درباره آثار مهرنوش ساوری
حضور طبیعت در اثر هنری چه به شکل مستقیم، چه در شکل ضمنی یکی از مضامین و موضوعاتی بوده که به تقریب میتوان گفت هر هنرمندی حداقل یکبار به آن پرداخته است. هرچند تصور کلی از طبیعت شاید رفتار منظرهپردازانه هنرمند در اثرش باشد، اما در آثار دیگری با خوانشی شخصی یا برداشتی متفاوت، جزیینگری یا به تعبیری با یک تجربه روانکاوانه در اثر مواجه میشویم.
مهرنوش ساوری تجربیات متفاوتی در حوزه طراحی و نقاشی داشته است و در آثارش، طبیعت به عنوان موضوع و درخت به شکل مشخص آن در قامت یک وجه غالب حضور دارند. درختان اغلب کهنسال یا خشکیده به نظر میرسند. در اغلب این آثار بیننده با تنه قطور و نه تمام شاخ و برگ درخت روبهرو میشود. این گزینش و انتخاب بخش اصلی درخت در آثار ساوری را میتوان از این جهت دید که برای وی شاکله اصلی وجود موضوع که در نظر انسان هویدا میشود، اولویت دارد. ریشهها که از چشمان ما پنهان هستند، شاخههای اصلی درخت به همراه برگها نیز عامدانه غایبند، تا فقط چشم بیننده متمرکز بر چیزی باشد که جزیی از کل و البته انتخاب هنرمند است.
این انتخاب هنرمند از این جهت مهم است که در ارایه یک فرم طبیعی یا انتخاب یک جز از طبیعت، عنصر مصنوعی را وارد کادر میکند و در تقابل با درخت قرار میدهد. هرچند در اثر جزییات حذف شدند، صرفا بخشی از موضوع بر ما نمایان شده است، اما در رفتاری دیگر، ساوری با آوردن پارچه به داخل کادر و پیچاندن آن به دور تنه درخت، باز هم بخشی از درخت را از چشمان ما مخفی میکند. در نگاه هنرمند تنه درخت، همانند تن آدمی است. حضور پارچهها روی درختان براساس یک الگوی تکرار شونده و مشخص نیست، گاهی حضور درخت در کادر غالب است و گاهی با استیلای کامل پارچه مواجه میشویم. میتوان حضور پارچه را در اینجا بر وجه پوشانندگی آن معنا کرد، آن زمان که در ذهنیت هنرمند، برای درخت که در بطن اساطیری خود عنصری زایشگر است، جنسیت تعیین میشود. نسبت حضور پارچه بر درخت، نسبت میان دال و مدلولی است بر پوشیدگی یک نادیدنی. این پوشیدگی و این نادیدنی در تعبیر ذهنی هنرمند، بازنمایی امر نادیدنی است. هرچند هنرمند چشمههای کوچکی را پیش چشمان بیننده عیان میسازد، اما در نهایت نه خود او و نه حتی مخاطبان او قرار نیست آن امر نادیدنی را ببینند. این امر نادیدنی همان مستوری موجود در اثر است که ترجمان تصویری آن همآغوشی پارچه و درخت است.
در آثار دیگری از او که باز هم درخت عنصر اصلی اثر است، اما شاهد تلفیق پیکرههای انسانی در قالب درخت هستیم. جایی تماما درخت در قامت انسانی تصویر شده است و در جایی دیگر عناصری از اندام انسانی با درخت ترکیب شدهاند. برای هنرمند اشتراکات زیادی در پیکر انسان با فرم درخت وجود دارد و این همانندی و تشبیه را میتوان در آرایههای ادبی نیز جست. آنجایی که آرایه تشبیه وصف کردن چیزی است به چیزهای مشابه و نزدیک به آن، از یک جهت یا جهات مختلف، انگار که این آرایه در ذهن هنرمند مسیر تلفیق فرم درخت با اندام آدمی است.
با همه اینها، آنچه نکته بارز این شکل از بازنمایی طبیعت (بخوانید درخت) است، وجه اساطیری آن است. برای هنرمند تاکید بر زایش طبیعت و درخت در نمایندگی آن، با تلفیقی از فرمهای انسانی، تلاشی است برای تاکید بر اهمیت وجه اساطیری عناصری که یکی ریشه در وجود دیگری دارد؛ چنانکه در اساطیر ایرانی نیز اولین زوج بشر (مشی و مشیانه) از ریشه گیاه ریواس به وجود آمدند.
بام نگر
محمد شمس