باد منزلبهمنزل اقامت میکند تا زیباییات نفت شود فعل از مصدر گریستن از مصدر افشاندن مو از پریشاندن مثل هزار تار که انتظار نواختن، که باد سِنج شود باران کَرنا مثل تکمههایی که هیچوقت بسته نمیشود تا شرحِ مفصلی از آه سینهها منتشر کند اجاق سینه آبی نمیسوزد مگر باد سکنی گزیند در موهای تو و التماس ابرها، که موهایت بند نیاید بندبند این قبرستان غرش میکند یالهای جنگل توفان میشود راستش را نمیگوید این باد از شیر بیشه تا زوزهی گرگها چند چشم برق میزند شب را پاییز را؟ من ستارههای خاک شده را بیشتر از ستارههای آسمان شده میپرستم من به سنگها امید بیشتری دارم تا ابرها حالا هی غولها بیایند و ما را سنگ کنند و باد منزلبهمنزل برای ما حرفی بیارد پریشانی از سنگهای ساکن سرایت کرده است به موهای ما به چشمهای ما و یک آسمان که هرسال حسرت میخورد
به پیشنهاد فرزین پارسیکیا
شعرهایی از محمود درویش
بر این سرزمین چیزی هست که شایسته زیستن است تردید اردیبهشت عطر نان در بامداد آرا زنی درباره مردان نوشتههای اسخیلوس آغاز عشق گیاهی بر سنگ مادرانی بر پا ایستاده بر ریسمان آوای نی و خوف مهاجمان از یادها
بر این سرزمین چیزی هست که شایسته زیستن است آخرین روزهای سپتامبر بانویی که چهل سالگیش را در اوج شکوفایی پشت سر میگذارد ساعت هواخوری و آفتاب در زندان ابری به سان انبوهی از موجودات هلهلههای یک خلق برای آنان که با لبخند به سوی مرگ پر میکشند و خوف خودکامگان از ترانهها
بر این سرزمین چیزی هست که شایسته زیستن است
بر این سرزمین، بانوی سرزمینها آغاز آغازها پایان پایانها که فلسطیناش نام بود که فلسطیناش از این پس نام گشت بانوی من! مرا، چون تو بانوی منی، زندگی شایسته است، شایسته است
میان ریتا و چشمانم تفنگیست و آنکه ریتا را میشناسد، خم میشود و برای خدایی که که در آن چشمان عسلی است نماز میگزارد
و من ریتا را بوسیدم آنگاه که کوچک بود و به یاد میآورم که چه سان به من درآویخت و بازویم را به زیباترین بافه گیسو فروپوشاند و من ریتا را به یاد میآورم همانسان که گنجشکی برکه خود را
آه… ریتا میان ما یک میلیون گنجشک و تصویر است و وعدههای فراوانی که تفنگی… به رویشان آتش گشود
نام ریتا در دهانم عید بود تن ریتا عروسی بود در خونم و من در راه ریتا دو سال گم شدم و او دو سال بر دستم خفت و بر زیباترین پیمانه پیمان بستیم و آتش گرفتیم در شراب لبها و دوباره زاده شدیم
آه… ریتا چه چیز چشمم را از چشمانت برگرداند جز دو خواب کوتاه و ابرهایی عسلی پیش از این تفنگ
بود آنچه بود ای سکوت شامگاه ماه من در آن بامداد دور هجرت گزید در چشمان عسلی و شهر
همه آوازخوانان را و ریتا را برفت میان ریتا و چشمانم تفنگیست
به پیشنهاد آناهیتا رضائی
پیشنهاد کتاب
او دوباره گفت: این پاپ جدید “برای همهی ما خطرناک است.”
( از متن کتاب)
درباره کتاب: سی سال پس از جنگ جهانی دوم هیچکس انتظار فروپاشی هیولایی آهنین هنچون شوروی را نداشت. اما چنین شد، و کشورهای کوچکی یکی یکی اعلام استقلال کرده، و حرکت به سمت دموکراسی را آغاز نمودند.