دیدگاه چپ در هنر
جامعه و منطق سرمایهداری، خاصه در جامعه پسامدرن، گره کور هستی شناختی انسان را در میل بیپایان و بیامان به خوشبختی و تکرار «امر نو» که دیگر موجودیت ندارد و اساسا «امر همان» است، توضیح میدهد و بلاوقفه میل نو تولید میکند. این جامعه مدام در حال تولید میل است؛ میل به لذت، ثروت، تجربههای نو و الی آخر. حاصل چنین جامعهای بالغهای نوجوان است؛ افراد بالغی که در تفکیک میل «دیگری بزرگ» از میل اصیل خودشان ناتوانند. این افراد مدام در حال پاسخ دادن امیال دیگری بزرگ و جامعه هستند، غافل از اینکه پشت تمام این لذت جویی و تمایل بیمهار جمجمه مرگ قرار دارد.
پیچیدگی و والایی هنر نیز مانند عشق، تبدیل به میل به شهرت شده است
این نگرش تقریبا در تمام امور زندگی ما تسری یافته است، حتی در مقوله عشق. این تمایل به تکثر در میل-ورزی، امر والای عشق را به کنجکاویها و ماجراجوییهای جنسی فرو کاسته است. در جهان امروز معنای عشق تهی شده است و افراد در پی سراب بیسرانجام و تهی ماجراجوییهای جنسی، هر لحظه تشنهتر ادامه میدهند و مدام از یک ابژه به ابژهای دیگر رجوع میکنند، بدون آنکه بدانند این خود انسداد میل است.
به نظر میرسد با همین مکانیسم که بخش بزرگی از آن، ناشی از سلطه رسانه و فرهنگ است، این معضل بر هنر و هنرمند نیز صادق شده است. پیچیدگی و والایی هنر نیز مانند عشق، تبدیل به میل به شهرت و دیده شدن و کسب ثروت هر چه بیشتر و البته به هر نحوی، به هنرمند حقنه شده است و او را وادار به قرار گرفتن در منطق سرمایه ،در زنندهترین وجه آن، میکند و هنر را به بیخاصیتترین فرم خود تنزل میدهد؛ هنر را با ارزش مبادلهای آن میسنجد و هدف هنر را منحرف کرده و هنرمند را به سرمایهساز مبدل میکند.
«تقدم ابژه»
آدورنو برای برون رفتن از این وضعیت و کارکرد، در تقابل با تعهد فلسفی پسا کانتی به سوبژکتیویته، بر چیزی اصرار میورزد که نام آن را «تقدم ابژه» گذاشته است. این اصطلاح متغیر، به ابعادی از تجربه و وجود اشاره دارد که در برابر انقیاد، سرکوب و استثمار، ایستادگی میکنند؛ به شیوههایی که در آنها اشیا و امور با مفاهیمشان، این همان گرفته نشوند و ارزش امور در تمام شئون، فراتر از ارزش مبادلهای آنها باشد. البته آدورنو کارکردی اجتماعی برای هنر قائل است وآن را رهاییبخش و هدفمند میداند و برخلاف فرمالیستها ،خود هنر را هدف غایی بهشمار نمیآورد.
#بام_فلسفه_هنر
دبیر: سینا یعقوبی
تصاویر: