور نمی‌شود. انتخاب سرامیک برای ساخت حجم‌های کوچک این شهرها نیز، یکی از بهترین انتخاب‌های هنرمند برای خلق آثارش می‌باشد. سرامیک در خود، میتواند آنقدر ماندگار باشد و پردوام که در فضایی خارج از فضای زمین به حیات خود ادامه دهد و میتواند آنقدر شکننده باشد که با کوچکترین برخوردی شکسته و نابود شود. معماری و شهرهای بهجو، این چنین مفهوم عمیق خود را عمیق‌تر می‌سازند. در عین حال هنرمند در برخی مجسمه‌ها که بزرگتر از دیگر حجم‌ها هستند او از پاپیه‌ماشه و کاغذهای لایه‌لایه استفاده می‌کند که به نظر میرسد اگر از همان جنسیت سرامیک بود شاید تأثیری بیشتر بر مخاطب داشت.

استفاده از لعاب‌های رنگین قرمز و زرد و آبی و سبز در کنار رنگ طلایی  نیز در شهرها، اگرچه می‌تواند به زیبایی آثار کمک نماید اما به کار بردن آن تنها در بخش‌های خاصی از مجسمه‌ها، به بیانگری آثار نیز کمک بیشتری کرده و تمرکز را بیشتر بر مفهوم و شهرهای نامرئی کتاب حفظ می‌نماید و همنشینی همین سرامیک‌ها و رنگینه‌ها گاه در کنار برنز نیز به تجمل و شکوه این آثار می‌افزاید.

هنرمند مجسمه‌هایش و شهرهایش را با یک ویژگی پیش میبرد اگرچه برای هر کدام خاصیت وجودی همان شهر را که در کتاب آمده است، قائل میشود اما یکسان سازی او در اندازه و شکل کلی و رنگ، و همچنین آوردن زن و مرد در کنار هم برای ساخت شهرها، مجسمه ها را برای مخاطب در یک میزان قرار میدهد. در این میان دو مجسمه یا  دو شهر را نسبت به دیگر مجسمه‌ها بزرگ می‌سازد، پنته سیله‌آ شهری که درون و برونش یکیست و برسابه شهری معلق در میانه، که اگرچه انعکاسش در پایین آن، هستی می‌یابد اما بسیار متفاوت از آن پیش میرود. این دو اثر با ویژگی‌های متمایز خود، و نام و متن به دیوار آویخته شده‌اشان بیانگری خاص خود را برای هنرمند و برای مخاطبش بیشتر می‌سازند. هر دو این مجسمه‌ها از پاپیه‌ماشه و کاغذهای لایه‌لایه هستند. جنسیتی بسیار متفاوت از سرامیکِ مجسمه‌های کوچک، تا بنا به گفته هنرمند، به برگشت‌پذیری و سبک بودنشان نیز اشاره شود. اگرچه همین جنسیت به معنای مجسمه‌های مزبور کمک می‌کند تا کم‌دوام بودن و آسیب‌پذیریشان را بیشتر نشان دهد. دو حجمی که شهر را در جایگاه کلی خود مطرح می‌سازند. با این وجود، اگرچه جنسیتشان متفاوت است اما با بافت و رنگ‌های یکسان مجموعه سعی دارند همان حال و هوای مجسمه‌های سرامیکی را نیز در خود حفظ کنند.

در نمایشگاه اشکان بهجو، مخاطب می‌تواند بی‌آنکه کتاب را خوانده باشد؛ و با نگاه به آن، به تجزیه و تحلیل آثار و زن و مرد بودن مجسمه‌ها را در فرم انتخابی هنرمند تشخیص دهد که گاه ایستاده و محکم، گاه دلفریب و خوابیده، گاه همچون حیوانی زوزه‌کشان به صورت زوج‌هایی از یک جنس یا دو جنس مخالف درون هم رشد می‌کنند و با هم سنخ خود می‌آمیزند. اما همین نگاه‌ها، زمانی که با آگاهی از کتاب پیش میرود، دنیایی دیگر را نیز به خود اضافه می‌کند. جهانی که خود، از مجموعِ دنیاهایی دیگر خلق می‌شود. آثار هنرمند اگرچه جدای از کتاب معنایی را در خود همراه می‌سازند اما با کتاب همخوان می‌شوند هم چنانکه؛ کتاب نیز در آنها نفوذ میکند.

بام گردی
سیما افتخاری راد

سیما افتخاری رادمشاهده نوشته ها

Avatar for سیما افتخاری راد

نویسنده بام گردی

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.