سوژههای غریب و تک افتادهی جهانی خودبسنده

وقتی پل گوگن رنگهایش را خام و بدون تغییر در نقاشیهایش قرار میداد، نمودی از هنر شرق، تصویری آرمانی و بهشتی تازهکشفشده را پیش چشم داشت. این را میشد از فضای نقاشیها، اندام فیگورها و حالات چهرهشان متوجه شد. اعظم قزل همین تکنیک را در رنگگذاریهای خود به کار گرفته است ولی سوژه دیگر آن طراوت و شادابی کارهای گوگن را ندارد. سوژههای نقاشیهای قزل از جهانی دیگر آمدند، اما این جهان دنیای شرق نیست. حتی دنیای غرب هم نیست. آنها ساکن جهانی دیگرند. جهانی خودساخته به دست آفرینندهشان. در این جهان غیرملموس سوژه پوچی و تنهاییاش را نشان میدهد. غرق در خود است اما کیفور نیست. لبخندی بر لب ندارد. او در جهانی بیمعنا بهسر میبرد، آنجا که خود را غریب و غیر قابل دسترس مییابد. اگزیستانسیالیسم موجود در این کارها همپای ابزوردیسم بهتصویر کشیده میشود. هستی در نقاشیها بهغایت کوچک و خلاصهشده در رنگها و خطوطی تکرارشونده است. تنهایی هستیشناختی سوژههای قزل معطوف به درک جهانی بیمعنا در زندگی هر روزه نیست، آنها استوار به جهانی خوداتکا هستند؛ دنیای ناملموس و جدا از زندگی عادی. این آثار نه رویا را نشان میدهند، نه واقعیت. آنها دنیایی برای خود هستند، نه بهشتاند و نه دوزخ. حتی مثل شخصیتهای در انتظار گودو منتظر چیزی نیستند. آنها صرفا ادامه میدهند به وجود داشتن در جهان خودبسنده خالقشان. مخاطب یا این دنیای بیطراوت را میپذیرد یا آن را طرد میکند. او به این جهان فراخوانده شده ولی اصراری به حضورش در این جهان نیست. یا لحظاتی را مانند سوژههای قزل به یاد میآورد؛ لحظاتی از صرفا بودن و بهسر بردن یا شور و شعفش با جهان قزل همراه نمیشود. دنیای نقاشیهای قزل جهان تکافتادگی و انزوا در غربت است، غربتی که با جهان ما ارتباطی ندارد ولی یادآور رخوت و ملال سپری کردن در دنیای بیمعناییست.
بامگردی
هومن هنرمند








