نگاهی به مجموعه «سکوت سنگین» آثار محمد نورالدینی

در آثار محمد نورالدینی، نخستین چیزی که به چشم میآید، سکوتی است که از دل ازدحام پیکرهها برمیخیزد. این سکوت، نه خلأ، که نوعی فشار است؛ فشاری که از درون بر بدنها سنگینی میکند و آنها را در وضعیتی معلق نگاه میدارد. گویی هر اندام در لحظهای میان فروپاشی و ایستادگی متوقف شده است. نورالدینی با انتخاب مونوپرینت ــ که در ذات خود تکنسخهای و تکرارناپذیر است ــ این حالت را به شدت برجسته میسازد. هیچ تصویر دوباره پدید نمیآید؛ همانگونه که هیچ تجربهای از خشونت و فقدان، دقیقا تکرارشدنی نیست. هر اثر یکتا است، اما همهی آنها به هم اشاره میکنند؛ چون حافظهی جمعی چیزی جز تکرار تفاوتها نیست. در نگاه نخست شاید به نظر برسد که این آثار صرفا بازنمایی بدنهای فشرده و جمعیاند. اما حقیقت آن است که بدنها در اینجا بدل به رسانهای میشوند برای یادآوری. آنچه بر سطح کاغذ میبینیم نه فقط ژستهایی منفرد، بلکه رد نیروهایی است که از دل تاریخ عبور کردهاند. وقتی از جنگ سخن میگوییم، بیشتر به میدانهای نبرد یا تصاویر خبری فکر میکنیم؛ حال آنکه نورالدینی نشان میدهد جنگ چگونه در حافظهی بدنها تهنشین میشود. بدنهایی که نه مستقیما روایتگر ماجرا هستند، بلکه حامل نشانههای رسوبکردهی آناند. این تصاویر صحنههایی معین را بازگو نمیکنند؛ بلکه به شکلی استعاری یادآور وضعیتهای بیشمارند: جمعی خمیده، پیکری فرو افتاده، یا تودهای درهمتنیده که گویی آمادهی ضربه است. این تعلیق، همان نقطهای است که تجربهی فردی و جمعی در هم میآمیزند. سوژهای باقی نمیماند؛ آنچه میبینیم «تودهای» است که خود، همزمان حامل اندوه و مقاومت است. سکوت در اینجا پرطنینتر از هر فریادی است. زیرا آنچه منتقل میشود نه صدا، بلکه حافظهای زخمی است؛ حافظهای که از نسلی به نسل دیگر عبور میکند، بیآنکه ضرورتا در زبان بیان شود. پرسش اساسی نورالدینی همین است: بدنها چگونه چیزی را به خاطر میسپارند که ما میخواهیم فراموش کنیم؟ «سکوت سنگین» نه تنها مجموعهای از تصاویر، بلکه شیوهای از اندیشیدن است؛ اندیشیدن با بدنها، و بهویژه با بدنهایی که زیر فشار تاریخ و جنگ شکل گرفتهاند. در اینجا تصویر بدل به پرسشی فلسفی میشود: چگونه رنج، حتی وقتی به کلمات درنمیآید، همچنان در خطوط و ژستها تداوم مییابد؟
بام نقدونظر
فرشید پارسیکیا







