لزوم به‌نمایش درآمدنِ اثر هنری

7


واقعیت اثر هنری و ارتباط بدنی با آن

در نظریه بدنمندی از دیدگاه داوید لو برتون، بدن به عنوان واسطه‌ای اصلی برای تجربه و درک جهان پیرامون تعریف می‌شود. او معتقد است که بدن نه تنها وسیله‌ای برای ارتباط با جهان بیرونی است، بلکه نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری هویت فرد و تعامل او با دیگران دارد. در این راستا، تجربه بدنی انسان به نوعی تجربه حضوری و زیسته تبدیل می‌شود که تاثیر عمیقی بر نحوه ادراک، فهم و بازنمایی واقعیت دارد.

در ارتباط با هنر و نمایش آن در گالری‌ها، نظریه بدنمندی اهمیت ویژه‌ای می‌یابد. یک اثر هنری نه تنها به عنوان یک شی بصری مورد توجه است، بلکه در قالب تجربه‌ای بدنی نیز قابل درک می‌شود. مشاهده‌گر در هنگام مواجهه با اثر هنری از طریق بدن خود، فضای نمایشگاه و اثر را به شیوه‌ای متفاوت تجربه می‌کند. در واقع، ارتباط بدنی و حضور فیزیکی در فضای نمایشگاه عنصری اساسی برای فهم و تجربه عمیق‌تر اثر هنری است. لمس فیزیکی فضا، حرکت در اطراف اثر و تغییر زوایای دید، همگی به تجربه‌ای چندحسی و بدنمند منجر می‌شوند که فراتر از تجربه صرفا بصری است.

نمایش آثار هنری در گالری‌ها، با تاکید بر این تجربه بدنی، به دلیل ماهیت حضوری و فضایی هنر ضروری است. نمایش حضوری آثار هنری، امکان تعامل مستقیم با اثر و فضای اطراف آن را برای مشاهده‌گر فراهم می‌کند که در رسانه‌های دیجیتال یا نمایش‌های مجازی کمتر محقق می‌شود. بنابراین، گالری‌ها به عنوان مکان‌هایی که تجربه بدنمند اثر هنری را تسهیل می‌کنند، نقش مهمی در درک عمیق‌تر و زیسته‌تر آثار هنری ایفا می‌کنند.

در این بستر، تاکید بر لزوم نمایش اثر هنری نه تنها برای دیده شدن بصری اثر است، بلکه برای ایجاد ارتباط بدنی و حضوری با آن نیز ضروری است؛ چرا که تنها از طریق این تجربه بدنمند است که می‌توان به لایه‌های عمیق‌تر معنایی و حسی اثر دست یافت.

از دیدگاه اسلاوی ژیژک، ارتباط انسان با واقعیت و پدیده‌ها همواره با پیچیدگی‌های روانشناختی و ایدئولوژیک همراه است. ژیژک با تکیه بر نظریات لکان، معتقد است که آنچه ما به عنوان «واقعیت» تجربه می‌کنیم، همواره واسطه‌گری شده و در قالب ساختارهای نمادین و ایدئولوژیک قابل درک است. در این چارچوب، هر تجربه انسانی، از جمله تجربه هنر، نه صرفا یک مواجهه مستقیم با جهان یا اثر هنری است، بلکه درون شبکه‌ای از معانی و نمادها جای می‌گیرد.

در ارتباط با بدنمندی و تجربه هنری در گالری‌ها، می‌توان نظریات ژیژک را به شکلی مکمل نظریه داوید لو برتون تفسیر کرد. اگرچه بدن به عنوان واسطه‌ای حیاتی در تجربه زیسته انسان از هنر مورد توجه است، اما ژیژک یادآور می‌شود که این تجربه بدنی نیز به واسطه ساختارهای نمادین و ایدئولوژیک شکل می‌گیرد. به بیان دیگر، ما نه تنها از طریق بدن خود، بلکه از طریق شبکه‌ای از باورها، نمادها و معناها با اثر هنری ارتباط برقرار می‌کنیم. به همین دلیل، تجربه هنر در گالری‌ها تنها یک مواجهه حسی یا فیزیکی نیست، بلکه با تفسیر و ایدئولوژی‌هایی که بر ما حاکم است، شکل می‌گیرد.

ژیژک همچنین به مفهوم «امر واقعی»* اشاره می‌کند که آن را چیزی فراتر از نمادها و معانی رایج می‌داند؛ چیزی که نمی‌توان به سادگی آن را در قالب‌های نمادین گنجاند. در مواجهه با یک اثر هنری، ممکن است لحظاتی رخ دهد که در آن، اثر از چارچوب‌های رایج تفسیر و بازنمایی فراتر رفته و ما را با یک تجربه بدنی یا حسی مواجه کند که غیرقابل تعریف و غیرقابل گفتن است. این لحظات ممکن است تجربه‌ای بدنمند و به طور همزمان فراتر از معنای متداول باشند.
با ترکیب این دو دیدگاه، می‌توان گفت که نمایش آثار هنری در گالری‌ها از دو منظر اهمیت می‌یابد: از یک سو، بدنمندی و حضور فیزیکی انسان در فضای گالری، تجربه‌ای زیسته و چندحسی از اثر هنری را امکان‌پذیر می‌کند (به تعبیر لو برتون)؛ و از سوی دیگر، این تجربه همیشه در درون ساختارهای نمادین و ایدئولوژیک شکل می‌گیرد و لحظاتی از تماس با «امر واقعی» نیز ممکن است در این میان رخ دهد (به تعبیر ژیژک). بنابراین، نمایش حضوری آثار هنری در گالری‌ها نه تنها برای ایجاد ارتباط بدنی و حضوری با اثر ضروری است، بلکه این مواجهه به ما امکان می‌دهد که در لحظاتی خاص، با پیچیدگی‌های معنایی و حتی امر غیرقابل بیان مواجه شویم.

پانوشت
*_«امر واقعی» (The Real) در فلسفه اسلاوی ژیژک مفهومی کلیدی است که او از روانکاوی ژاک لکان به عاریت گرفته و گسترش داده است. در دستگاه فکری ژیژک، «امر واقعی» یکی از سه حوزه اصلی است که تجربه انسانی را شکل می‌دهند، دو حوزه دیگر شامل «امر نمادین» و «امر خیالی» هستند.

سه حوزه لکان:

  1. امر خیالی (The Imaginary): مربوط به تصورات، بازنمایی‌های ذهنی و تصویری است که فرد از جهان و خودش در ذهن می‌سازد.
  2. امر نمادین(The Symbolic): این حوزه به زبان، قوانین، ساختارها و نظام‌های اجتماعی و فرهنگی اشاره دارد که انسان‌ها از طریق آن‌ها با جهان تعامل می‌کنند و هویت خود را شکل می‌دهند.
  3. امر واقعی (The Real): اما «امر واقعی» حوزه‌ای است که خارج از این دو نظام (خیالی و نمادین) قرار می‌گیرد. این مفهوم به چیزی اشاره دارد که نه در زبان و نه در تصور قابل بازنمایی نیست و از هرگونه معنا یا نظم نمادین می‌گریزد. امر واقعی آن جنبه‌ای از واقعیت است که قابل شناخت، بیان، یا فهم به‌وسیله زبان و سیستم‌های نمادین نیست. به بیان دیگر، امر واقعی چیزی است که نمی‌توانیم آن را درک یا بازنمایی کنیم و به همین دلیل همواره در مواجهه با آن نوعی ناپایداری یا اضطراب را تجربه می‌کنیم.

امر واقعی و روانکاوی:
ژیژک بر این باور است که امر واقعی همواره به‌عنوان یک گسست یا اختلال در زندگی روزمره ظاهر می‌شود، لحظاتی که ساختارهای نمادین و خیالی فرو می‌ریزند و ما با چیزی مواجه می‌شویم که غیرقابل تحمل و غیرقابل تفسیر است. به عنوان مثال، تجربه‌های تروما یا بحران‌های عمیق که ساختارهای معنا و زبان را مختل می‌کنند، تجلی‌های امر واقعی هستند.

امر واقعی و هنر:

در زمینه هنر، امر واقعی لحظه‌ای است که اثر هنری از تمام تفاسیر و بازنمایی‌های نمادین فراتر می‌رود و به یک تجربه شدید، خام و بی‌واسطه تبدیل می‌شود. این تجربه ممکن است به شکلی ظاهر شود که مخاطب نتواند آن را با زبان یا تفکر نمادین خود تحلیل کند، بلکه صرفا آن را حس کرده و تجربه کند.

برای ژیژک، امر واقعی همان چیزی است که همواره در پس‌زمینه حضور دارد، اما نمی‌توان آن را کاملا درک یا به طور کامل تجربه کرد، زیرا هر تلاش برای نام‌گذاری یا شناخت آن با شکست مواجه می‌شود.

بام نقدونظر
فرشید پارسی‌کیا

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.