ادوارد بوچیا؛ اکسپرسیونیستی که فراموش شد
ادوارد بوچیا، اکسپرسیونیست آمریکایی که تاریخ فراموشش کرده بود، ناگهان دوباره دیده میشود.
در حال حاضر، نمایشگاهی در مؤسسه ایتالیایی-آمریکایی کالاندرا در نیویورک، برای این نقاش کمتر شناختهشده قرن بیستم برپاست.
ادوارد بوچیا (۱۹۲۱–۲۰۱۲) را میتوان اکسپرسیونیست فراموششده آمریکا نامید.
در میانه قرن بیستم، این هنرمند زاده نیوجرسی، محبوب کیوریتورها و مجموعهداران تأثیرگذار بود. نقاشیهای او ترکیبی از زبان اکسپرسیونیسم، سوررئالیسم، اسطورهشناسی کلاسیک و شمایلنگاری کاتولیک بود و تابلوهایی خیالانگیز و پرشور خلق میکرد که از انباشت رنگ میدرخشیدند. سهلتیهای او، که یادآور هنر مذهبی قرون گذشته بودند، بیش از همه مورد توجه قرار میگرفتند.
او در اواخر دهه ۲۰ زندگیاش، برای تدریس در دانشگاه واشنگتن در سنتلوئیس، میزوری، دعوت شد و در کنار چهرههایی چون ماکس بکمان و فیلیپ گوستون فعالیت کرد. مورتون دی. می، نیکوکار و مجموعهدار برجسته آمریکایی، به تنهایی بیش از ۱۰۰۰ طراحی و ۱۰۰ نقاشی از او در اختیار داشت.
امروزه آثار بوچیا همچنان در حدود ۶۰۰ مجموعه خصوصی و عمومی در آمریکا، اروپا و آمریکای جنوبی نگهداری میشوند، از جمله در موزه هنر سنتلوئیس و موزه هنر دنور.
امروزه نام بوچیا در محافل کیوریتوری چندان شناختهشده نیست و رانده شدن او در حاشیههای تاریخ هنر همچنان معمایی پیچیده است. با این حال، اکنون و بیش از یک دهه پس از مرگش، میراث منحصربهفرد این هنرمند شاید دوباره در حال دیدهشدن باشد.
در حال حاضر، مؤسسه ایتالیایی-آمریکایی کالاندرا در نیویورک میزبان نمایشگاهی با عنوان «ادوارد ای. بوچیا: اکسپرسیونیست آمریکایی پس از جنگ» است؛ نمایشگاهی که شامل نقاشیها، طراحیها و دفترهای هنری بوچیا از سال ۱۹۵۸ تا ۱۹۹۵ میشود. این نمایشگاه، دریچهای به یک مسیر حرفهای طولانی اما کمتر شناختهشده باز میکند و هنرمندی را معرفی میکند که زبان مدرنیسم را با پرسشهای فلسفی و سبکشناسی عمیق آمیخت و بهجای دوری از مضامین دینی و معنوی، آنها را در آثارش گنجاند.
رُزا برلَند، مدیر افتخاری «صندوق هنری ادوارد ای. بوچیا» و کیوریتور این نمایشگاه، میگوید: «وقتی به این تصاویر نگاه میکنید، تجربهای بسیار تأثیرگذار است. آمیختگی عنصر کلیدی در آثار بوچیاست. موجودات ترکیبی در بسیاری از نقاشیهای او دیده میشوند، همانطور که سبکهای ترکیبی. این رویکرد، به نظر من، هم فرایند خلاقیت و بیداری را نشان میدهد و هم مکاشفهای است که از تأمل در ماهیت روح ناشی میشود.»
برلند نخستین بار در سال ۲۰۱۳ با آثار بوچیا آشنا شد، زمانی که موزه سنتلوئیس نمایشگاهی پس از مرگ این هنرمند برگزار کرد و از او خواستند مقالهای کوتاه درباره بوچیا بنویسد. او بهسرعت متوجه پیچیدگی استعداد بوچیا شد. البته برلند تنها کسی نیست که به کشف دوباره این هنرمند و آثارش پرداخته است. ادواردو مونتس برادلی، مستندساز آرژانتینی-آمریکایی، در حال حاضر روی مستندی با عنوان «در جستجوی ادوارد بوچیا» کار میکند که به زندگی و میراث او میپردازد.
جنبههایی از زندگی بوچیا واقعاً سینمایی هستند. او در نیوآرک، نیوجرسی، در خانوادهای از مهاجران ایتالیایی متولد شد و از سنین پایین به زندگی خلاقانه جذب شد. بوچیا که نقاشی چیرهدست و از نظر فنی ماهر بود، در دبیرستان هنر نیوآرک، انجمن دانشجویان هنر نیویورک و مؤسسه پرت تحصیل کرد، جایی که با همسرش مدلین وایسانگ آشنا شد، پیش از آنکه به خدمت ارتش فراخوانده شود.
در طول جنگ جهانی دوم، بوچیا در واحد مخفی مهندسان استتار ۶۰۳ام، معروف به ارتش شبح، خدمت کرد؛ یک یگان فوقسری که با استفاده از تانکهای بادی، افکتهای صوتی، فریبهای رادیویی و سایر تکنیکهای خلاقانه، ارتش آلمان را گمراه میکرد. در مارس ۲۰۲۴، بوچیا پس از مرگش، مدال طلای افتخار کنگره را دریافت کرد.
پس از جنگ، او به انجمن دانشجویان هنر بازگشت و در دانشگاه کلمبیا ثبتنام کرد، جایی که با کمک قانون *G.I موفق به دریافت مدارک کارشناسی و کارشناسی ارشد شد. در سال ۱۹۴۸، در میانه دهه ۲۰ زندگیاش، بهعنوان رئیس مدرسه هنر کلمبوس منصوب شد و به سنتلوئیس نقل مکان کرد؛ شهری که تا پایان عمرش در آن ماند. در آن زمان، سنتلوئیس در حال تجربه رونق هنر معاصر پس از جنگ بود و بوچیا در گروه ۱۵ سنتلوئیس، یک انجمن هنری متشکل از هنرمندان برجسته منطقه، از جمله ورنر دروس، ئی. اسکار تالینگر، بل کرامر و کنت هادسون، فعال شد.
هادسون، که در دانشگاه واشنگتن کار میکرد، بوچیا را به این دانشگاه و به بخش هنری جذب کرد که شامل چهرههای مهمی چون ماکس بکمان و فیلیپ گوستون بود.
در آنجا، بوچیا به شکلی سرنوشتساز با مورتون دی.می، نیکوکار آمریکایی و برجستهترین مجموعهدار آثار ماکس بکمان، آشنا شد (مجموعه او در نهایت به یکی از هدایای ارزشمند موزه هنر سنتلوئیس تبدیل شد). می به حامی اصلی و مدافع جدی آثار بوچیا بدل شد—هرچند همین حمایت انحصاری نیز شاید در گمنامی بعدی او نقش داشته باشد.
در دهه ۱۹۵۰، بوچیا از طیف گستردهای از تأثیرات هنری در منطقه سنتلوئیس بهره برد. یکی از این تأثیرات، آثار توماس هارت بنتون بود که صحنههای زندهای از صنعت و کشاورزی غرب میانه را با درامی پرتحرک به تصویر میکشید و توجه بوچیا را به خود جلب کرد. اما تأثیرگذارترین چهره بر سبک بصری در حال شکلگیری او، ماکس بکمان بود؛ بوچیا از طریق بازدیدهای مکرر از مجموعه بیرقیب می، با آثار بکمان آشنا شد.
بکمان، هنرمند آلمانیتبار، پس از نمایش berüchtigte “هنر منحط” (Degenerate Art) در سال ۱۹۳۷، از آلمان به پاریس و سپس آمستردام گریخت. او با نگاهی تیزبین، سبک زندگی و انحطاط جامعه کافههای وایمار را ثبت کرد و بعدها برای چندین سال به سنتلوئیس آمد تا جایگاه خود را در دنیای پس از جنگ پیدا کند. بوچیا، بهویژه، از علاقه بکمان به قالب سهلتی الهام گرفت و در طول حرفهاش ۴۶ سهلتی در ابعاد بزرگ و سایر نقاشیهای چندلتی، از جمله چهار پلیلتی بزرگ و شش دولتی خلق کرد.
علاوه بر این، ترکیبهای چندفیگوری پرتکاپو و پرانرژی بکمان، همراه با قلمگذاریهای اکسپرسیو او، تأثیر عمیقی بر شیوه کار بوچیا گذاشت.
در آنجا، بوچیا به شکلی سرنوشتساز با مورتون دی. می، نیکوکار آمریکایی و برجستهترین مجموعهدار آثار ماکس بکمان، آشنا شد. مجموعه می در نهایت به یکی از هدایای ارزشمند موزه هنر سنتلوئیس تبدیل شد. او به حامی اصلی و مدافع جدی آثار بوچیا بدل گشت؛ هرچند همین حمایت انحصاری نیز ممکن است در گمنامی بعدی بوچیا نقش داشته باشد.
در دهه ۱۹۵۰، بوچیا از طیف گستردهای از تأثیرات هنری در منطقه سنتلوئیس الهام گرفت. یکی از این تأثیرات، آثار توماس هارت بنتون بود که صحنههای زندهای از صنعت و کشاورزی غرب میانه را با درامی پرتحرک و پویایی خیرهکننده به تصویر میکشید و توجه بوچیا را به خود جلب کرد. اما تأثیرگذارترین چهره بر سبک بصری در حال شکلگیری او، ماکس بکمان بود؛ بوچیا از طریق بازدیدهای مکرر از مجموعه بیرقیب می، با آثار بکمان عمیقاً آشنا شد.
بکمان، هنرمند آلمانیتبار، پس از نمایش berüchtigte “هنر منحط” (Degenerate Art) در سال ۱۹۳۷، از آلمان به پاریس و سپس آمستردام گریخت. او با نگاهی تیزبین، فرهنگ و انحطاط جامعه کافههای وایمار را ثبت کرد و بعدها برای چندین سال به سنتلوئیس آمد تا جایگاه خود را در دنیای پس از جنگ بازتعریف کند.
بوچیا، بهویژه، از علاقه بکمان به قالب سهلتی الهام گرفت و در طول حرفهاش ۴۶ سهلتی در ابعاد بزرگ و چند اثر چندلتی دیگر خلق کرد. علاوه بر این، ترکیببندیهای پرتکاپو و پرانرژی بکمان، همراه با قلمگذاریهای اکسپرسیو او، تأثیر عمیقی بر شیوه کار بوچیا گذاشت.
سهلتی گوشتخواران (۱۹۹۶) اثر ادوارد بوچیا که نقطه اوج نمایشگاه محسوب میشود، نشانههایی از زبان تصویری ماکس بکمان را در خود دارد و از آثار برجستهای همچون جامعه پاریس (۱۹۲۵/۱۹۳۱/۱۹۴۷) و سهلتی معروف عزیمت (۱۹۳۲–۱۹۳۵) الهام گرفته است. بااینحال، نوعی رازآلودگی و ابهام در این سهلتی وجود دارد که آن را از دیگر آثار متمایز میکند.
در بوم مرکزی، صحنهای شبیه به نزول از صلیب به تصویر کشیده شده است: یک پیکر برهنه، شبیه به مسیح، در آغوش فیگوری نامفهوم قرار گرفته است. در دو پنل جانبی، صحنههایی سوررئال و غیرمعمول دیده میشود: مردان و زنانی که در حال سیگار کشیدن هستند، فیگوری شناور شبیه به بودا، رنگینکمانها، و جعبهای که به طرز عجیبی پاهایی از آن بیرون زده است. در میان این عناصر، مردی با کلاه فدورا و ظاهری نوآر دیده میشود که شباهتی به ادوارد هاپر در پرتره خودنگارش دارد.
برلند درباره این ترکیب تصویری پرهرجومرج توضیح میدهد:
«نکتهای که درباره بوچیا باید بر آن تأکید کرد این است که مدلها، نمادها و نشانههایش لایهلایه و به نوعی ترکیبی هستند. ما به دنبال پیشینههای این عناصر میگردیم، اما باید درک کنیم که او نمادها و سبکهای قابلشناسایی را به گونهای ناهنجار و آشفته کنار هم قرار میدهد. همه چیز در تناقض است، و همین تضادها منجر به نوعی آلودگی نمادین میشود.»
درحالیکه بسیاری از تأثیرات بوچیا از همعصرانش بود، او با اطمینان به نسلها و حتی قرنهای گذشته نیز رجوع میکرد. یکی از قدیمیترین نقاشیهای نمایشگاه، خودنگاره (۱۹۵۸)، پرترهای نافذ از هنرمند است که از خودنگاره نمادین آلبرشت دورر در سال ۱۵۰۰ الهام گرفته است.
بوچیا ژستی را تقلید کرده که در زمان خود جنجالبرانگیز بود—حالتی از دست که گفته میشود اشارهای به موهبت آفرینش از سوی خدا و هنرمند دارد.
برلند در توضیح این رویکرد میگوید:
«بوچیا هنرمندی بسیار فرهیخته است. او به موسیقی کلاسیک، اسطورهشناسی یونانی، داستانهای عهد عتیق و جدید و مسیح اشاره میکند. در آثار او هم عناصر زندگینامهای دیده میشود و هم ارجاعاتی به هنرمندان رنسانس، باروک، شیوهگرایی و مدرنیسم.»
بوچیا، که تقریباً هر سال به ایتالیا سفر میکرد، از استادان رنسانس تأثیر پذیرفته بود و بهطور مکرر از نمادپردازی کاتولیکی الهام میگرفت که در ایمان استوار و تقریباً عرفانی او ریشه داشت. او درباره آثارش گفته است که در آنها «لطافت شاعرانهای را کاوش میکنند که در هر پرتو نور و هر حرکت، از ونیز تا سورنتو (چشم تیسین) طنینانداز است.»
در نقاشی رؤیای افسانه دریا (۱۹۵۸)، طوفانی از تصاویر و الهامات درهمتنیده شده است. بوچیا این اثر را در رم خلق کرد. در گوشهای از نقاشی، قایقهای پارویی دیده میشوند که یادآور لحظهای است که هنرمند بر روی پل سانتآنجلو ایستاده و از میان مجسمههای برنینی به سمت آب نگاه کرده است. در بخشی دیگر، ترکیببندی به اشکالی انتزاعی و هندسی گشوده میشود. در بالای یکی از پنلها، فیگوری در حال سقوط دیده میشود که به نظر میرسد به آثار تینتورتو، از جمله معجزه بردگان یا منشأ کهکشان راه شیری (۱۵۷۵–۱۵۸۰)، ارجاع دارد.
برلند اشاره میکند:
«او در حال گذار از نقاشی فیگوراتیو به انتزاع است. او بسیار به آثار سزان علاقهمند بود. او درباره ساخت اشکال بر روی بوم و فرآیند دیدن در آثار سزان صحبت میکرد. در اینجا بخشی از ارتباط او با سزان را میبینیم، با استفاده از سبزها و آبیهای ملایم.»
تمهای دینی در آثار بوچیا رایج است و در طول زندگیاش آثار او از سوی موسسات کاتولیک و یهودی در سنلوئیس سفارش داده میشد، از جمله نقاشیهای دیواری برای معبد بریث شلوم کنست اسرائیل و در کلیسای دانشجویی کاتولیک دانشگاه واشنگتن. پذیرش این تمهای آشکار دینی باعث شد که جایگاه بوچیا در روایت اکسپرسینیسم انتزاعی پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا مشخص نباشد، عاملی دیگر که ممکن است به کمرنگ شدن شهرت او کمک کرده باشد. (برلند همچنین معتقد است که احساسات ضد ایتالیایی موجود ممکن است باعث حاشیهای شدن شهرت او شده باشد).
بااینحال، تصاویر عشای ربانی به ابزاری برای بیان تراژدیهای پیچیده شخصی تبدیل میشوند. تابلوی سوررئالیستی «شام آخر» او از سال ۱۹۷۷ و «سن جرومِ» ازشکلافتادهاش از سال ۱۹۸۹ به درک هنرمند از فداکاری، رنج جسمانی و تولد دوباره اشاره دارند.
برلند توضیح میدهد:
«در آن زمان، هنرمند واقعاً از بیماری شدیدی رنج میبرد. او پیوند کلیه داشت. در آثارش ارجاعاتی به بدن و درد و همچنین به فقدان، از جمله فقدان پسرش، دیده میشود.»
«روش کاری او و درک او از جهان شبیه به هنرمندان رنسانس ایتالیا است، از آن جهت که او به تکنیک و نمایش نوعی از فریبکاری و واقعگرایی علاقهمند بود، اما در عین حال بسیار مؤمن بود.»
برای برلند، این نمایشگاه که از طریق همکاری با صندوق اموال هنرمند که توسط دخترش آلیس اداره میشود، شکل گرفته است، مقدمهای کوچک به مجموعهای پیچیده از آثار بوچیا است. انتخاب نقاشیها دریچهای جذاب به یک روایت بزرگتر ارائه میدهد. برلند که کتابی درباره آثار هنرمند در اواخر سال جاری منتشر خواهد کرد، به مدت یک دهه با پیچیدگیهای لغزنده آثار بوچیا دست و پنجه نرم کرده و میگوید:
«من به نقاشیها نگاه میکردم و رنگها آنقدر شدید بودند که احساس میکردم درگیر و مشتاق شدم، اما گاهی اوقات هم از نمادها بسیار گیج میشدم.»
«بهویژه بهعنوان یک تاریخنگار هنر، شما بهدنبال پیشینهها یا الگوهای مرجع هستید. اما آثار او بسیار ناآرام، چندلایه و پیچیدهاند. او همیشه میگفت که در جستجوی راهی برای به تصویر کشیدن راز زندگی است. در کارهایش نوعی کیمیاگری وجود داشت.»
*این قانون به کهنهسربازان کمک میکرد تا بتوانند تحصیلات خود را ادامه دهند، خانه بخرند، یا کسبوکار راهاندازی کنند. بوچیا از این قانون برای ادامه تحصیلاتش در Art Students League of New York و سپس در دانشگاه کلمبیا استفاده کرد.
منبع مقاله: edward boccia
تهیه و تنظیم متن: شیما طاهری پارسا