برای اطاقی بیرنگ
سهراب سپهری متولد پانزده مهر 1307 صادره از کاشان است اما خود چیز دیگری میگوید:
«من کاشیام؛ اما در قم متولد شدهام. شناسنامهام درست نیست. مادرم میداند که من روز چهاردهم مهر درست سر ساعت ۱۲ به دنیا آمدهام. مادرم صدای اذان را در لحظه تولد من میشنید.»
حمیده بانو مادربزرگ سهراب نیز شاعری به نام بود که اشعارش در دوره قاجار و اوایل پهلوی چاپ میشد. کودکی سپهری در باغ اجدادی آنان واقع در محله دروازه عطای کاشان سپری شد. انس وی با این باغ و طبیعت، بعدها در نقاشیها و شعرهایش منعکس میشود. بیشک ریشه و پیشینه خانوادگی و محل زندگی و رشد هنرمند در شکلگیری شخصیت و جهانبینی او موثر است.
سبقه خانوادگی سهراب سپهری به یکی از اصیلترین و قدیمیترین دودمان ایرانی دارای شجرهنامه معتبر و قابل قبول که ریشه آن به خاندان ساسانی برمیگردد میرسد، که از خاندانهای اصیل و پرنفوذ ایران است. جد او عبدالرحیم ضرابی متخلص به سهیل کاشانی تاریخدان، نویسنده، شاعر، نقاش، خوشنویس و همچنین چندین سال کلانتر شهر تهران نیز بود.
او دانشآموخته دانشکده هنرهای زیبا بود و همزمان با تحصیل هشت ماه در شرکت نفت مشغول به کار شد. در آن دوران که با مشفق کاشانی (عباس کیمنش) آشنا شد و توسط این شاعر عروض فارسی را بیشتر بشناسد. تشویق کاشانی برای سرودن و مطالعه اشعار بیدل و صائب باعث اولین دفتر شعر وی شد.
با وجود استعداد غیرقابل انکار سپهری در شعر، جز در نظر خواص، اشعار او تجربههای موفق به حساب نمیآمدند. در آن دوران اشعار حماسه و شکست جواب جامعه بود. در ایران نقاشان تحصیلکرده مدرنیستی بسیار کمتر از شاعران غمزده بودند. طوریکه یک نقاش معمولی مدرنیست خیلی زودتر از یک شاعر شناخته میشد. اما سپهری به تحول کار خود میاندیشید و این تفکر را به جد در اشعار و تابلوهایش میتوان دید. او از اینکه به تکرار و تقلید آثار گذشتهاش دست بزند، ناراحت بود. از همین رو در دهه 50 تعداد بومهایش نسبت به یک دهه قبل به طرز محسوسی کاهش یافته بود. درحالی که در آن زمان شهرت و خریدارانش افزایش پیدا کرده بود.
او که شیفته فرهنگ شرق بود به کشورهایی همچون هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین سفر کرد و با فرهنگ و هنر هریک آشنا شد. روحیه هنرطلبی او باعث شد که حکاکی روی چوب را در ژاپن فرا بگیرد و در کنار آن به شعر و هنر آنان توجه خاصی نمود که از ثمره آن میتوان به ترجمه اشعار کهن چینی و ژاپنی اشاره کرد. در سالیان آغازین دهه 40 سپهری همراه داریوش آشوری به ترجمه بخشهایی از مقالات و نمایشنامههای ژاپنی از روی نسخه فرانسوی کمک کردند که در سال ۱۳۴۳ در کتاب نمایش در ژاپن بهرام بیضایی چاپ شد.
او که همزمان با زندهرودی در پاریس زندگی میکرد، دوره لیتوگرافی را در مدرسه هنرهای زیبا میگذراند اما بورس تحصیلیاش قطع شد و مجبور شد برای تامین خرج زندگیاش در پاریس شیشههای برجها را تمیز کند. با وجود شیفتگی سپهری نسبت به شرق، نمیتوان اثرپذیری او را از نقاشی انتزاعی مکتب پاریس نادیده گرفت. تلاشی آگاهانه برای تلفیق سنتهای شرقی و غربی و کوششی برای دستیابی به شیوهای مستقل و شخصی در آثارش مشهود است. سهراب نیز همچون برخی از نقاشان نوگرا، مدتی به کوبیسم و سورئالیسم متمایل شد.
از طراحیهایش پیداست که علاقهمند به اشکال برگرفته و خلاصه شده از طبیعت بود و به راحتی میتوان تیزدستی و چالاکی دستانش را لمس کرد. به خاطر سرعت طراحی و رسیدن به جوهر اصلی فرم، جزئیات کماهمیت را رها میکرد و چشم خود را عادت داده بود که تنها خطوط اصلی را ببیند.
مرتضی ممیز:
«چیزی که بیش از هر چیز دیگر میتوان درباره آثار سپهری گفت قضیه سادگی آنهاست. سادگی به معنی بیتکلفی، سادگی به معنی وارستگی، سادگی مضامین، پرهیز از موضوعات و حرفها و فرمها و مسائل بیهوده و پیچیده که تماشاچی را بیجهت مرعوب کند.»
وقتی به درختان سهراب مینگریم؛ یورشی جسور، روان و قدرتمند را میبینیم که ضربات عمودی وی مطمئن و سریع ترسیم شدهاند و نشان از برونریزی هیجانی هنرمند دارند. این ضربات و استفاده از رنگروغن با کیفیتی نزدیک به آبمرکب که گویی رنگهای سیال قلمو بر سطح بوم میلغزند و اهمیت فضای خالی، یادآور نقاشی آبمرکب ژاپنی است. نقطه اتصال این تنههای فشرده و درهم فرورفته با زمین در هالهای از ابهام فرو میبرد و فضایی از تعلیق میسازد. هرچند کهنسالی درختان سپهری، بیانگر تنومندی و ایستایی است اما اغلب کج هستند که ناپایداری و آمادگی سقوط را پیش چشمان مخاطب میکشد. ریشه این تفکر و درختان سپهری، وابی-سابی است. مفهومی ژاپنی که بر پذیرش ناپایداری، زودگذر بودن زیبایی و ناکامل بودن طبیعت و دنیای اطراف تاکید میکند.
سهراب با تعمق در طبیعت بکر، خود را در تقابل با زمانه صنعتزده میدید. او از جهان پرهیاهو به عالم خیال پناه برد که همه چیز در این عالم به صورت سوبژکتیو (ذهنی) درآمد و فضایی ماورایی را میسازد. در این فضا با حداقل خط و سطح، طبیعت را با انتزاعیترین فرمها بازتعریف میکند. سپهری که شیفته زیباییشناسی نقاشی ذن بود؛ ارزش فضای خالی در ترکیببندی، پالت رنگی محدود و تاکید بر ریتم را ابراز میکند.
درختان تبریزی سپهری که با یورش شتابان قلمو، محدودیت پالت رنگی، درهمتنیدگی رنگهای رقیق و سیال و توجه به خطوط اصلی، تنها بافتی شفاف از تنه درختان درهمفشرده به جا میگذارد. اما لازم به ذکر است وفاداری سهراب به حقیقتِ پیچیدگی و تغییرات درختانش را تحت تاثیر نگذاشته است و مرزی میان انتزاع و واقعیت را درنوردیده است. این آثار که از مولفههای ژرفنمایی دور شدهاند و بر روی عوامل فضای دوبعدی تمرکز کردهاند، میان سطح و حجم شناور هستند.
سهراب پس از یکسال مبارزه با سرطان و ناکام از بهبودی، از انگلستان به ایران بازگشت. سرانجام در غروب اول اردیبهشت ماه 1359 در بیمارستان پارس درگذشت. سهراب سپهری در صحن امامزاده سلطان علی واقع در روستای مشهد اردهال، به خاک سپرده شده است. در ابتدا یک کاشی فیروزهای رنگ روی مزار این شاعر بزرگ نصب شده بود، سپس یک سنگ سفید رنگ را جایگزین آن کاشی کردند که روی آن با خط رضا مافی از شعر سپهری نوشته شده بود:
به سراغ من اگر میآیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
متاسفانه این سنگ برای حادثهای نرم و آهسته به دلیل سقوط مصالح که از بیدقتی کارگران نشئت میگرفت چینی نازکش ترک برداشت و شکست. در ادامه سنگ سفید دیگری مشابه سنگ اولیه، روی مزار قرار گرفت. در ۲۹ اسفند ۱۳۸۷ یک سنگ بزرگتر سیاه رنگ با نوشتههای قبلی ولی به رنگ سفید، روی سنگ سفید قبلی را پوشاند.
منابع:
1_ امامی، کریم، «برگزیدهها: از آواز شقایق تا فراترها: نگاهی به شعر و نقاشی سهراب سپهری»، ایراننامه، زمستان ۱۳۶۵، شماره ۱۸، ص. ۳۳۰
2_ «وابی» به عنوان «سادگی روستایی» یا «ظرافت نادیده گرفته» با تمرکز بر ذهنیت مینیمال تعریف میشود.
«سابی» به معنای «لذت بردن از نواقص» ترجمه شده است.
3_ شعر «واحهای در لحظه» از کتاب «حجم سبز»
بام تاریخ
امیرحسین باستانی