محو تدریجی سوژه
در آثار سکینه قربانی آنچه بارز است نمایش تصویری متفاوت از فیگور است. فیگور متناسب با کمرنگ شدن اهمیت انسان در زمانهی کنونی سیر تدریجی محو شدن را طی میکند. فیگورها در قالب جمعی غیرقابلتشخیص و شبیه به هم بخش اصلی قاب را اشغال نکردهاند. این افراد شاید جمعی از مطرودین باشند. آنها که وادار به جدا شدن از جمع دیگران شدند. شاید کلیت انسان در عصر کنونی را نمایندگی کنند که در هستی کماهمیت گشته است. آنچه مشخص است نزول اهمیت فیگور در تصاویر است. در خوانشی دیگر این افراد را میتوان از خاطررفتگان یا حتی درگذشتگان دانست. کسانی که زمانی جمعی بااهمیت و کلیدی بودند ولی حالا خاطرهی محوی از آنها بر جای مانده است. این نقاشیها سیر تدریجی طی شدن مسیر تاریخ هنر را نیز نشان میدهند. از دوران رنسانس و اهمیت یافتن اومانیسم، انسان در مرکز هستی قرار گرفت و نقاشی فیگوراتیو در اوج خود قرار داشت. بهمرور زمان با برآمدن هنر مدرن اهمیت فیگور کمرنگ شد یا لااقل از اهمیت بهتصویر درآوردن آرمانگرایانه انسان کم شد. در کارهای سکینه قربانی فیگور بهمرور از نقاشیها حذف میشود و در چند اثر دیگر حضور ندارد. اگر آثار او را در کنار هم نگاه کنیم سیر تدریجی زوال سوژه را میبینیم تاجاییکه دیگر از تصویر حذف میشود. این کارها در فرم و ترکیببندیهای چشمنواز نوعی ویژگی هستیشناختی جدید را به سوژه میبخشند. فیگورهایی که ره به جایی دور میسپارند یا به خاطراتی از یادرفته مربوط به گذشته تبدیل میشوند. سیر تدریجی نزول اهمیت انسان واکنشی به زمانه است که در فرمی برانگیزنده خاطراتی از گذشته یا انسانهای کماهمیت را به نمایش میگذارد. هنر فیگوراتیو زنده است ولی عظمت یا دهشت زمانه آن را محو و کماهمیت کرده است.
بامگردی
هومن هنرمند









