تاریخ طراحی گرافیک – قسمت اول
فوتوریسم
بیانیه فوتوریسم در 20 فوریه 1909 در روزنامه پاریسی فیگارو منتشر شد. این بیانیه با ادعاهایی چون موزهها و کتابخانهها را منهدم میکنیم و با هرگونه ترس فایدهگرا مبارزه میکنیم، مردم را شگفتزده کرده بود. دغدغههای اصلی این جنبش پویایی، سرعت و تکنولوژی بود. در ادبیات، مارینتی و پیروانش، شعری جنجالی و احساسی آفریده بودند که در آن صرف و نحو رایج را کنار نهادند. اما در طراحی گرافیک، از آنجایی که ارتباط نزدیکی میان حروفنگاری و نشر آثار فوتوریستی وجود داشت، حروفنگاری نیز تحت تاثیر اندیشههای مارینتی و پیروانش، وارد مرحله جدیدی شد.
در صفحهآرایی وجود سه یا چهار رنگ و بیست نوع حروف (برای تاثیر بیدرنگ و برای اصوات و آواهای شدید) قدرت بیان کلمات را دو برابر میکرد. کلمات مستقل و متغیر و عناصر صنعتی و مدرن، مانند نمایانگر شتاب ستارهها، ابرها، هواپیماها، قطارها، امواج انفجار، مولکولها و اتمها در ترکیببندی صفحهآرایی آنان مشهود بود. بدین ترتیب گونه جدیدی از حروفنگاری به نام “واژگان در رهایی” در صفحات چاپی متولد شد.
در این سبک استخراج معنی از کلمات توسط تغییر در چیدمان و اندازه آنها در صفحه، مورد اهمیت قرار گرفت
در حوزه طراحی گرافیک، نگاهی تازه به لغات و طریقه استفاده از حروف برای ساختن مفاهیم تصویری، به عنوان روشی آوانگارد محسوب میشد. در این سبک به غیر از شکلسازی با حروف، استخراج معنی از کلمات توسط تغییر در چیدمان و اندازه آنها در صفحه، مورد اهمیت قرار گرفت. جایگزینی لغات در آثار فوتوریستها مشابه جایگزینی عبارات به جای هنرپیشه در فیلمهای صامت بود.
در واقع حضور پررنگ نوعی اکسپرسیون برای حروف، رهاورد فوتوریسم برای حروفنگاری بود. حالتهای هیجانی، جابجاییها، ترکیبات غیر سطری و متحرک، تنوع فاصلهگذاریها و ترکیببندیهای نو و پرتحرک از ویژگیهای آثار طراحی گرافیک فوتوریستی بهشمار میآیند.
مارینتی دریافت حروفی که کلمات را شکل میدهند، صرفا علائم الفبایی نیستند
بر اساس این اندیشه، شکل و اندازه حروف تاثیراتی مشابه صدا داشت و طراح در صدد از بین بردن قید و صفت و مخدوش ساختن ضمایر و درگیر ساختن ترکیببندی با تصور ارایه شده در جملات بود. مارینتی دریافت حروفی که کلمات را شکل میدهند، صرفا علائم الفبایی نیستند. ضحامت و شکلهای مختلف حروف و نه صرفا موقعیتشان در صفحه، به کلمات یک ویژگی بیانی متمایز میدهد. کلمات و حروف میتوانند به عنوان تصویر بصری تقریبا متکی به خود بکار روند.
قسمت دوم
دادائیسم
دادائیسم در سال 1916 عکس العملی بود به دنیای دیوانه که با برپایی جنگ جهانی اول، تمامی دستاوردهای فرهنگی و هنری بشر را به زیر سوال برد. تریستیان تزارا به عنوان رهبر این جنبش، با همراهی ژان آرپ و ریچارد هولسینگ، با سرودن شعر آوا که کلماتی فاقد معنا بود، این پوچی را در حوزه ادبیات نمایش داد. دادائیسم به دلیل نقد اجتماعی، هرچند با مفاهیم مسخره، چیزی به نام مفهوم و موضوع را بار دیگر در هنر وارد کرد. چیزی که بعدها تحت عنوان ایده در هنر پست مدرن دنبال شد.
هرچند جنبش دادا، همانگونه که به سرعت رشد کرد، به خاموشی گرائید، اما تاثیر آن بر طراحی گرافیک امری قابل ملاحظه است. مهمترین اتفاق در طراحی گرافیک، استفاده از فتومونتاژ توسط طراحان دادائیستی بود که شاید پس از آن، هیچ گاه از عرصه فعالیتها و تکنیکهای رایج طراحی گرافیک حذف نشود.
دادائیستها استفاده شایانی از کلاژ، فوتومونتاژ، سرهمسازی و عناصر حاضر آماده نمودند
دادا به سرعت از زوریخ به سایر شهرهای اروپا سرایت کرد، گو اینکه گفته میشد دادائیستها خالق هیچ هنری نیستند و صرفا جامعهای را که دچار حماقت شده بود به ریشخند و تمسخر میگیرند، اما برخی از آنان خالق هنر بصری پر معنایی شدند که در طراحی گرافیک موثر افتاد. دادائیستها استفاده شایانی از کلاژ، فوتومونتاژ، سرهمسازی و عناصر حاضر آماده نمودند. رائول هوسمان و هانا هوخ در زمینه چاپ، کارهای برجستهای انجام دادند. کورت شویترس به استفاده از کلاژ در پوستر پرداخت. همچنین تجربیات فراوان آنها در طراحی حروف و ترکیبهای نوین حروف، ادامه راه طراحان و هنرمندان نوگرایی چون فوتوریستها بود.
دادائیستهای برلین، برخلاف تمایلات ساختاری شویترس، وجه انتقادی محکمی را پی میگرفتند
در آثار شویترس ویژگیهای ساختاری گویا و چشمگیر است اما در آثار سایر هنرمندان این سبک مانند دادائیستهای برلین، برخلاف تمایلات ساختاری شویترس، وجه انتقادی محکمی را پی میگرفتند. جان هرتفیلد که مبتکر طرح مکانیکی برای فرایند چاپ افست بود، ویلند هرتسفلد که از فتومونتاژ به عنوان ابزاری قوی برای تبلیغات بهره برد و جورج گروس بسیاری از فعالیتها و طراحیهای خود را متوجه پیام بصری کردند.
قسمت سوم
پلاکات استیل
سبک طراحی با رنگ تخت و ساده که در اوایل قرن بیستم در آلمان پدید آمد، پلاکات استیل نامیده میشود. لوسین برنهارد از بنیانگذاران این شیوه در طراحی بود که بعد از بازدید از نمایشگاه تزیینات داخلی فلسپالاست این ایده در ذهن او شکل گرفت. او با سادهسازی و کاستن طبیعتگرایی در طراحی پوستر و با استفاده از تصویر کالا، نام آن و اشکال رنگی تخت، فضای جدیدی را به وجود آورد. هانس رودی اِرت، ژولیوس گیپکنز و ژولیوس کلینگر از جمله طراحان این شیوه بودند.
برنهارد یک سبک حروف بدون سریف که با قلمگذاریهای پهن قلممو نقاشی شده بود، به وجود آورد
آثار برنهارد را میتوان نتیجه منطقی جنبش هنر پوستر اواخر قرن محسوب کرد. او در عین حال بر خلاصهسازی، حداقل فرم و سادهسازی جنبش ساختارگرایی تاکید داشت. حس سادهسازی او در طراحی لوگو کاربرد زیادی داشت. در سال 1911 لوگو شرکت سیگار مانلی را به یک M ساده داخل دایره خلاصه کرد.او در طراحی پوستر یک سبک حروف بدون سریف که با قلمگذاریهای پهن قلممو نقاشی شده بود، به وجود آورد. طی جنگ جهانی اول 1914 – 1918 پوستر به عنوان یک رسانه ارتباطی اهمیت بسیار یافت. پوسترهای جنگ کلینگر به نمادهای صورتنگاشتی ساده خلاصه شده بود. سادهگرایی پوسترهای جنگ برنهارد بر سایر طراحان مانند گیپکنز و اِرت تاثیر گذاشته بود.
در پوسترهایی که لودویگ هلوین طی جنگ جهانی اول طراحی کرد، اشکال قدرتمند و ساده را با نگارهسازی طبیعتگرایانه در آمیخت
لودویگ هلوین یکی از رهبران طراحی پلاکات استیل در مونیخ بود. یکی از منابع الهام او برادران بگرستاف بودند که در سالهای قبل از جنگ جهانی اول از خلاصهسازی تصاویر به اشکال تخت، بسیار استفاده میکردند. هلوین بر خلاف بگرستاف و رقیب اصلیاش برنهارد در برلین، طیف وسیعی از بافت و نقوش تزیینی را در تصویر به کار گرفت. در پوسترهایی که طی جنگ جهانی اول طراحی کرد، اشکال قدرتمند و ساده را با نگارهسازی طبیعتگرایانه در آمیخت. بعد از جنگ فضای طراحی پوسترهای هلوین انعطافپذیرتر و به نقاشی نزدیکتر شد. پیکرهها را روی یک زمینه سفید تخت قرار میداد و نوشتههای رنگی را در اطراف آنها میگذاشت.
قسمت چهارم
آرتدکو
اصطلاح آرتدکو در دهه 1960 توسط بویس هیلیر مورخ هنر اهل انگلستان ابداع شد. آرتدکو در تعریف سبکهای هندسی عامهپسند دهههای 1920 تا 1930 به کار میرود و بیانگر حساسیت زیباییشناختی شاخص در گرافیک و معماری بین دو جنگ جهانی است. خطوط ساده، شکسته، مدرن و هندسه تزیینی شیوههایی بود که تمایل به بیان عصر مدرن ماشین و شیفتگی به تزیین را همزمان نشان میداد. ریشههای آرتدکو در سنتهای هنری و کارهای دستی تزیینی فرانسوی نهفته است. به ویژه در مورد فرانسه، این شیوه با گذشته پیوندی نمایانتر دارد. در فرم، این شیوه بیشتر به صورت واکنشی در برابر گرایش آرنوو به خطوط منحنی، از خطوط مستقیم و هندسی در همه انواع طراحی بهره برده است.
ای.مک نایت کافِر و ای.ام کاساندره نقش عمدهای در تعریف این شیوه جدید پیدا کردند
ای. مک نایت کافِر و ای. ام کاساندره(با نام مستعار آدولف ژان) نقش عمدهای در تعریف این شیوه جدید پیدا کردند. کافِر در طراحی شیوه دشوارتری را به نسبت جریان معمول برگزید و ترجیح داد در پیامها اشکالی را به کار گیرد که نسبت به شی مذبور، جنبه نمادین داشته باشد. در طراحیهای کاساندره، طرحهای ساده و درشت او بر دو بعدی بودن تاکید داشت و از سطوح رنگی ساده و پهن ترکیبشده بود. خلاصه کردن طرحها در حد نمادهای شمایلگونه، آثار او را به فضای کوبیسم ترکیبی بسیار نزدیک کرده بود. توانایی او در تلفیق واژه و تصویر به صورت یک ترکیببندی کامل، علاقه مفرط او را به حروف نشان میداد.
استفاده از رنگهای درخشان و استفاده از حروف به عنوان یک عنصر بصری مهم، از دیگر شاخصههای این سبک بود
پل کالین، ژان کارلو و شارل لوپو از مهمترین هواداران این شیوه در فرانسه، در زمینه طراحی پوستر و مجله بودند. در ایالات متحده آرتدکو از سالهای پایان دهه 1920 به جهت حضور اولین نسل از طراحان صنعتی که بسیاری از نقش مایههای بصری این شیوه را به صورت عناصری ساده و موثر برای طراحی تولیدی به کار میبردند، تغییر شکل یافت. از دیگر شاخصههای این سبک، استفاده از رنگهای درخشان، استفاده از حروف به عنوان یک عنصر بصری مهم و برخورد روایتگونه با فرم و فضاست.
Art Deco _ A M cassandre _ jean carlu _ Paul Colin
قسمت پنجم
ساختارگرایی و سوپرهماتیسم
روسیه در دهه دوم قرن بیستم با تلاطم جنگ جهانی اول و انقلاب در هم کوبیده شد. این دوره بر طراحان گرافیک و حروفنگاری قرن بیستم تاثیری جهانی گذاشت. کازیمیر مالویچ براساس اشکال ابتدایی و رنگ خالص به سبکی در نقاشی پرداخت و آن را سوپرهماتیسم نامید. هنرمندان و طراحان بسیاری به رهبری ولادیمیر تاتلین و الکساندر رودچنکو در سال 1921 با تفکر هنر برای هنر مخالفت کردند و برای خدمت در جامعه کمونیستی، کوشش خود را وقف طراحی صنعتی، پیامهای بصری و هنرهای کاربردی کردند.
لیسیتسکی علیه محدودیتهای حروفچینی فلزی برخاست و اغلب برای رسیدن به طرح از ابزار نقشهکشی و کلاژ استفاده میکرد
جزوه ساختارگرایی در سال 1922 به دست الکسی گان تدوین شد. تجربیات اِل لیسیتسکی در زمینه فتومونتاز، چاپ و طراحی گرافیک باعث شد تا وی به عنوان رهبر اصلی جریانی شود که از طریق آن ساختارگرایی و سوپرهماتیسم در اروپای غربی گسترش یابد. لیسیتسکی علیه محدودیتهای حروفچینی فلزی برخاست و اغلب برای رسیدن به طرح از ابزار نقشهکشی و کلاژ استفاده میکرد. در سال 1925 پیشگویی کرد که سیستم گوتنبرگ به گذشته تعلق دارد و جریان فتومکانیکی جای آن را میگیرد.
او به عنوان طراح به تزیین کتاب نمیپرداخت، بلکه آن را براساس برنامهریزی بصری طراحی میکرد. یکی از مهمترین طراحیهای گرافیک دهه 1920 کتاب ایسمهای هنر است که لیسیتسکی با همکاری هانس آرپ آن را تدوین کرد. ساختار سه ستونی افقی و عمودی صفحه، کاربرد حروفنگاری بدون سریف، توازن نامتقارن و حساسیت در قبال فضای سفید از ویژگیهای طراحی این کتاب است.
علاقه الکساندر رودچنکو به فتومونتاژ تلاشی آگاهانه برای ابداع یک روش جدید بصری مطابق نیازهای قرن بیستم بود
الکساندر رودچنکو نیز تجربیاتی در زمینه مونتاژ، عکاسی و حروفنگاری داشت. او در کارش شیوهای بر مبنای اشکال عمودی، افقی، ایستا و محکم پدید آورد که عناصر آن با ریتمی ماشینی در ارتباط با یکدیگر بودند. ساختار آثار رودچنکو متشکل از تباین حروف درشت و قالبی، لبههای زمخت اشکال با فرمهای ظریف و کنارههای فتومونتاز بودند. علاقه او به فتومونتاژ تلاشی آگاهانه برای ابداع یک روش جدید بصری مطابق نیازهای قرن بیستم بود. گورکی و ولادیمیر استنبرگ نیز از جمله طراحانی بودند که در زمینه طراحی پوستر فیلم و تاتر فعال بودند. تحولات آتی این جریان و نوآوریهای طراحی گرافیک در سنت ساختارگرایی طی دهه 1920 و بعد از آن ادامه یافت.
قسمت ششم
دِ استیل (سبک)
جنبش د استیل در اواخر سال 1917 در هلند شکل گرفت. نقاشانی چون پیت موندریان، بارت ون دِرلِک، ویلموس هوزر، ژاکوب یوهانس پیتر اُود و تنی چند به تئو ون دسبرگ، بنیانگذار و رهبر گروه پیوستند. طراحان د استیل با واژگان بصری معین در پی یک بیان ساختاری ریاضیگونه و هماهنگی جهانی بودند. طرح جلد کتابی که در سال 1925 توسط ون دسبرگ با همکاری لازلو موهولیناگی، برای کتاب ون دسبرگ طراحی شد، کاربرد د استیل را در طراحی گرافیک نشان میدهد. ون دسبرگ اصول د استیل را در حروفنگاری به کار گرفت.
ون دسبرگ فضای طراحی گرافیک دادا و د استیل را دو جنبش مخالف، اما مکمل هم میدانست
وی تا زمان مرگش مجله د استیل را سردبیری و منتشر کرد. مجله د استیل وسیله بیان اصول جنبش در طراحی گرافیک توسط هوزِر و ون دسبرگ بود. آنها بر ساختار افقی و عمودی در الفبا و طراحی پوستر تاکید داشتند و حروفنگاری بدون سریف را مورد توجه قرار دادند. صفحهبندیهای تراز شده نامتقارن، بر روی یک شبکه ضمنی آزاد ترکیب میشد. برای آنها رنگ قرمز به عنوان رنگ دوم، رنگی بسیار مطلوب در چاپ بود. ون دسبرگ فضای طراحی گرافیک دادا و د استیل را دو جنبش مخالف، اما مکمل هم میدانست.
دادا میتوانست نظم کهن را منهدم سازد و د استیل میتوانست نظم جدید را بر ویرانههای فرهنگ پیش از جنگ بنا نهد. ون دسبرگ در سال 1924 نظریه المانتاریسم خود را منتشر کرد. او ساختار و ترکیببندی خطوط منحنی را پویاتر از ترکیببندی افقی، عمودی میدانست. در همین زمان پیت موندریان همکاری خود را با مجله قطع کرد. با وجود اینکه پس از مرگ ون دسبرگ در سال 1931 افرادی چون ون دِرلِک در کارهایشان همان اصول د استیل را به کار بستند، جنبش د استیل دیگر استمرار نیافت.
#بام_گرافیک
دبیر: محمد شمس
برای خرید نسخه کاغذی پشت بام به این لینک مراجعه کنید.
شرکت نگاه روشن پارس حامی پشتبام