با مدیران چند گالری، بیشتر درباره گالری و مسایل مربوط به آن صحبت کردهایم و نیز با یک هنرمند درباره رابطهاش با گالریها. دلیل محکمی برای انتخاب گالریها نداریم و هنرمند را بخاطر آنکه نمایشگاهی از آثارش برپا بود انتخاب کردیم. ترتیب آمدن مطالب از آنجا که معلوم نیست باید برحسب حرف اول نام گالریها یا نام مدیران آنها باشد کاملا تصادفی خواهد بود.
گفتگوئی با مدیران گالری ها
(آبان ماه 1351 شماره 13 ماهنامه رودکی)
تالار قندریز در سال 1343 شروع به کار کرده است. عدهای از نقاشان از جمله منصور قندریز و روئین پاکباز گشایندگان این تالار بودهاند.
این تالار ابتدا بنام تالار ایران شروع بکار کرده است و بعد از مدتی بمناسبت فوت منصور قندریز، تالار قندریز نام گرفته است.
در تالار قندریز تاکنون 81 نمایشگاه مختلف برپا شده است.
گفتگوی ما با روئین پاکباز است که از نقاشان فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیباست.
– …. ؟
در اروپا، در قرن 19، گالری ها بعنوان مرکزی برای گسترش هنر و خرید و فروش هنر نقش اساسی یافتند و امروز دیگر هنرمند به هیچوجه نمیتواند بینیاز از گالری اثر خود را عرضه کند. کار اساسی گالریها کشف کردن هنرمند و شناساندن او به مردم است، که در ضمن این کار پولی هم نصیب گالری و هنرمند، هردو، میشود. و امروز در اروپا این سیستم آنقدر پیچیده شده است که گاه هنرمندان بیارزشی، کسانی که آثارشان واقعا ارزش هنری ندارد، بدلیل اینکه بوسیله یک گالری، بیش از حد بر آنها تاکید و تبلیغ شده است بسیار شناخته شدهاند و کارهایشان با قیمتهای گران به فروش میرود.
بدلیل وجود همین سیستمها، بدلیل قدرت گالریها هنرمند نیز مجبور است تا حدودی از گالری به اصطلاح حرف شنوی داشته باشد و در غیر اینصورت پشتیبانی گالری را از دست میدهد و دیگر امکانی برای عرضه آثارش نمییابد.
در ایران نیز نقش گالری ها با کمابیش اختلافی همین است.در پانزده، بیست سال اخیر به موازات گسترش هنرنو گالریها نیز توسعه یافتند و الان گالری برای خودش جائی دارد و به هیچوجه نیز نمیتوان وجود آنرا نفی کرد یا برآن خردهای گرفت. گالریها وجود دارند و با فعالیتشان موقعیت خود را اثبات میکنند. و اما اینجا، تالار قندریز، یک گالری نیست، چرا که هیچ یک از خصوصیاتی را که گالریها دارند ندارند، نه امکان بازاریابی و فروش دارد و نه هنرمندانی که به آن مراجعه میکنند قصد فروش کارشان را دارند، چون میزان فروش در اینجا تقریبا نزدیک به صفر است. به هر حال کار و هدف ما نیز این نیست، که اینجا یک گالری باشد. اینجا زمینهایست برای گالریهای دیگر، برای تعلیم دادن تماشاچی برای گالریهای دیگر و هدف ما در همین خلاصه میشود و آنرا با انتشاراتمان و بر پا کردن نمایشگاههائی که تقریبا نیمی از آنها جنبه آموزشی دارد دنبال میکنیم. مثلا هنرهای گرافیک، بعنوان چیزی که واقعا دارای ارزش است، اولینبار در اینجا مطرح شد. بسیاری از نقاشان نیز در ابتدای کار که شناخته شده نبودند و آن امکان را نداشتند که در گالریهای دیگر کارشان را عرضه کنند از اینجا شروع کردند. و اینجا در ضمن جائی هم هست برای اینکه کارهائی را که خودمان میکنیم به نمایش بگذاریم. در هرحال کار اصلی ما انتشارات است و برگزار کردن نمایشگاه.
– با این ترتیب که میگوئید در اینجا خرید و فروشی نیست و در نتیجه درآمدی هم برای شما نیست، پس تالار نیاز مادی خود را چگونه تامین میکند؟
وزارت فرهنگ و هنر کمکی به ما میکند که تقریبا معادل یک سوم اجاره ساختمان است، بقیه مخارج را خودمان تامین میکنیم. فروش کتابهایمان نیز خیلی کند است و نمیتوان روی آن حسابی کرد تنها شاید هر کتاب بتواند بعد از چهارسال خرج خود را درآورد.
– چرا تالار قندریز بیش از هرچیزی روی آثار گرافیک تکیه میکند، البته این تاکید و توجه خوبیست اما دلیلش برای شما چیست؟
هنر گرافیک در قرن بیستم نقش اساسی پیدا کرده و بسیار گسترش یافته است و شاخههای آن در سینما، معماری، دکوراسیون، چاپ و وسایل تبلیغات چون بروشور و آفیش روئیده است، با آنکه ریشه و مادر این هنر نقاشی بوده است ولی بعدها از هنرهای دیگر مثلا عکاسی نیز یاری گرفته و اینک هنری کامل و مستقل است و در میان مردم گسترش بسیاری دارد، چون مثلا تابلوی نقاشی پشت مرزهای خاصی قرار دارد و عده محدودی آنرا میبینند، اما یک آفیش در تمام شهر منتشر میشود و همچنین بدلیل همین تیراژ زیاد قیمت واحد آن بسیار کم میشود و عده زیادی میتوانند خریدار آن باشند. هنر گرافیک تا چند سال پیش در ایران شناخته نشده بود اما عدهای در این راه تلاش بسیاری کردند، ما نیز به سهم خود حداکثر کوششمان را کردیم و اکنون کمابیش گرافیک خود را شناسانده است. یکی از تلاشهای ما برگزار کردن نمایشگاهی از تصویر و کتابهای دوره قاجار بود برای شناساندن هنر گرافیک آن زمان، اخیرا نیز نمایشگاهی داشتیم از آفیش و بروشور تئاترهای ایران.
– اتفاقا یادم میآید که وقتی همین نمایشگاه برگزار شده بود، یک بار برای تماشای کارها و چندین بار برای تماشای مردم به اینجا آمدم. قضیه برایم جالب شده بود، میآمدم اینجا و در گوشهای میایستادم و مردم را میپائیدم و برای خودم آماری تهیه میکردم و واقعا دلم به حال شما گردانندگان اینجا میسوخت، که با چه هدفی این نمایشگاه را براه انداختهاید و مردم چه برداشتی از آن دارند. گروه گروه آدمهای مختلف میآمدند و تنها چیزی که برایشان جالب بود و واقعا تنها چیزی که بدان توجه داشتند و آنرا میدیدند اسامی بازیگران و کارگردانان تئاتر بود، شروع میکردند، به خواندن این اسامی و همین و همین و در آخر کار نتیجهای که میگرفتند این بود که مثلا آقای کشاورز کارشان را از سال فلان شروع کردهاند و اولین نمایشی که آقای صیاد کارگردانی کردهاند فلان بودهاست، خلاصه جنبه هنری قضیه و توجه به جنبه گرافیک این اجسام به کل فراموش شده بود.
البته چنین آثاری خواه ناخواه بیننده را تا حدی بسوی تاریخ میکشد، اما این واقعیتی است که ما بیننده خوب نداریم، داریم اما تعدادشان بسیار کم است، با وجود این باید تلاش کرد، از همه جوانب باید کوشش کرد و همه باید کوشش کنند. ما سعی خودمان را میکنیم اما دستمان هم تنگ است، ما تاکنون نتوانستهایم بیش از 17 یا 18 جلد کتاب منتشر کنیم، یک تنه کاری از پیش نمیرود، کوششی همگانی لازخم است و اگر این کوشش دولتی باشد، بدلیل آنکه باقدرتتر و وسیعتر میشود، موثرتر خواهد بود. بهرحال ما نمیخواهیم بینندههای ما فقط نقاشان و مجسمهسازان باشند.
– بین بینندههای شما، مثلا کارمند وجود دارد؟ منظورم آدمی است که با این قضایا ارتباطی نداشته باشد.
الان تقریبا هشتاد درصد بینندههایمان از این دست هستند، یعنی آدمهائی که نقاش یا مجسمهساز نیستند، پیشتر این چنین نبود، اما در عوض این چند سال این بینندهها ساخته شدهاند، ولی بهرحال بینندههای ما همه کسانی هستند که با هنر سروکاری دارند یا بدان گرایشی دارند، مثلا شعرا، دانشجویان رشتههای هنری یا دستکم کتابخوانها، تئاتر روها و …
– تعداد بینندهها نسبت به سالهای قبل کم نشده است؟
درست است، پیش از این نمایشگاهها به اصطلاح بیشتر میگرفت، اما شاید بتوان به بینندهها حق داد، برای اینکه آنقدر آمدهاند و چیزهای تکرای دیدهاند خسته شدهاند. در مورد تمام بینندهها و تمام عرضه کنندهها، وقتی سطح اثر از انتظار بیننده پائینتر باشد همین وضع پیش میآید. در بسیاری موارد نیاز بیننده پیشروتر از کار است و در نتیجه او وامیخورد.
– چرا اینطور بوده است؟
به این دلیل که آنچه انجام شده ملی و ایرانی نبوده است. منظورم از ملی و ایرانی نقش و نگارها نیست بلکه خصوصیات انسانی است، بیشتر آثار تقلیدی از غرب بوده استو چون ریشه و پایه محکمی نداشته از بین رفته است و ما در زمینه هنر نو رفته رفته خراب میشویم. البته بهرحال راهحلی پیدا خواهد شد و نمیتوان گفت که هنر نو نباید وجود داشته باشد.
– خوب شکی نیست که بسیاری از هنرمندان مقصر بودهاند اما تماشاچیان ما هم هرگز چندان خوب نبودهاند، در این مورد هم شکی نیست، اما آیا فکر میکنید روزی پیش بیاید که ما بینندههای بهتری هم داشته باشیم؟
نمیتوان پیشبینی کرد، ولی آنچه مسلم است اینست که زندگی و جریانات آن به عقب باز نمیگردد، حتما در جلوتر چیزهای بهتری هست.
– همین حالا چه میتوان کرد؟
آموزش صحیح لازم است. آموزشی که از دبستان شروع شود و تا دانشگاه نیز ادامه یابد و برای این آموزش کتاب بسیار لازم است و از همه مهمترست.
– مگر کسی کتاب میخواند؟ آخر کسی که به اصطلاح در این مایهها نیست کتاب هم نمیخواند.
آن دستهای هم که میخوانند کتابی ندارند، در زمینه هنرهای تجسمی شاید پنج یا شش کتاب فارسی داشته باشیم که آنهم هرکدام از دری سخن گفته است و یک روال موضوعی و ترتیب زمانی در آنها وجود ندارد و کسی که همه آنها را هم بخواند چیز قطعی و روشنی دستگیرش نمیشود. وجود تعدادی کتاب خوب حتما لازمست. مثلا ببینید ما به اندازه کافی آموزشگاههای هنری داریم اما دانشجویان آنها فرهنگ درستی ندارند، چرا که کتاب ندارند، معلم تاحدی میتواند به دانشجو کمک کند و باز مانده نیاز دانشجو را باید وسایل کار برآورد.
یکی از کارهای خوبی که در بعضی از کشورها کردهاند ایجاد موزه هنری است که در آنها رپرودوکسیونهای خوب از روی آثار برجسته جهان را گرد آوردهاند. این کار بسیار خوبیست که در اینجا هم میتواند عمل شود چون هم کم خرج است و هم ممکن، چرا که مطمئنا نمیتوان اصل آثار هنرمندان سراسر جهان را که همه در موزههای مختلف هستند خرید و در اینجا جمع کرد.
– بجز اینها که گفتید، بجز آموزش هنری در مدارس و دانشگاهها، فکر نمیکنید لازم باشد طریقهای برای آموزش در محدوده وسیعتری و برای آدمهای مدرسه نرفته و درس نخوانده هم بوجود آورد. مثلا میتوان به تیرهای چراغ برق و دیوار شهر که حالا پر از آفیشهای تبلیغاتی است آفیشهای آموزشی چسباند، بدین معنی که مثلا طی یک سلسله از این آفیشها مردم عادی شهر را با رنگها و اشکال و ترکیبات ساده و صحیح و نو آشنا کرد و خلاصه بعد از مدتی دیگر از اینکه چیز مبتذل و نادرست و غیرهنری ببینند جلوگیری کرد؟
ببینید، ما هنوز در ابتدای کاریم، ما تازه با قشرهای باسواد طرفیم، اول باید آنها را ساخت، در درجه اول آموزش صحیح در مدارس لازم است. خوشبختانه در دانشگاه تهران رشته آموزش و پرورش هنری تاسیس شده است اوایل دانشجویان رغبتی برای ورود به آن نشان نمیدادند اما کمکم این رشته جای خود را باز کرده است. و اگر سالی سی تا چهل فارغالتحصیل داشته باشد، سالی سی تا چهل معلم خوب خواهیم داشت که میتوانند اصول هنری را به دانشآموزان یاد دهند.