درباره مگی همبلینگ، نقاش و پیکرساز انگلیسی
به شدت تندخو، صریح با اخمی دائمی و درخششی در چشمهایش که با ریمل سیاه مشکی بسیار نافذ مینماید و آدم را تا عمق چیزهایی که فکرش را هم نمیکند میبرد و تخریب میکند. فاصله سنی بینمان باعث نمیشود که نخواهم بگویم که مگی همبلینگ یک هنرمند انگلیسی مغرور و پر سر و صداست که نحوه سیگار کشیدنش، نوع انتخاب لباسهایش، تن صدایش، نحوه همیشگی کار کردنش و متفاوت بودنش کششی عجیب برای پیگیریش ایجاد میکند. همه اینها سبب شهرت او به عنوان «دختر بد هنر بریتانیا»، «یک نماد دگرباش» و همچنین تثبیت شخصیت جنجالی و بحث برانگیز وی شده است.
کودکی و آموزش
مارگارت همبلینگ (Margaret J. Hambling)، مشهور به نقاش و پیکرساز انگلیسی بیست و سوم اکتبر ۱۹۴۵ ، در سادبری هادلی (منطقه شرقی انگلستان) به دنیا آمد. او در سال 1960 زیر نظر سدریک موریس و لت هاینز در مدرسه نقاشی و طراحی بنتون اند (Benton End)، همان مدرسهای که لوسین فروید هم زمانی شاگردش بود، هنر آموخت. در 1962 به مدرسه هنر ایپسویچ و سپس در 1964 به کامبرول رفت و در نهایت در مدرسه هنر اسلید تحصیل کرد و در 1969 از یو سی ال فارغ التحصیل شد.
سبک و سیاق و موضوع
مگی همبلینگ به خاطر نقاشیهای بیانگرانه از امواج پرخروش دریا شهرت دارد. البته سلف پرترهها و پرترههای جسورانهای که از چهرههای اشخاص مهم گذشته کشید، نیز بسیار شناخته شده و شیوه خاص وی را نشان میدهند؛ چهره افرادی چون فرانسیس بیکن، استادانش آرتور لتهاینس و سدریک موریس. اینها مردانی بودن که او آنها را دارای «استقلال روح» میداند. همبلینگ برخورد اولیه خود با استادانش را بهعنوان «لحظهای که زندگی شروع شد» توصیف میکند و از آنها در کارهایش نیز تاثیر گرفته است.
علاوه بر استادان و هنرمندانی که ذکر شد، مگی پرترههایی از دوروتی هاجکین دانشمند در سال 1985 تا اندی موری تنیسور در سال 2019 نیز کشید. سیزده تا از این پرترههای مشهور در گالری ملی پرتره بریتانیا در لندن است. او همچنین سه مجسمه عمومی به یادبود اسکار وایلد و مری ولستون کرافت در لندن و همچنین «اسکالوپ» در ساحل آلدبورگ سافولک ساخت که هر سه در طول سالها بحثهای پرشوری را برانگیختهاند.
دوگانگی مضامین
نقاشیهای وی حاصل تخلخل شکلهای متلاطم حاصل از کنار هم نشینی رنگهای جرمی هستند؛ تصاویری رها از قید واقع نمایی که بیشتر انتزاعی مینمایند تا فیگوراتیو و گویی از نوعی صداقت عاطفی سرچشمه میگیرند. این پرترهها حالات دوگانه طنز و شک، خشم و شادی، سرزندگی و فناپذیری را تداعی میکنند. او میگوید: «من عاشق هرج و مرج هستم. وقتی واقعا میخندید، نمیتوانید هیچ نوع تصویری را به دنیا ارائه دهید؛ چهره در هرج و مرج است و این تقریبا یک امر جنسی و همچون رها شدنی کامل است.» این تنش پیچیده همواره در سراسر نقاشیها و مجسمههای همبلینگ ظاهر میشود و بین هرج و مرج و قاعدهمندی، آزادی و محدودیتها، زندگی و مرگ، خنده و گریه و غیره در نوسان است.
او از یک سو به مرگ و جنون و از سوی دیگر به آزار و خشونت علیه حیوانات میپردازد، با خامی زیبایی که نشاندهنده قرابت و حساسیت بسیار نزدیک به آثار دوره آخر گویا است. استحکام و قدرت ضربههای قلمموی وی که با دقت در جهت و ضخامت و در عین حال ظرافت به کار گرفته شده، یادآور کار استادان بزرگ نقاشی اروپاست.
مگی و صحنه هنر انگلیش
مگی همبلینگ به مدت پنج دهه در خط مقدم صحنه هنری انگلیس بوده و یکی از بهترین پرترهنگاران نسل خود محسوب میشود. او یکی از برجستهترین و پرکارترین هنرمندان زنده دنیا و از جمله هنرمندان مهم بالاتر از پنجاه سال انگلستان است. همبلینگ هنرمندان مهمی را هم پرورش داد که یکی از مشهورترین آنها سیسلی براون است. او وارث و دوست فرانسیس بیکن، شخصیتی کاریزماتیک با سبکی غیرقابل انکار است. این هنرمند نقاش و پیکرساز جنجالی، حرفهای مرتبط با تعهد اجتماعی و زندگی شخصی دارد که در آثارش منعکس شده است، مانند کارهایی که تداعی کننده رابطه عاشقانه او با هنریتا موراس، «ملکه سوهو» است.
همبلینگ در دفاع از برخی آثار بحث برانگیز خود ثابت قدم است و اغلب به عنوان هنرمندی خشن مورد لطف مخاطبان قرار میگیرد، اما در عین حال عاشق خندیدن است. او میگوید: « خندیدن یک کار بسیار جدی است. تنها چیزی است که زندگی را ممکن میکند». کار پنج دهه او به بازپردازیهای اکسپرسیونیستی از افراد و مکانها اختصاص یافته است. او و بیکن از بسیاری جهات، به عنوان سنگرهای نقاشی فیگوراتیو کنار یکدیگر قرار میگیرند زیرا که هردو در کار خود روحی مشترک در بیان صحنههای اجتماعی دارند.
همچنان کار
برای همبلینگ اولین کار برخورد با ماده است. او میگوید: «این فیزیکال بودن رنگ پیکرهاست که اهمیت دارد. شما میتوانید عرق بدن او را احساس کنید، میتوانید احساس کنید که آنها نفس میکشند و نقاشی از آنها یک نقاشی بسیار فیزیکی است». او اولین هنرمند حاضر در گالری ملی لندن بود که در اواسط دهه 1980 بهخاطر دیدگاه و رویکرد قوی و خاص خود درباره هنر، به عنوان یکی از اعضای نشستی در نمایش تلویزیونی گالری، که در آن جورج ملی و فرانک ویتفورد نیز حضور داشتند، ظاهر شد. او امروز نزدیک به هشتاد سال دارد و با اینکه به دلیل حمله قلبی تا پای مرگ هم رفته، همچنان هر روز به رویه معمول خود در کارگاهش به کار ادامه میدهد.
بام نقاشی
شهگل صفرزاده