اگر عشق را بشود نقش بست

آثار مریم شجاعی ارتباط مستقیمی با یادآوری گذشته و مرور خاطرات دارند. این شکل از بهتصویر کشیدن گذشته در فرم کارها برجسته میشود. هنرمند فیگورها را در شمایل واقعی و بیدخلوتصرف بهتصویر نمیکشد. او احساسات خود دربارهی آنها را به نقاشیها میافزاید و در نتیجه با نوعی از اکسپرسیونیسم مواجهیم که از خلال خاطرات بهوجود آمده است. چه فیگورهای مریم شجاعی برآمده از تجربهی زیستهی او باشند چه زاییدهی تخیلش، آنچه مخاطب از آنها دریافت میکند، نوعی رجوع به تصاویر قدیمی و برخوردی گذشتهنگر با کاراکترهای نقاشی است. سبک نقاشیهای مریم شجاعی در فرم ترکیببندیها متفاوت است. او آنچنان وابسته به یک شکل از قرار دادن عناصر بصری در کنار هم نیست. ولی در مجموع ما فیگورها را معمولا در میانهی تصویر میبینیم. شاید مستقیم به مخاطب خیره شوند، شاید احساساتی که میانشان در جریان است، در تصویر نمود یابد و بعضا تکفیگوری که در نوعی از تجربهی شور، رنج یا خشم در میانهی تصویر ظاهر شده است. این آثار را میشود خیلی اوقات مانند ورق زدن آلبومهای خانوادگی دید، نوعی برخورد نوستالژیک با دوران گذشته در آنها قابل مشاهده است. ولی مخدوش کردن چهره با حروف یا بهتصویر نکشیدن عناصر چهره، برخوردی متفاوت با نوستالژی و گذشتهی شخصی را نشان میدهد. به علاوه، فیگورها از ثبت زیباییشناسیِ آرمانیِ افراد، تخطی میکنند. حتی نمیشود گفت آنها شبیه به خود کشیده شدند. مریم شجاعی قرار است در بازگشت به گذشته احساسات خود به شخصیتهای آثارش را نشان دهد. در بسیاری آثار کلیشهای شیوهی نگاه به نزدیکان، دوستان و اعضای خانواده برخوردی محبتآمیز و رمانتیک یا مبتنی بر خشم و نفرت است. ما از زمان روانکاوی زیگموند فروید و تماشای آثار سینماییای چون کارهای اینگمار برگمان (مثل سونات پاییزی، فریادها و نجواها و …) میدانیم که ما معمولا با افراد نزدیک به خود نوعی ارتباط مبتنی بر مهر و کین داریم. ما گاه عاشقانه آنها را دوست داریم و گاه آشکارا از آنها متنفریم. عشق مبتنی بر نوعی ارتباط یکسویه با طرف مقابل نیست. همواره تضادها و تعارضات فکری و احساسی بر این ارتباط سایه افکنده. تصویرگری آرمانگرایانه افراد را ورای زندگی مادی و هر روزه بهتصویر میکشد یا در جهانی اسطورهای آنها را در کمال خویش تصویر میکند. احساسات ما نسبت به گذشته، حتی نسبت به خود نیز همین حالت را دارد. ما نمیتوانیم همیشه گذشته خود را آرمانی یا هولناک تصور کنیم. در نگاه به گذشته و تداعی خاطرات نوعی احساسات دوسویه قابل مشاهده شده است. گاه با مرور یک خاطرهی واحد در زمانهای متفاوت احساسات متغیری نسبت به آن داریم. اکسپرسیونیسم مریم شجاعی افراد را با گوشت و پوست، قابل لمس و قابل فهم بهنمایش در میآورد. آنها از نزدیکان ما بودهاند، شاید هنوز هم باشند، بعضا عاشقانه ستایششان میکردیم، بعضا نمیخواستیم هیچکجا اسمی از آنها بشنویم. راهی برای رهایی از گذشته نیست. خاطرات باز میگردند و احساسات ما نسبت به وقایع و افراد متفاوت است. میشود عشق را بهتصویر درآورد ولی ابزار زیباییشناختی را باید در خدمت مفهومِ متناقض و چند لایه عشق بهکار بست.
بامگردی
هومن هنرمند







