سنگ رزتای میدان رنگ

90

در زادروز هلن فرانکنتالر

هنگام سخن گفتن از شکل‌گیری و تثبیت جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی، کار و اندیشه هنرمندان بسیاری از سبک‌های مختلف را باید مد نظر قرار دهیم و عموما نام افراد برجسته‌ای مانند پیکاسو، روتکو و پولاک به ذهن می‌رسد. این در حالی است که زنان هنرمندی همچون هلن فرانکنتالر نیز تاثیر خاص خود را بر این جنبش گذاشتند. او در طول شش دهه کار که با مشکلاتی هم همراه بود، هرگز احساس خستگی نکرد و به قولی جا نزد. او علیه مد و آن‌چه از وی می‌خواستند ایستاد. او می‌گوید: «در هنر قاعده و قانونی در کار نیست. بگذارید تصویر شما را پیش ببرد. این‌گونه است که هنر متولد می شود. برای پیشرفت باید خلاف قوانین حرکت کنید یا آنها را نادیده بگیرید.

تولد و خانواده

هلن فرانکتالر دوازدهم دسامبر 1928 در نیویورک متولد شد. مادرش احتمالا به دلیل اصل و نسب یهودی از آلمان به نیویورک مهاجرت کرده بود و پدرش قاضی دادگاه عالی ایالت نیویورک بود. بنابراین، می‌توان گفت که فرانکتالر، به ویژه در مقایسه با سایر خانواده‌ها در دوران رکود بزرگ آمریکا، زندگی نسبتا ممتازی داشت. هلن فرانکنتالر دو خواهر بزرگتر به نام‌های مارجوری و گلوریا داشت که دوستدار هنر بودند و همچنین یکی از پسرعموهای او، کلیفورد راس، هنرمند و عکاس بود. چنین بود که او در نوجوانی با هنر آشنا شد.

تحصیلات

هلن فرانکتالر پس از فارغ التحصیلی از مدرسه دالتون به کالج بنینگتون در ورمونت رفت. در دالتون، او هنر را زیر نظر روفینو تامایو، که خود به شدت تحت تاثیر گرایش‌های انتزاعی و همچنین کوبیسم و فوویسم بود، آموخت. بنابراین، فرانکنتالر اولین طعم اکسپرسیونیسم انتزاعی را در سنین جوانی چشید و این امر بر ویژگی‌های کار هنری او در طول زندگی حرفه‌ای‌اش تاثیر گذاشت.

در کالج بنینگتون، فرانکتالر زیر نظر پل فیلی تحصیل کرد که ویژگی‌های کار هنری‌اش به طور قابل توجهی با تامایو متفاوت بود. با این حال، آنها در علاقه به کوبیسم همسو بودند و فیلی اشکال هندسی را بر هر چیز دیگری ترجیح می‌داد. اگر تامایو آتش و اشتیاق فرانکتالر به انتزاع را برافروخت، فیلی به او کمک کرد تا نظم و انضباط و کنترل کار را توسعه دهد. فرانکتالر در سال 1949 از بنینگتون فارغ التحصیل شد، اما یک سال بعد نزد والاس هریسون و هانس هافمن هنرآموزی را ادامه داد.

بنیاد فرانکنتالر

فرانکتالر بیست و هفتم دسامبر 2011 در دارین کانکتیکات درگذشت. یاد او توسط بنیاد هلن فرانکنتالر زنده نگه داشته می‌شود؛ بنیادی که او در زمان حیاتش کار خود آغاز کرد، اما تا سال 2013 رسمی نشد. او همچنین جوایز زیادی از جمله مدال ملی هنر سال 2001، جایزه اول نقاشی دوسالانه پاریس در سال 1959 و جایزه افتخاری شهردار نیویورک برای هنر و فرهنگ را در سال 1986 دریافت کرده بود.

بر خلاف اغلب هنرمندان برجسته آن دوره، فرانکتالر با دوره یا روش هنری خاصی تعریف نمی‌شود. او در طول زندگی خود، ابزارها و تکنیک‌های مختلفی را تجربه کرد با سرامیک، پارچه، چوب چاپ و البته نقاشی به کار برد.

انتزاع فرانکنتالر

آثار فرانکنتالر تقریبا بلافاصله پس از فارغ التحصیلی مورد توجه قرار گرفت و در چند نمایشگاه‌ها به نمایش درآمد. در سال 1950، آدولف گوتلیب نقاشی «ساحل» وی را برای نمایشگاه پانزده ناشناخته: به انتخاب هنرمندان گالری کوتز، برگزید. یک سال بعد، او نمایش خود را در گالری Tibor de Nagy نیویورک داشت.

در حالی که کارهای اولیه او بسیار چشم نواز بود، تا سال 1952، زمانی که رویکرد اصلی وی در تابلوی «کوه‌ها و دریا» نمایان شد، چندان شهرت نداشت. فرانکنتالر گفته که برای این قطعه از جکسون پولاک الهام گرفته، به ویژه شیوه کارش که بوم را روی زمین قرار می‌دهد نه سه‌پایه. فرانکنتالر در کوه‌ها و دریا تکنیک جالب توجهی را به کار بست که آن را «لکه خیساندن» نامید. او به جای این‌که رنگ را روی بوم بگذارد، ابتدا اجازه داد تا در مواد خیس بخورد. نتیجه یک اثر لایه‌بندی واضح بود که انگار با آبرنگ کار شده است. رنگ آمیزی خیساندنی به روشی مناسب برای بیان هنری وی تبدیل شد و توسط هنرمندان دیگری مانند موریس لوییس و کنت نولند نیز به کار گرفته شده است.

«کوه‌ها و دریا» 1952

نکته مهم دیگر در مورد این این اثر این است که راه را برای نوع جدیدی از نقاشی هموار کرد؛ نقاشی میدان رنگ (Color Field Painting). در واقع، منتقدان بعدا متذکر شدند که این اثر همچون «سنگ رزتا برای نقاشی میدان رنگ» بوده است. اگرچه کوه‌ها و دریا پیش درآمدی برای نقاشی میدان رنگ بود، اما این اصطلاح سال 1960 ابداع شد. در آن زمان، فرانکنتالر جایگاه نمادین خود را به عنوان یک هنرمند تثبیت کرده بود و آثار او تفاوت زیادی با اکسپرسیونیسم انتزاعی دهه پیشین پیدا کرده بود.

میدان رنگ

نقاشی‌های میدان رنگ به جای فرمی برانگیزاننده و عاطفی، بسیار ساده و تامل برانگیز بودند. فرانکنتالر و دیگران بر بوم‌های بزرگ، رنگ‌های مشابه و ترکیب‌بندی‌های ساده تکیه کردند. سطوح تخت و هارمونی‌های ملایم جای اشکال درهم و خطوط بیانگر، بیننده را به تامل در فضای اثر دعوت می‌کنند. از دهه 1960 به بعد، فرانکتالر را می‌توان به عنوان یک پیشگام و هنرمند برجسته در جریان میدان رنگ شناخت، زیرا او گذشته اکسپرسیونیستی خود را در دهه 50 پشت سر گذاشت و انتزاع میدان رنگ را پی گرفت.

هر هنرمندی که نقاشی میدان رنگ را تجربه کرده باشد، به نوعی مدیون هلن فرانکنتالر است. تکنیک‌های نو و اشتیاق وی به رنگ آمیزی انتزاعی، راه را برای بسیاری هموار کرد. شیوه خیساندن او تا به امروز مورد استفاده هنرمندان مختلف است.

در ادامه برخی از آثار وی را معرفی می‌کنیم:

ولنتاین برای آقای شگفت انگیز

اگرچه این قطعه مربوط به سال 1995 است، اما به گذشته اکسپرسیونیستی فرانکتالر بازمی‌گردد. با این حال، این اثر همچنین قابل توجه است، زیرا در واقع عنوان را منعکس می‌کند و نه فقط به این دلیل که او آن را روی خود نقاشی نوشته است؛ با نماد قلب، علامت بی نهایت (برای عشق بی‌پایان) و علامت XXX یک ولنتاین واقعی با پیچ و تاب هنری می‌سازد. این یکی از معدود رفعاتی است که عنوان فرانکنتالر بیشتر تحت اللفظی بود تا استعاری.

راه رفتن باران

مانند نقاشی ولنتاین، این قطعه نیز تا حدودی تحت اللفظی است، اما به نوعی انتزاعی‌تر. اگرچه ما فقط ضربات بزرگ قلم‌مو را می‌بینیم، اما آنها احساس باران شدید را القا می‌کنند. گویی این قطعه یک حس مالیخولیایی با خود دارد. با این حال، فرانکنتالر برای اینکه به مخاطب نشان دهد که همه چیز عذاب و تاریکی نیست، کمی نشاط را با لکه زروی که می‌تواند بازتابی از نور خورشید در پایین باشد ارائه می‌دهد. شاید هم صحنه وارونه باشد و این ایده را تقویت کند که همه باران‌ها، مهم نیست چقدر شدید، باید بگذرند.

برف ناگهانی

در نگاه اول، این قطعه را می‌توان چیزی شبیه به آزمون رورشاخ دانست. آیا این یک تصویر کمی انتزاعی از برف است که احتمالا یک آبشار یخ‌زده را پوشانده است؟ یا، آیا عنوان یک هدایت اشتباه هدفمند است، تا ما را وادار کند چیزی را ببینیم که واقعا وجود ندارد؟ اگر نام این نقاشی را نمی‌دانستیم چه احساسی در مورد آن می‌داشتیم؟ آیا حال و هوای زمستانی ایجاد می‌کند، یا چیزی کمی عجیب‌تر و ناشناخته‌تر به نظر می‌رسد؟ این قدرت کار فرانکنتالر این است که می‌تواند هر دو راه را طی کند، اما تفسیر نهایی یک راز باقی می‌ماند.

علامت کوروت

Corot’s Mark یک نمونه کامل از دوره رنگ میدان رنگ فرانکنتالر است که به سال‌های 1985-1987 بر می‌گردد. اگرچه این قطعه به معنای واقعی کلمه آبی است، ضربه‌های قلم‌مو و تغییرات جزیی در رنگ‌ها به آن عمق و معنی بیشتری می‌بخشد. اگر فقط به یک مربع آبی خیره شده بودیم، ممکن بود چیزی احساس نکنیم، اما، تحت هدایت فرانکنتالر، این میدان حاوی فضایی از عواطف و احساسات فراتر از ادراک عادی است و گویی عمق به تخیل بیننده بستگی دارد.

روز اول

این نمونه دیگری از نقاشی میدان رنگ است، اما با کمی پیچش. این ترکیبی از سایه‌های مختلف سبز تیره است، اما فرانکنتالر روش کاهشی (حذف رنگ) را برای دریافت این سایه‌ها انتخاب کرد. بنابراین، به جای لایه‌بندی رنگ روی خودش، آن را حذف کرد. این عمل باعث می‌شود که قطعه کمی تکه تکه و ناقص به نظر برسد، گویی رنگ کم‌شده بخشی از روح قطعه است که برای همیشه گم شده است.

بام نقاشی
بهار وفایی

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.