مروری بر عکسهای بهمن جلالی در گالری 009821 با عنوان «ماهیگیرهای جنوب»
یک؛
این متن قرار است مروری بر نمایشگاه عکسهای بهمن جلالی با عنوان «ماهیگیرهای جنوب» باشد؛ اما دوست دارم در این فرصت پیش آمده از امتیاز «شاگرد بهمن جلالی بودن» استفاده کنم و به عنوان مقدمه چند سطری درباره آن روزها بنویسم؛ روزهای اصلاحات که مصادف بود با دوران دانشجویی ما. روزهایی که سری پرشور داشتیم و دلی امیدوار و این شور و امید ما را کشانده بود پشت نیمکتهای چوبی دانشگاه هنر تا با نگاههای جوان جستجوگرمان وقایع را دنبال کنیم و چارچوب تفکرمان را بسازیم. در چنین حالوهوایی بودیم که بهمن جلالی استاد عکاسی مستند ما شد. با هر بار ورودش به کلاس، موجی از قلیان و شاید اضطراب با خودش به کلاس میآورد. پرشور سخن میگفت، در نقدهایش از عکسهایمان بیمهابا و بیرحم بود و با کسی تعارف نداشت: ملقمهای از جدیت و طنزی گزنده. در تمام دوره تدریساش سعی داشت با تاب و تبی دلسوزانه به نسلی که در فضای کمالطلبی و آرمانگرایی رشد کرده بودند بیاموزد که کار بد تحویل دادن بهتر است از کار نکردن. یادم است یک بار که از وسواس ما در انتخاب سوژه حسابی کفری شده بود گفت: «دنبال چی هستین؟ تو این شهر بیصاحاب که شب میخوابی، صبح پامیشی میبینی یه جا رو کندن و اتوبان کردن، تو این مملکتی که هر روز چهرهش تغییر میکنه، بدون اینکه عکسی ازش ثبت بشه، دنبال سوژه بودن معنی نداره. شهری که با این سرعت داره تغییر میکنه، پسفردا هیچ هویتی ازش باقی نمیمونه. شهر بیهویت مث آدمیه که آلبوم عکس نداره، گذشته نداره. شما کافیه دوربین دست بگیرید و همین خیابون ولیعصر رو از پایین به بالا عکاسی کنین. از بناها، از پوشش آدمها. از تفاوت بافت شهری و آدمهای تجریش با راهآهن. همین واقعیتهایی که احاطهتون کردن. عکس مستند رو مرور زمان ارزشمند میکنه. همین عکسهاست که هویت شهر رو ثبت میکنه؛ که چی بوده و چی شده. این وظیفه شماهاست. وظیفه عکاسه». ما مرعوب و مبهوت، آن کلمات را توی هوا میقاپیدیم اما برای درک فحوایش هنوز جوان بودیم، زیادی جوان بودیم. هنوز عمری بر ما نگذشته بود که به قدرت ویرانگر فراموشی پی ببریم. امروز که از پس گذشت بیستواندی سال، کلمات بهمن جلالی توی گوشم زنگ میزند، شهری و کشوری پیش رویم است که در طی این بیست سال، انگار قرنی بر او و مردمانش گذشته. با خودم فکر میکنم که کاش این سالهای رفته جایی ثبت شده باشند؛ در عکسهای ناشیانهای در آلبومهای خانوادگی و یا در آرشیو عکاسانی سرخورده و منزوی که شاید روزی به نمایش درآید. چرا که شهری که عکسی از گذشتهاش ندارد، انگار هویتی ندارد.
دو؛
مجموعه عکس «ماهیگیرهای جنوب» در گالری 009821 به همت پیمان هوشمندزاده بر دیوار است. مجموعهای از بیست عکس سیاه و سفید با ابعاد 24 در 36 سانتیمتر. عکسها با کنتراست بالا و با دوربین آنالوگ عکاسی شدهاند. تصاویری که همگی بر عرشه کشتی کوچک ماهیگیری میگذرد. جایی معلق در میانه دریا که بهجز کشتی و متعلقاتش تنها خط افق پیداست. فیگورها عمدتا تنهایند، یا به گونهای کادر بسته شده که از عالم بیرون جدا شوند. در حال استحمام، قلیان کشیدن و یا چمباتمهزدن و خیرهشدن به نقطهای نامعلوم. حتی در قابهایی که جمعیتی به چشم میخورد، این تنهایی و درخودفرورفتگی مشهود است. گویی سر به کار و دل به یارند. عناصر و المانهایی چون الوارها، طنابها، سبدها، کرجی، فانوس و تور ماهیگیری، پیکرههایی را دربرگرفته و مردان با عرقگیر و دستاری بر سر در جستجوی صیدی برای روزی خود هستند. ترکیببندیهای قطری در برخی تصاویر بیانگر تعلیق مردان ماهیگیر است. مردانی که در پسزمینه افق میان آسمان و آبهای مواج معلقاند و خطوط مایل طنابها به تعلیق فضای تصاویر دامن میزنند. در این مجموعه به مانند عمده آثار بهمن جلالی (بهجز عکسی که پیداست به درخواست عکاس رو به دوربین لبخند میزنند) حضور عکاس ناملموس است. مثل شبحی که از دید همگان خارج است، هریک بیتوجه به حضور او سر به کار خویش است و این توانمندی عکاس است که توانسته از سوژههای انسانیاش به گونهای بازی بگیرد که انگار عکاسی در آن میان نبوده است.
آزاده مالکی