یکسونگری در شعر حافظ

4

پرهیز از برداشت‌های یکسویه

سخن بر سر این غزل است:

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

خیال آب خضر بست و جام اسکندر

به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد

طرب سرای محبت کنون شود معمور

که طاق ابروی یار منش مهندس شد

لب از ترشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود

که علم ‌بی خبر افتاد و عقل بی‌حس شد

چو زر عزیز وجود است نظم من آری

قبول دولتیان کیمیای این مس شد

ز راه میکده یاران عنان بگردانید

که حافظ از این راه رفت و مفلس شد

ستاره‌ای که انیس و مونس دل رمیده حافظ شده و آن نگاری که مکتب نارفته و خطی نخوانده کیست که با اشاره‌ای صدها استاد در برابرش زانوی تعلم بر زمین می‌نهند؟ این بیت‌ها را غالبا در توصیف پیامبر(ص) می‌خوانند و با تلمیحی آن را به امی بودن وی گره می‌زنند و سپس نتیجه می‌گیرند که با نزول وحی و فرو فرستاده شدن قرآن و «اقرأ و ربّک الاکرم» آن حضرت سرچشمه‌ای از دانش‌های الهی و معنوی می‌گردد که کسی را یارای نقاب گشودن از رخ اندیشه وی نیست. آری این تلمیحی که به زیبایی و در جای خود دراین بیت‌ها نشسته است آنچنان زیباست که جای هیچ گمانی را برای خواننده باقی نمی‌گذارد اما از آنجا که تاویل‌ها و تفسیرهای یک‌سو نگرانه راه به جایی نمی‌برد و یا اگر ببرد به درک واقعی از موضوعی نمی‌انجامد. بنابراین بهتر است که در بستری علمی دقیق و فراگیر بررسی شود تا جنبه‌های گونه‌گون آن باز نموده شده به نتیجه‌ای مفید بینجامد. امروزه یکی از بنیان‌های علمی تبیین و تفسیر متن «شمول معنایی» است که بر مبنای معیارهای علوم بلاغی و اصطلاح شناسی استوار است و این مهم درباره شعر حافظ ملموس‌تر و عینی‌تر می‌شود چنانکه سال‌ها خوانندگان شعر حافظ بدون در نظر گرفتن کارکردهای علمی، تاریخی، ادبی و… آن را براساس ذهنیت خود در نظر گرفته و آنچه را که خودشان خواسته از آن بیرون کشیده‌اند و از این تفسیر به رای غرق در لذت شده «حال نکو را در قفای فال نکو» به دست آورده‌اند. بنابراین شمول معنایی شعر یعنی پرهیز از تفسیرهای یکسویه و نمودن معانی مختلف براساس موازین دقیق علمی. این شمول معنایی در شعر حافظ یا مبانی اعتقادی دارد یا علمی از تفسیرها یا مبانی اعتقادی دارد و یا علمی؛ مبانی اعتقادی یا ایدئولوژیک و در دو بستر دیدگاه‌های عارفانه و دینی دیدگاه‌های سیاسی و کفرآمیز استوار است؛ در نوع اول دیدگاه‌های اعتقادی وعرفانی-دینی که حدود ۱۰ درصد غزل‌های حافظ را در بر می‌گیرد تلاش بر این است که هر بیت اصطلاح یا حتی واژه‌ای را براساس ضوابط اصطلاح شناسی عرفانی و در معنای مجازی آن در نظر بگیرند که هرچند «ورای قیل و قال مسئله» باشد، نشئت گرفته از تلاشی‌ست که در شبه قاره هند و در عصر شکوه ادب فارسی از دوره ملا جلال دوانی آغاز شده و تا دوره ما ادامه یافته است برای مثال در بیت:

ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود
وین بحث با ثلاثه غسّاله می‌رود (1/225)

کاملا روشن است که ثلاثه غساله سه پیمان شرابی بوده که در سنت ایرانیان باستان صبحگاهان نوشیده می‌شده و رابطه آن با سه کلمه «سرو و گل و لاله» بدیهی و تداعی‌گر بهار شیراز و زیبایی‌های آن است و خوبی کارکرد ادبی و شاعرانه خود را دارد در حالی که برخی تلاش می‌کنند هر بیت و شعر حافظ را با برچسبی عرفانی تفسیر و ثلاثه غساله را به «تجلیات صوری و افعالی و ذاتی» که هر سه از اصطلاحات عرفانی هستند- تعبیر کنند و یا در نوع دوم که برآمده از تاویل‌های سیاسی و کفرآمیز است خوانندگان و اندیشمندان این حوزه را به سوی ماتریالیسم کشانده، تلاش می‌کنند اندیشه‌های حافظ را به تفکرات و گرایش‌های ملحدانه پیوند زده و با اندیشه‌های خود سازگار گردانند؛ مثلا حافظ در در بیتی چنین می‌گوید:

این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بی‌معنی غرق می ناب اولی (1/466)

که برخی دفتر بی‌معنی را به قرآن کریم تاویل کرده خواسته‌اند ارزش قرآن و اعتقادات حافظ را در این میان مخدوش کنند در حالی که مراد اصلی حافظ از دفتر بی‌معنی دانش‌های عقلی بشر است که نمادی از استدلالات و عقلانیات به شمار می‌آید در کنار این تعبیرها و تفاسیر دیدگاه‌های تاریخی نیز از نظر دور نمانده است برخی نیز مستندات تاریخی را برای برخی از غزل‌ها تبیین می‌کنند و از آنجا که این مستندات برآمده از دل تاریخ و قلم مورخان است و مناسباتی با سازه‌های شعری ایجاد می‌کند اهمیتی بسیار دارد چرا که هر کاری که انجام می‌گیرد معلول یک انگیزه از سوی انجام دهنده آن است و به هر حال شاعر هم در سرودن شعر انگیزه‌ای دارد و چه بسا که انگیزه‌های تاریخی هم در کنار دیگر انگیزه‌ها موثر و مهم باشد که باید با احتیاط و وسواس علمی خاص مطرح شود.

اما چنان که گفته شد این تعابیر و تفاسیر همه‌شان به تنهایی و بدون مقایسه با دیگر تعابیر و یا بدون توجه به معیارهای علمی و مستند، بی اعتبار است. بنابراین از آنجا که به گفته عین‌القضات همدانی «شعر آیینه‌ایست که هرکس در آن بنگرد خود را در آن می‌بیند» و معنایی مناسب حال خود را در آن درمی‌یابد، در غزل یاد شده حافظ اولا با بیان موتیف‌هایی از قبیل «عارض نسرین»، «چشم نرگس»، «طاق ابرو»، «کرشمه» و «شراب» دیدگاه‌های عارفانه و عاشقانه خود را باز می‌گوید و از طرفی با مفاهیمی از قبیل «تقابل عقل و عشق»، «ارزش یافتن با روی آوردن به عشق»، «جان نثاری در راه معشوق»، «سختی‌ها و دشواری‌های راه عشق»، «تفاخرهای شاعرانه» و حتی مدیحه‌ای مضمر و نهفته که در غزل هست به بنیان‌های فکری و مرسوم شاعرانه پرداخته است. 

در کنار این مفاهیم، غزل یاد شده دربردارنده یکی از حوادث تاریخی عصر حافظ نیز هست. در حقیقت جدای از اینکه «ستاره» از لحاظ بلاغی می‌تواند استعاره مصرحه تخیلیه از معشوق باشد، در کنار تعابیری از قبیل «سلطان ابوالفوارس»، «دولتیان»،  «میرمجلس» و «به صدر مصطبه نشستن» نشان‌دهنده نکات تاریخی نیز هست؛ سلطان اولفوارس همان «شاه شیخ ابواسحاق اینجو» (742-754ق) است که به خوش طبعی و اهل بزم و شعر بودن و مجالس می گُساری معروف است، چنانکه از تاریخ عصر حافظ برمی‌آید حافظ در دوران جوانی خود به دربار این پادشاه که نخستین حامی حافظ بوده را می‌یابد و مدایحی را نیز برای او می‌سراید، همچنین این غزل اشارتی تاریخی به رویارویی ابواسحاق و مبارزالدین محمد حاکم مستبد، دلیر و جنگجویی دارد که علاوه بر حکمرانی بر کرمان و یزد به قصد تسخیر فارس در حوالی این شهر صف‌آرایی می‌کند. از طرف دیگر شیخ ابواسحاق با همه تلاش‌ها و پافشاری‌هایی که برای تسلط بر ممالک جنوبی ایران داشت در پی شکست های متوالی و افراط در عیش و نوش و خوشگذرانی هم توان جنگی و نظامی خود را از دست داده هم نامید و دلسرد شده بود و هر روز بر ناتوانی او افزوده می‌شد، موجب شد که انگیزه مبارزالدین در غلبه بر او دو چندان شود؛ مبارزالدین که پسر دوم خود «جلال‌الدین شاه شجاع» را به فرماندهی سپاه خود برگزیده بود با لشگری عظیم تاختن به فارس را آغاز کرد. ابواسحاق وقتی از این حمله آگاه شد با مشورت با مولانا «عضد ایجی (م.756ق)» که از بزرگان و دانشمدان زمان و مقربان درگاه او و صاحب کتاب «مواقف» بود مشورت کرد، قاضی مصلحت را چنان دید که ابواسحاق با مبارزالدین محمد مصالحه کند و از جنگ با او بپرهیزد. به همین جهت قاضی عضد ایجی که مورد احترام مبارزالدین نیز بود به موکب وی که در میان کرمان و یزد بود رفت، این پادشاه 60 هزار دینار جهت مصارف و شاگردان و ملازمان وی به او تقدیم کرد. اما پیشنهاد او را درباره صلح نپذیرفت. معروف است که در مدت کوتاهی که عضد ایجی مهمان موکب مبارزالدین بود، پسرش شاه شجاع که روحیه‌ای نرم داشت و به شعر و ادب و علم علاقه نشان می داد و دیوان شعری نیز بعدها از او بر جای ماند و مورد علاقه حافظ نیز بود «شرح مختصر ابن حاجب» را که از تالیفات مهم ایجی است، نزد او آموخت. مشهور است که شاه شجاع هرگز نه به مدرسه و مکتب رفته بود نه به طور منظم درسی خوانده بود، به همین جهت قاضی عضد ایجی، همان ستاره درخشان غزل حافظ است که درخشیدن گرفته و انیس و مونس دولتیان شده و آن نگار مکتب نارفته و خط ننوشته جلال الدین شاه شجاع است که در مدت اندکی حضور قاضی شرح ابن حاجب را آموخته و حافظ او را به صدر مصطبه دانش نشانده است. در ضمن حافظ با توجه به تعابیری از قبیل «لب از ترشح می پاک کردن» و «از راه میکده عنان گرداندن» با خود اتهامی به نقد حال ابواسحاق می‌پردازد و مفلس شدن و درماندگی و شکست وی را نتیجه غرق شدن وی در می گُساری و لذات می داند. نقل است که ابواسحاق بدون درگیری با مبارزالدین و شاه شجاع از شیراز رفت و مبارزالدین به اطراف فارس رسید و پس از فتح قلعه‌ عضدالدوله و قلعه سرخ پس از هفت ماه درگیری و جنگ، فارس را تسخیر کرد. بنابراین چنانکه دیدیم این غزل هم تعابیر ایدئولوژیک و اعتقادی و هم با تعابیر تاریخی و اجتماعی و نیز معیارهای عارفانه و ادبی سازگار است و به همین جهت است که محدودسازی معنا به هر یک از مفاهیم بالا با موازین علمی ناسازگار است و از سوی دیگر چند معناسازی در شعر «شمول معنایی» براساس موازین و معیارهای هر علم افق‌های جدید و روشنی را در برابر دیده‌گان خواننده قرار می‌دهد و او را به سرحد آگاهی و معرفت و برداشت‌های صحیح در شعر می‌رساند.

بام دگر
حمیدرضا طاهری پارسا

دیوان حافظ به خط سلطانعلی مشهدی، دوره گورکانی هند
دیوان حافظ به خط محمد ساوجی، 1280 هجری

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.