درباره نمایشگاه آثار مانی مهرزاد با عنوان «جغرافیای برف» در گالری نگر
ارجاع تاریخی فرایندی معمولی در آفرینش هنری است. بسیاری از هنرمندان با تکیه بر فرهنگ یا هنر دورههای تاریخی و موقعیت جغرافیایی خود، روند ایدهپردازی را طی کرده و دست به تولید اثر هنری میزنند. هنر مدرن ایران چندین بار شاهد چنین رفتاری از سوی هنرمندان بوده است. نمونه بازر و این رفتار را به شکل قابل توجهی در کار هنرمندان جنبش سقاخانه میتوان دید. هرچند بر رویکرد هنرمندان سقاخانه نقدهایی وارد است، اما در گذر تاریخی چند دهه، همچنان این رفتار و ارجاعات تاریخی در هنر تجسمی امروز ایران وجود دارد. وامگیری از منابع فرهنگی و هنری گذشته موضوع اصلی این نگاه و برخورد در اثر هنری است. آنزمان که هنرمند در تولید اثرش با نیم نگاهی که به گذشته، سعی در امروزی کردن مفاهیم دورههای قبلی دارد تا خوانش جدید و زاویه نگاه متفاوتی ارایه کند. هرچند اکثر این تلاشها در بحث محتوایی امری عقیم هستند، در حد فرمی جذاب باقی میمانند.
در مجموعه «جغرافیای برف» مانی مهرزاد با چنین ارجاعاتی روبهرو میشویم. مهرزاد نگارگری ایرانی را دستمایه تولید آثارش قرار داده است. برای او بطن اثر هنری در ترکیببندی و فرمهای نقاشی و معماری ایرانی خلاصه میشود. نه فقط به لحاظ فرمی، بلکه در سطح محتوا و موضوع نیز شکارگاه و صحنههای جنگ موضوع عمده آثار او در این مجموعه است. ترکیببندی اغلب آثار مرکزگرا و تا حدی محافظهکارانه است، اما برخی آثار هم پویایی بیشتری دارند و گیراترند. پیکرهای انسانی بدون جزییات، خلاصه و بسیار سادهسازی شدهاند و در حد فرمهای منحنی که یادآور اندام انسانی هستند، ارایه میشوند. خبری از فضاسازیهای نگارههای ایرانی با جزییات زیاد و منظرهسازیهای پر طمطراق نیست، اما همچنان شاهد حضور مسلط طبیعت و به ویژه مناظر برفی هستیم و فرم پیکرها و ترکیببندی متاثر از نگارگری است. عنصر دیگری که در این ارجاعات به شکل مرموزی به چشم میخورد، خوشنویسی است. نه به آن مفهوم که بیننده با کلمات یا متن قابل معنایی مواجه شود، مهرزاد در حد اشارات فرمی به کشیدگیهای خوشنویسی در حد یک فرم زیباشناسانه بسنده کرده است. هرچند این امر میتواند در حد یک برداشت شخصی از سوی بیننده بر خلاف نظر هنرمند باشد، لذا کارکرد فرمی میتواند در به کارگیری و همنشینی با دیگر عناصر اثر تغییر ماهیت بدهد.
با همه این اوصاف بیننده بعد از گذر از ارجاعات و فرمهای آشنا، به عناصری برخورد میکند که تلاش مهرزاد برای امروز کردن فضای اثرش را نشان میدهد. استفاده از عناصر زندگی مدرن در آثار شاهد مثالی بر این مدعاست؛ استفاده از عناصر راهنمایی و رانندگی و مشخصا تابلوی ورود ممنوع، عنصری شبیه به برجک دیدبانی، میز و البته استفاده از پرسپکتیو، دکل برق، تقویم میلادی و مهمتر از همه مسیح مصلوب. هرچند میتوان در یک تفسیر نشانهشناسی استفاده از عناصر امروزی را معناپذیر کرد، اما فهم نسبت به کارگیری این عناصر، فضای فرمی و محتوایی، مخاطب را دچار چالش میکند. کشف روابط معنایی در عناصر به کار رفته، در نسبت بین فرم و محتوا تضادی ایجاد میکند که شاید مسیر درک و دریافت را دچار اختلال کند. اما به هر حال هر عنصری اگر به مثابه دال در نظر گرفته شود حامل مدلولی است که فرایند فهم معنای آن نشانه را در مجموع کلیت اثر قابل فهم و البته قابل نقد میکند. این در حالی است که هنرمند در استیتمنت مجموعه به معانی دوگانه و گاه متضاد برف اشاره کرده و آن را نماینده پاکی و روشنی و همچنین نشانه پلیدی و تاریکی و زوال دانسته و از این رو به تقابل مرگ و زندگی پرداخته است.
بام گردی
محمد شمس