من هم قربانی هستم

13

هراس از مرگ و فضای ارعاب

سولماز نباتی برگزاری دو نمایشگاه انفرادی را در کارنامه‌ی هنری خود دارد که نمایشگاه دوم را حدودا ده سال بعد برپا کرده بود. مجموعه‌ی اول «آناکرونیز» نام دارد و دیگری «هبوط»، این دو به‌ترتیب در سال‌های ۱۳۹۴ و ۱۴۰۳ در گالری‌های سیحون و اِچ به نمایش درآمدند. علی‌رغم فاصله‌ی نسبتا زیاد بین این دو نمایشگاه می‌توان شباهت‌های آشکاری در فرم و محتوا میان‌شان پیدا کرد و در هر دوی این‌ها هنرمندی مستعد و دارای سبکی منحصربه‌فرد را شناسایی کرد که آثارش بیش از هر چیز درباره‌ی هراس از مرگ هستند و در فضایی کابوس‌وار و سبکی سورئالیستی به‌تصویر کشیده شدند. از آثار سولماز نباتی می‌شود دو تفسیر کرد. در حالت نخست نشانگان هراس که سوژه را در معرض تهدید و آزار قرار می‌دهند، وجود خارجی ندارند و ساخته‌ی ذهنِ خودِ او هستند. این حالت شبیه به تجربه‌ی پارانویا و اختلال وسواسی_جبری (OCD) است. در این وضعیت سوژه هر نشانه‌ی کوچکی را به‌مثابه عامل ارعاب تجربه می‌کند و آن را بزرگ‌انگاری می‌کند؛ حال‌آن‌که نشانه‌های عینی و ملموسی برای مورد آزار و اذیت قرار گرفتن در اختیار ندارد. در حالت بعدی، عاملِ آسیب‌زا آسیب را وارد آورده و تصویری که می‌بینیم بازسازی تجربه‌ی ذهنی سوژه در لحظه‌ی وقوع تروما است. در هر دو موقعیت چیرگی هراس از مرگ قابل مشاهده است و خود را به شکل عناصر بصری آزار و ارعاب نشان می‌دهد. جالب‌تر این‌که در هر دو صورت باید سبک نقاشی سورئالیستی باشد و فضایی ذهنی و نه عینی به‌تصویر کشیده شود. در مورد اول برای آن‌که غیر واقعی بودن و نادرست بودن نشانگان ارعاب به نمایش گذاشته شود و در مورد دوم به این دلیل که تجربه‌ی دردناک و موقعیت عذاب‌آورِ حسیِ سوژه هنگام تجربه‌ی تروما نمایش داده شود. در بیانیه‌ی نمایشگاه «هبوط» به تجربه‌ی آزار و مورد آزار قرار گفتن و نمایش ابعاد اخلاقی ماجرای اتفاق افتاده میان آزارگر و قربانی اشاره شده است. این اشاره نباید توجه‌مان را معطوف به محتوا کند و کارها را رئالیستی قلمداد کنیم. در تفسیری دومی که آوردم، کارها ابعاد اخلاقی رخداد آسیب‌زا را نشان می‌دهند ولی در سبکی سورئالیستی. در تفسیر اول اساسا شاهد نمایش تصورات ذهنی سوژه در موقعیتی پیش از وقوع حادثه هستیم؛ اتفاقی به‌وقوع نپیوسته و قرار نیست هم به‌وقوع بپیوندد. آن‌چه فرد پارانویا و شخص مبتلا به اختلال وسواسی_جبری تجربه می‌کنند، ماهیتی بیرونی و عینی ندارد؛ آن‌ها برخی نشانگان را اشتباه تفسیر می‌کنند، آنها را بزرگ‌نمایی می‌کنند و در عذاب پیش‌بینی برای احتمال وقوع حادثه به‌سر می‌برند. وقتی آینده سر می‌رسد اتفاقی نمی‌افتد ولی سوژه‌ مجددا نشانگانی برای ترس و هراس پیدا می‌کند. این بستر نوعی ویژگی متمایز و هستی‌شناختی به سوژه می‌بخشد که گویی همواره در شکلی از تجربه‌ی هراس از مرگ به سر می‌برد. در تفسیر دوم نیز، در سوژه هراس از مرگ غالب است اما این بار اتفاقی هولناک به‌وقوع پیوسته و یادآوری و بازسازی آن رویداد است که سوژه را در موقعیت تجربه‌ی پیاپی هراس از مرگ قرار می‌دهد. در این حالت سوژه شبیه به فرد مبتلا به اختلال اضطراب پس از سانحه (PTSD) است؛ او می‌ترسد نکند بار دیگر همان اتفاق بیافتد! جالب‌‌ترین بخش کارهای سولماز نباتی استفاده از عناصر بصری غیر واقعی است که امکان تفسیرهای متفاوت از آثار را به آن‌ها می‌دهد. درعین‌حال مخاطب همواره می‌تواند خود را جای سوژه‌ی نقاشی‌شده بگذارد؛ چه‌کسی است که تا به حال از موردِ آزارِ دیگری قرار گرفتن نترسیده باشد؟! عینی کردن تجربه‌های ذهنی و به‌تصویر درآوردن آن‌ها با اِلمان‌های آشنای سبک نقاشی سورئال و حتی فیلم‌های ژانر وحشت، این آثار را توامان در فضایی عجیب اما گویی تجربه‌شده، برای مخاطب قرار می‌دهد. از اینجاست که هر کس خود را در این مجموعه آثار می‌بیند و احتمالا خود را قربانی و نه آزارگر تصور می‌کند.

بام‌گردی
هومن هنرمند

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.