دره یوسمیتی وجود ندارد

65

دره یوسمیتی وجود ندارد

جستاری پیرامون عکس‌های انسل آدامز از پارک ملی یوسمیتی

نوشته پارسا مهدوی

وحشی نجیب

پارک ملی یوسمیتی (Yosemite) در کالیفرنیا یکی از مظاهر غیرواقعی فرهنگ آمریکا است. واقعیت این مکان فارق از مناظر طبیعی و کاربرد فعلی‌اش، تاریخ آن است. از لحاظ تاریخی و فرهنگی، بومیان این قاره، پیش از ورود اروپاییان، به دو گروه تقسیم می‌شوند؛ مردمان ساکن آمریکای مرکزی و جنوبی، متشکل از
اقوام اینکا، مایا و ازتک (Inca-Maya- Aztecs)، دارای تمدنی کاستی (Caste)*، همراه با نظام شهرسازی، ارتش و سلسله مراتب اجتماعی. در شمال این قاره، که امروز به عنوان ایالات متحده آمریکا شناخته می‌شود، سرخ‌پوست‌هایی با فرهنگی ابتدایی می‌زیستند؛ فرهنگ این مردم مبتنی بر زندگی روستایی، ریش سفیدی، عدم شهرسازی مدون، عدم سلسله مراتب اجتماعی کاستی و از همه مهم‌تر رابطه‌ای معنوی و روحانی با طبیعت بوده است.

سرخ‌پوست‌های آمریکای شمالی، خود را جزئی از طبیعت و هویت خود را در رابطه با طبیعت شناسایی می کردند. آن‌چه در قرن هجدهم توسط طرفداران مکتب بدوی‌گرایی “وحشی نجیب” (Noble savage) خوانده می‌شد، قابل تعمیم به این مردمان است.

وحشی نجیب یا وحشی نیک، اصطلاحی که توسط عده‌ای از فیلسوفان پیرو مکتب بدوی‌گرایی در دوره روشنگری ابداع شده و در تشریح آن می‌توان چنین نوشت: واکنشی در برابر تمدن بشری که منجر به از دست دادن سرشت طبیعی انسان شده است و تقدس‌بخشی به ذات انسان در پیوند با طبیعت؛ در دیدگاه این متفکران، سرشت نیک و حقیقی انسان، همان فطرت آزاد و نجیب طبیعی است که شیوه زندگی بومیان و بدوی‌های غیراروپایی را شکل می‌دهد. البته این دیدگاه فلسفی، شاید در معنای ضمنی سخنی مثبت باشد، اما در معنای صریح خود، قرار دادن عبارت وحشی، همچنان خودبرتربینی انسان اروپایی در برابر غیر خود را دارد.

دره یوسمیتی

بنا بر یافته‌های تاریخی، قبیله اهوانچی (Awhahnechee)، بیش از هفت هزار سال در این دره سکونت داشتند و مالکان حقیقی آن هستند و اکنون نیز در همین منطقه همچنان حضور دارند. آن‌چه اهمیت دارد نه رفتار بومیان، بلکه رفتار مهاجران است. ورود مهاجران به دنیای نو، سرآغاز جنگ‌های خونین در مواجه با سرخ‌پوستان بوده است. جنگ‌هایی که تاریخ‌نگاران پایان آن را سال 1924 میلادی می‌دانند. هدف این جنگ‌ها در واقع تلاش برای نابودی هویت حقیقی سرخ‌پوست‌ها و بخشیدن هویت اروپایی به آن‌ها بود. هدفی که در آخر تبدیل به پاک‌سازی قومی شد، عملیاتی که کاملا موفقیت‌آمیز نبود. خودبرتربینی مهاجران، مملو از گفتار منِ متمدن و دیگری وحشی که بازمانده تفکر امپراتوری روم در قلمروگشایی بود و همچنان در زیر سایه وجود دارد، چکیده عمل و فکر آن‌ها در برابر سرخ‌پوستان بوده است.

زمانی که آمریکای شمالی بخشی از مستعمرات بود، بریتانیایی‌ها، فرانسوی‌ها و اسپانیایی‌ها پس از تلاش کوتاه‌مدت و سپس شکست برای مسیحی و متمدن کردن بومیان، شروع به جنگ، کشتار، غارت و نابودی سرخ‌پوست‌ها کردند. پس از شکل‌گیری دولت ایالات متحده آمریکا، سیاست کشتار به سیاست هضم تبدیل شد. سیاست کشور نوین آمریکا، که در ابتدا همان سیاست کشتار بود، در دوره‌ای از میان اواسط قرن نونزدهم، با پوست انداختن، به هضم فرهنگی سرخ‌پوست‌ها تبدیل شد. این رفتار، چیزی جز همان تفکر من اروپایی متمدن و سرخ‌پوست غیراروپایی وحشی که پیشتر گفته شد، نبود.

در این سیاست جدید، حذف خونین، جای خود را به حذف فرهنگی داد و بر نابودی هویت سرخ‌پوست‌ها به واسطه تغییر کاربری زمین‌ها، شکل‌دهی ارتباط از طریق اسباب زندگی جدید و پوشاک تمرکز کرد. پارک ملی یوسمیتی در چنین زمانی (۱۸۹۰ میلادی) تاسیس شدِ تبدیل زیست‌گاه قوم اهوانچی به یک تفرجگاه، ورود شهروندان متمدن، ایجاد فضایی دوقطبی به‌منظور شکل‌دهی تفکر بهتر بودن خود و کهتر بودن سرخ‌پوست، با هدف تحقیر فکری بومی جهت پوست انداختن و از دست دادن هویت طبیعی خود. تفکر اروپایی، جز خود، هیچ چیز را حقیقی نمی‌شمارد.

دره من چه سرسبز بود**

در توصیف آثار انسل آدامز (Ansel Adams) فقط می‌توان واژه هایی چون حیرت انگیز و سترگ را به کار برد. اما به راستی آن‌چه آدامز عکاسی کرده، صرفا یک زیبایی طبیعی بوده است؟ هویت یک مکان را کاربرد آن می‌سازد. یک کاخ زمانی کاخ است که شاهی در آن سکونت کند، اگر این کاخ تبدیل به موزه شود، هویت آن نیز تغییر می‌کند. دره یوسمیتی، به مدت چند هزار سال محل سکونت مردمانی بود، فارغ از آن‌چه ما تمدن می‌نامیم. تبدیل این منطقه به پارک، منجر به تغییر هویت مکان و ساکنان آن می‌شود.

در نگاه به عکس‌های آدامز از پارک یوسمیتی، می‌توان دو دیدگاه داشت. این دو نگاه، صرفا  تفسیرهایی هستند قابل نقض. نخست، پذیرش این امر که آدامز با عکاسی از این منطقه بدون نشانی از بومیان، آن‌چه را آمریکا می‌خواسته، برای تاریخ شکل داده است؛ منطقه‌ای طبیعی و زیبا که با تبدیل شدن به یک پارک، مکانی برای تفریح شهروند آمریکایی شده است. در واقع می‌توان گفت آن‌چه آمریکا می‌خواسته است، آدامز با قدرت تاریخی عکس به مرحله وجودی آورده است. واقعیت یوسمیتی چنین است؛ مکانی زیبا و بزرگ مناسب سفر و تفریح. در نگاه دوم می‌توان انسل آدامز را یک شورشی دانست در برابر سیاست بومی‌زدایی و نابودی هویت سرخ‌پوستان. آن‌چه آدامز عکاسی کرده، صرفا فضایی است بی‌معنا که وجود ندارد؛ فضایی است که هویت آن توسط مهاجران و خود انسل آدامز که از نسل این مهاجران است، غصب شده است. خارج شدن محیط طبیعی دره و کوچک کردن آن در حد یک تصویر فتومکانیک، محدود کردن آن، جدایی پدیدارهای موجود در فضای واقعی و تبدیل آن‌ها به یک شی کوچک دو بعدی، بدون نشانه‌ای از واقعیت زیستی و تاریخی دره، تاییدی است بر نابودی هویت واقعی یوسمیتی، عکس‌های آدامز یک معنا دارند؛ دره یوسمیتی دیگر وجود ندارد.

 در آمریکا هیچ چیز واقعی وجود ندارد، فضایی است مملو از وجود‌ها، حقیقت و واقعیت در این صحرای برهوت غیرقابل تشخیص هستند. هر نوع تفسیر قطعی در این فضا، محکوم به نابودی است. هر دو دیدگاه مطرح شده نسبت به آدامز به این سرنوشت دچارند؛ آن‌چه تنها می‌توان به صورت نسبی تایید کرد، این است که شاید فضایی با چنین کوه‌هایی در جایی وجود دارند و یا داشته‌اند و کسی از آن‌ها عکاسی کرده است. جز این، هر چه هست گفت‌وگویی است پیرامون آن‌چه که شاید وجود داشته باشد.

پی‌نوشت

*- نظامی طبقاتی که در آن تغییر طبقه اجتماعی ممکن نیست یا به سختی ممکن است. در این اجتماع رفتارها درون طبقه‌ای است و طبقات بالاتر نسبت به طبقات پایین‌تر رفتاری تحقیرآمیز همراه با بعضی محرومیت‌های اجتناعی را اعمال می‌کنند.

**- نام فیلمی از جان فورد، محصول سال 1941 میلادی.

پارسا مهدویمشاهده نوشته ها

Avatar for  پارسا مهدوی

نویسنده بام عکاسی

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.