بنشینم و صبر پیش گیرم

روی لبههای نازک زندگی راه میرود؛ روی لبههای تیز و باریک زمینی سخت و معلق در زمین و هوا تاب میخورد. در همه آثار، جز یکی، مشاهدهگری به چشم میخورد، ایستاده بر لبهای، در انتهای پرتگاهی، بر فراز بلندایی. فیگورها شاهدند. بسیار کوچکاند. در نگاه اول شاید حتی دیده نشوند. محمد مقدسی آنها را نظارهگر میخواند. کوچکیِ جثهشان هم دلیل دارد: آنها در لحظه «درنگ» مجسم شدهاند، درنگ در برابر هیبت و حیرت صحنهای که پیشِ رویشان قرار گرفته است. از دید آدمکها به آن چیزی که در مقابلشان قرار گرفته نگاه میکنم. کوچک میشوم. حیرت در بَرم میگیرد. ناگهان خود را در برابر اتفاقی کهکشانی مییابم و هر اثر را دعوتی به صبرپیشگی و درنگ.
تنها حجمِ بدون مشاهدهگر در مکانی دیگر، بهدور از حجمهای دیگر، اتفاقا در میانه گذرِ نگاه آدمها قرار گرفته: در بالکن گالری. اثری پُرلایه که روی پایه ظریف و دوپارهای ایستاده. این اثر متعلق به دوره جدیدی از کارهای هنرمند است و بهنظر میرسد اکنون محمد مقدسی جورِ دیگری با جهان نظربازی میکند، آنچنان که نیاز به حضور فیگور را بهمثابه تمثالی از نظارهگر بودن کمرمق کرده است. او شیفته تناقضهاست و تناسبها را بههم میریزد. تراشههایی ظریف و باریک در برابر تنانگی درخت، کوچکی و بزرگی صحنهها، دور و نزدیکیشان، ایستایی در برابر تعلیق، سکون در برابر حرکت، یا درونی صیقلی و صاف در برابر آن بیرون که آشفته و شکسته و ناهموار است.
او همچنان که آثارش را در معرض دید مخاطب قرار میدهد، مهارتش در دستورزی در چالشها را نیز به رخ میکشد. آنجا که اثری بزرگ و نامتقارن بر تیغههای نازک و ظریف سوار است؛ یا آنجا که تعادل را در نسبت آدمکی سبک و کوچک با کرهای سنگین و توپُر برقرار میکند و این همان بزنگاهِ هنرنماییایست که با دانش معماریاش _که رشته دانشگاهیاش بوده_ درآمیخته.
از نگاه فیگورها درنگ میکنم و به عبور و صلح درون میرسم.
عبور: زاویه تابش نور مرا درست در میانه صحنه به حال خود رها میکند. به چیزی در دوردست خیره میشوم. برشی از توقف در زمان _یا بهنوعی خلأ. لحظهای بعد لغزان از معبر نشانهها و قصهها گذر میکنم. قطعیتی در کار نیست. عبور لحظهای پس از درنگ است.
صلح درون: بر بلندای گودالی پا بر زمین و استوار ایستادهام. گویی بر لبه آتشفشانی خاموش، رو به درهای عظیم و عمیق، در مجاورت رازی کیهانی. نگاهم به بالاست، و نه آن پایین، در قعر گودال: «سفر رو به پایین است» (نک. پهما چودرون، جان آزاده، تهران: نشر نظر، ۱۴۰۰، ص. ۱۱۸-۱۱۷).
سطحِ داخلیِ حفرهها صاف و صیقلیاند؛ چونان آینهای که «جان آزاده» را بازتاب میدهد. سطح بیرونی اما ناهموار است و تیزیها و شکستگیهایی دارد. شکافها به تعبیر مولانا زخمهاییاند بر پوست و گوشت و استخوان – نور از محل آنها وارد میشود.
«حیرت» دقیقترین دریافت از مواجه با آثار محمد مقدسیست – هم در معنا و هم در فرم. ذرهای کوچک در آستانه جهانی چنین رازآلود و جادو؛ و یگانگی با آن شگفتیِ بیمرز که همواره تو را به خود میخواند.
بامگردی
پریسا خالقی و سهراب مهدوی | خطی بر ایستاده درنگ میکند … | نمایشگاه آثار حجم محمد مقدسی | خردادماه ۱۴۰۴





