بازتاب خویشتن معاصر

هانیه سلطانی از هنرمندان معاصر است که در طراحیهای خود، انسان را بهعنوان سوژهی محوری برمیگزیند و با نگاهی روانکاوانه به بازنمایی لایههای درونی شخصیتها میپردازد. چهرهها در آثار او با ساختاری گوشتی، سنگین و عمیق و با هاشورهایی منظم، همسو و گاه متقاطع ترسیم شدهاند؛ گویی این خطوط درهمتنیده پژواک تنشها و درگیریهای درونی سوژه هستند. هر چهره، در عین سکوت، راوی داستانی ناگفته است؛ روایتی که در خطوط چهره و نگاه شخصیتها پنهان شده و مخاطب را به تماشای درون انسان دعوت میکند.
در بیشتر آثار، چهرهها در بستری از پسزمینهای سفید و خالی، بدون نشانهای از محیط اطراف، پدیدار شدهاند؛ تمرکزی خالص بر خودِ کاراکتر. با این حال، در برخی نمونهها، بکگراندهایی هماهنگ با فضای زیستی و ذهنی شخصیت به تصویر درآمدهاند که در جهت تعمیق درک مخاطب از هویت فردی عمل میکنند. استفاده از خطوط مدادی، در کنار پاساژهای خاکستریِ درهمتنیده، فضایی خفه و درونگرایانه میسازد؛ فضایی که مخاطب را به نوعی مکاشفهی روانشناختی سوق میدهد. در این طراحیها نه نشانی از اغراق هست و نه از اعوجاج فرمی؛ وفاداری به واقعگرایی، از ترسیم چین و چروکهای چهره تا زوایای دید، بهگونهای پیش رفته که خودِ همین دقت واقعگرایانه، بیننده را به کشف اعوجاجهای پنهان در هویت روانی سوژه دعوت میکند. گویی دقت در ظاهر، در خدمت رمزگشایی از درون نهاده شده است.
سلطانی در مواجهه با سنت طراحی پرتره در هنر مدرن، رویکردی روانشناسانه و نه صرفا ظاهربینانه اتخاذ کرده است. همانگونه که میتوان تاثیراتی از هنرمندانی چون لوسین فروید را در آثارش مشاهده کرد، او نیز بهدنبال کاوش در لایههای عمیقتری از شخصیت است؛ جایی که چهره دیگر صرفا بازنمایی فیزیکی نیست، بلکه عرصهایست برای آشکار شدن اضطرابها، تردیدها و حقیقتهای نادیدهی درونی. هر کاراکتر در برابر نگاه سلطانی، گویی ناچار به افشاگریست؛ نوعی فروپاشی مرز میان ظاهر و باطن رخ میدهد که در آن، شخصیتها نه تنها در برابر نگاه هنرمند، بلکه در برابر خود نیز بیپرده میمانند. در این میان، رویکرد سلطانی به شکل معناداری اومانیستی است: چهره انسان، هرچقدر فرسوده، پرخط یا رنجدیده، حامل کرامت ذاتی و پیچیدگی عمیق اوست. نگاه سلطانی نه خشن و قضاوتگر، بلکه همراه و کاوشگر است؛ گویی هر طراحی، مکالمهای بیصدا میان هنرمند و سوژهاش است.
تماشاگر در برابر آثار سلطانی با تجربهای صرفا منفعل مواجه نیست؛ او بهتدریج در ساختار اثر جذب میشود، نگاهش متوقف نمیماند، بلکه به جستوجویی فعال، کنجکاو و درگیرانه سوق پیدا میکند. آنچه در این تجربه اهمیت دارد، مواجهه با انسانیست که بدون هیچگونه اغراق یا اغوا، به سطحی از ثبت روانی رسیده است؛ ثبت درونیاتی که در عین فردی بودن، پژواکی از وضعیت روانی جمعی جامعه نیز هستند. گویی این چهرهها، خویشتنِ معاصر را بازمیتابانند؛ انسانی درگیر با تنهایی، فرسودگی، و مکاشفهی بیپایان در خویشتن. در جهانی که تصویر انسان مدام در معرض تکرار، تحریف و مصرف بیپایان است، آثار سلطانی دعوتیاند به درنگ؛ فرصتی برای تماشای انسانی که همچنان راز دارد، همچنان قابل کشف است، و همچنان نیازمند نگاهی است که فراتر از سطح برود.
بام طراحی
انیس تبرایی









