هنری در کتابآرایی تمدن اسلامی و ادب پارسی

کتاب آرایی در تمدن اسلامی حرفهای بس گرانسنگ بود که مشاغل مختلفی را در دل خود جای میداد؛ بسیاری بودند که نه تنها معیشت خویش را از این هنر و حرفه به دست میآوردند که نمونههایی از آثار ارزشمند را به یادگار میگذاشتند. تلفیق و همسو شدن هنر و خلاقیت نویسنده، خطاط، کاتب، صحاف و … در کنار تشعیر و تذهیب و جدول کشیها، این آثار را به جایگاهی رسانده که امروزه تلاشهای بیوقفهای در راه نگهداری و ماندگاری آنها انجام میشود. فراهم آوردن یک کتاب هنگامی که از مجرای ذهن نویسنده میگذشت و مکتوب میشد، آنگاه «هنری مردان ِزحمتکش» با شکیبایی و صرف وقت بسیار، آن را مزین و آراسته میکردند تا پیوندی ناگسستنی میان علم، ادبیات، فلسفه، دین و … با هنر ایجاد کنند؛ چرا که بر این باور بودند که «تو هنرمند باش که هنرمند کم عیب بُوَد و از بیهنر فلاح نیاید؛ (۱) این گونه بود که راه رستگاری خویش را در کنار ارتزاق در این کوششهای طاقت فرسا و بیبدیل میجستند.
اینکه نخستین بار چه کسی مصور کردن و تزیین نسخههای خطی را به حوزه کتاب آرایی وارد کرده تاکنون مشخص نیست اما به نظر میآید که با پیدایی زبان فارسی جدید در سدههای دوم و سوم هجری با به نظم درآمدن نمونه قدیمی بسیار معروف شاهنامه فردوسی در سال ۴۰۱ قمری به شمار کتابهای فارسی نگاشته شده رو به فزایش مینهد. در همین دوره است که تمایل مردم در تهیه نسخههای مصور بیشتر میشود چرا که «تصویرها و تزیینات به عنوان ارجاعات بصری عمل میکردند و این شیوه مردم را عادت میداد که وقتی قرائت کتابی را شنیدند و بعدها هنگامی که داستانی را مطالعه کردند تصاویر و زیباییهای آن را نیز نگاه کنند.»(۲) در کنار همه این هنرها رنگ آمیزی کاغذ خود جایگاهی ویژه و هنرمندانه دارد که به دلیل گستردگی مطالب آن، مجالی دیگر میخواهد اما گفتهاند مبتکر هنر رنگ آمیزی کاغذ شهاب الدین عبدالله مروارید متخلص به بیانی ( ۸۶۵ -۹۹۲ ق) است که علاوه بر شهرت در علوم دیگر زمان خود «اهتمامش در زمینه کتاب آرایی و افشانکاری زبانزد معاصرانش بوده است.»(۳)
اما افشان در عرف کتاب آرایان به هنری گفته شده است که روی کاغذ، زر یا نقره میپاشیدند تا ظاهری چشمگیر و آراسته بیابد. افشان گاهی بر متن و گاهی فقط بر حاشیه صفحهها پاشیده میشد؛ گاه ریز بود و گاهی درشت ؛گاهی از خرده و ریزههای طلا و گاهی نقره که به صورت حل شده بر اوراق کتابها پاشیده و کوبیده میشد شکل میگرفت. ناگفته پیداست این کار همیشه پیش از تحریر کتابها و بر کاغذی صاف و خالی از نوشته انجام میشد نه پس از کتابت؛ یعنی درست هنگامی که کاغذسازان کارهای هنری خویش را روی کاغذ انجام دهند مذهِب، طلا یا نقره را بر صفحه، افشان و آن را برای کاتبِ خوشنویسِ هنرمند آماده میکرد. البته افشان با طلا کاربرد بیشتری از نقره داشت زیرا افشان نقره به دلیل سیاه شدن در مجاورت نور و هوا کمتر مورد استفاده قرار میگرفت(۴) و توجه کمتری به آن میشد و به همین دلیل است که اصطلاح «زرافشان» آشناتر به ذهن و زبان است. افشانکاری انواع گوناگونی داشت که از آن جمله «افشان بیخته»، «افشان حل کرده»، «افشان غبار» را میتوان نام برد.
در میان همه این انواع گوناگون نوعی از افشانها به نامهای «افشان کله موری» یا «افشان سر موری» بیش از بقیه انواع چشمگیر و زبانزد است. تهیه و ساخت این نوع از افشانکاری نیز در نوع خود جالب و مستلزم هنر و دقتی بایسته بوده است، به طوری که ورقهای نازک طلا را در ظرفی فلزیِ در بسته مثل قوطی که چند ساچمه در آن بوده میریختند و در قوطی سوراخهایی ریز یا درشت، بسته به نوع افشانی که در نظر داشتند، تعبیه میکردند و با تکان دادن قوطی و برخورد ساچمهها با ورقههای نازک طلا خردههای زر به وجود میآمد و آنها را بر ورق کتاب میافشاندند. لازم به ذکر است که اگر این افشانها به صورت پودرشده بر کاغذ ریخته میشد به آن «افشان چشم موری» میگفتند؛سپس با افزودن مقداری صمغِ رقیق روی آن، کاغذ را با کوبه میکوبیدند تا این خردههای زر در تار و پود کاغذ مینشست و پس از خشک شدن، ریزههای اضافه طلا را جمع میکردند تا برای دفعات بعدِ افشانگری از آن استفاده کنند. به نظر میآید این هنر در اواخر دوره سلطان حسین میرزا بایقرا( ۸۴۲- ۹۱۱ ق) مرسوم گشته است. بنابراین پیدایش شغل افشانگری و هنرمندان افشانگر را باید مربوط به عصر تیموری دانست.
رویکرد دیگر این هنر در ادب فارسی است جایی که شاعران میان این اصطلاح و ذوق ادبی پیوندی هنرمندانه یجاد میکنند و در شعر خود از آن بهره میجویند؛ برای مثال واعظ قزوینی( ۱۰۲۷-۱۰۹۰ق) با تناسبی میان کلمات «حرف، قلم، ورق و افشان مور» در بیتی میگوید:
چو حرفی دانه خالش قلم مذکور میسازد
ورق را گریهام افشان چشم مور میسازد(۵)
با پیوندی هنری در بیان خط و خال یار و گریه شاعر که صفحه را با قطرات اشک زرافشان میکند گونهای هنرمندانه در تلفیق این اصطلاح با ادبیات و شعر برقرار کرده است. یا سلیم ،خوشنویس معروف قرن دهم هجری:
صفحه رنگین خون خود سلیمان جلوه داد
از سرشک عاجزان افشان چشم مور داشت(۶)
بنابراین چنانکه دیده میشود، راهیابی مفاهیم نسخهپردازی به ادبیات فارسی علاوه بر پیدایش تصاویر جدید و صور خیال نو در شعر برای نسخهپردازان نیز این امکان پدید آمد تا پسندهای زیباییشناسانه را به پهنه گسترده نسخهپردازی و کتاب آرایی بیفزایند و در جهت تفهیم آن گامی موثر بردارند. البته باید دانست که در دورههای آغازین شعر پارسی که در سبک شناسی(stylistics) به دوره خراسانی شهرت یافته بسیار مختصر و اندک و کم مایه است. اما از سده ششم هجری و با رواج در شعر شاعرانی چون سنایی و خاقانی و کمالالدین اسماعیل این مفاهیم بسامد (frequency) بیشتری مییابد تا جایی که میتوان شعر دو شاعر بزرگ ادب پارسی یعنی نظامی و حافظ را آکنده از این اصطلاحات یافت اما با پایان یافتن سبک عراقی و ورود به سبک هندی خاصه در شعر نورالدین عبدالرحمان جامی مفاهیم گستردهای از نسخهپردازی و کتاب آرایی را میتوان دید که دستمایه هنر شاعران قرار گرفته و تصاویری(imaginary) بدیع و زیبا خلق شده است. نکته جالب توجه در بیان این مطلب این است که اگر این اصطلاحات و مفاهیم فنی و علمی این گونه در شعر شاعران بیان نمیشد، زبان فارسی از ماهیت آنها بیبهره میماند.
جا دارد دو بیت از محمدسعید اشرف مازندرانی(م.۱۱۱۶ق) را که بهره عمیق از این اصطلاحات در تبیین تصاویر خیالی شاعرانه برده است، ذکر کرده اجزای هنری آن را بررسی کنیم:
آن بیاض خاصه شاهی که در اطراف آن
جای افشان نقطههای انتخاب افتاده است
فرد عمرت باد با دیوان محشر متصل
وین دعای بیریا خود مستجاب افتاده است (۷)
نگاهی به محور عمودی شعر (paradigmatic axis) نشان میدهد که شاعر کاملا تحت تاثیر اصطلاحات فنی کتابآرایی و بالاخص با رویکرد این مقاله، اصطلاح «افشان/افشانکاری» به مدیحهای زیبا پرداخته است؛ در بیت اول شاعر به نوعی کتابی که از عرض شیرازهبندی میشده نه طول به نام «بیاض» اشاره دارد «بیاضها بیشتر در قطع کوچک جیبی فراهم میآمده و متضمن زبدههایی از آثار مذهبی بوده و دارنده آن در سفرها از آن استفاده میکرده است. قطع بزرگ آن عموما مختص رجال دیوانی و بزرگان بوده به طوری که بیاض را با این قطع با اوراق سفید و نانوشته تهیه میکردهاند و دوستان، آشنایان و وابستگان صاحب بیاض وقتی به دیدار او میآمدند به خواهش وی مطالبی را به یادگار بر صفحه یا ورقی یا اوراق آن کتاب یادداشت میکردهاند.»(۸) از طرفی «فرد عمر» یا «فرد نسخه» نیز از اصطلاحات کتاب آرایی و نسخهشناسی است و آن دو برگ آغازین نسخه است که صحاف بنای کار خود را در جلد کردن و عطف و شیرازه بر آن قرار میداده و «ظاهرا جدا شدن آن از نسخه آسانتر بوده است و آراسته به سرلوح و تشعیر اسلیمی ختایی و طلا اندازی بین سطور»(۹) بوده است. بنابراین شاعر با یک ایهام تناسب زیبا در کلمه «عمر» به ممدوح خود میگوید صفحات عمرت که همچون فرد عمر یک نسخه است به دیوان حشر متصل باد و عمری دیرینه بایدت که این دعایی بیریا و برخاسته از جان شاعر است که بیگمان مستجاب شده است.
دل که شد آینه محتاج به زیور نبود
بر رخ این ورق افشان جواهر گرد است(۱۰)
پی نوشتها:
۱.کیکاووس بن اسکندر،عنصرالمعالی(۱۳۶۶)،قابوسنامه،تصحیح غلامحسین یوسفی،علمی و فرهنگی:۴۰
۲.عظیمی،حبیب اله(۱۳۹۶)،نسخه نامه،آستان قدس:۱۶۸
۳.مایل هروی،نجیب(۱۴۰۱)،کتاب آرایی در تمدن اسلامی ،ج۲۵۴:۲
۴.همان:۱۸
۵.واعظ قزوینی،محمد رفیع(۱۳۵۹)،دیوان اشعار،حسن سادات ناصری:۱۵۶
۶.سلیم تهرانی،محمدقلی(۱۳۸۹)،دیوان اشعار:۱۲۵
۷.مایل هروی،نجیب(۱۳۷۹)،نامه بهارستان،دفتر اول:۱۵
۸.عظیمی،حبیب اله(۱۳۹۶)،نسخه نامه،آستان قدس:۱۷۸
۹..مایل هروی،نجیب(۱۳۷۹)،نامه بهارستان،دفتر اول:۱۶
۱۰.هروی،ملا فرخ حسین(۱۳۷۴)،دیوان اشعار،محمد قهرمان،آستان قدس:۱۰۸
بام دگر
حمیدرضا طاهریپارسا