درباره‌ی آثار اُلیویه دو ساگازان

31

از گِل تا تراژدی

با نگاه به آثار ساگازان می­‌توان احساس کرد در قرن بیست‌ویک شاهد شمنیسم تحت رسانه مجسمه­‌سازی و نقاشی هستیم. او از ابتدا نه تنها با بدنش، بلکه با الگوی تنفسی و صدایش هماهنگی دارد. او جریانی ثابت از گلوسولالیا(غریبه‌گویی) واضح، زمزمه و صداهای متفاوت را در سرتاسر اجرا نگه می­‌دارد. گویی بدنش تبدیل به طبل شده و به ارواح اجازه می­‌دهد تا پیام­شان را با نواختنش ارسال کنند.

ساگازان در اجرا دگرگونی‌های مختلف ماسک خاک رس مرطوب را پشت سر می‌­­گذارد و هر بار که این اتفاق می‌افتاد، کل بدنش نیز در طنین تغییر می‌کند. شخصیت­‌هایی که شاید از حیوانات الهام گرفته شده، درحالی­ که اغلب شخصیت‌­ها احساس غیردنیایی داشتند. یک زامبی غمگین، جسد یک مرد که از باتلاق گلش دوباره زنده می‌­­شود. حرکات بدنش و فرم­‌دهی به گل به قدری هم­صدا است که گل به مثابه عضو بدن­ش شده است. بیانش واقعا احشایی است، زیرا هنرمند گوشت گل‌­آلود خود را پاره می­‌کند و با لایه‌­های ضخیم گل راه­‌های تنفس خود را می‌­بندد که تماشایش خفه­‌کننده است. با ژست مکانیکی مثل یک عروسک تکان می­‌خورد و سرش را در نور خم می‌­کند. هنرمند بارها و بارها چهره خود را تخریب کرده و از نو می‌­سازد. گاهی با وحشی­گری هولناک سرش را به دیوار پشت سرش می‌­کوبند. ریتم ضربات، نفس نفس و کت شلوار پاره و کثیف با دهانی همچون دهان دریده پاپ فرانسیس بیکن، به ما می‌­گوید باید تمام کند اما یک نفر احساس می­‌کند که باید ادامه دهد.

ساگازان گفته است که نقطه شروع این ایده اجرایی، ناامیدی او از تلاش برای بیان خود از طریق نقاشی و مجسمه­‌سازی بود. این اجرا قویا درباره وضعیت انسان صحبت می­‌کند. پس از یک ترن هوایی احساسات از سرخوردگی، خشم و برانگیختگی این مخلوق انسان‌­نما در پایان احساس یک کاتارسیس ایجاد کرد، بدنش از انرژی­ و احساسات خالی شد و این سوال را می‌­پرسد که من کی هستم؟

«پرفورمنس «تغییر شکل» از میل به جان بخشیدن به مجسمه‌هایم زاده شد و در آن روز شکست خوردم، «بدنم را به جنگ انداختم»، به عبارت دیگر، صورتم را با موادی که برای نقاشی و مجسمه‌سازی استفاده می‌کردم پوشاندم: خاک رس و رنگ، با هدف نشاط بخشیدن به بدنم. پس از دیدن نتیجه از طریق دوربینم، متوجه شدم که این عمل بسیار فراتر از میل من بود: چیزهای بسیار صمیمی در مورد هویت های زیرزمینی و عجیب و غریب ما را فاش کرده بود.»

ماسک بیانگر منیت یا هویت است. هویتی سست و گلی که یادآور ترس­مان از انحلال هویت و ذهن­مان می­‌شود. هر ماسک جدید تلاشی ناامیدانه برای خلقت است، اما به سوی زوال می‌­­رود. این مرد نمی‌­تواند از حقیقت خود فرار کند و در حال مبارزه با وجود خود به سمت فروپاشی می‌­رود. هیولایی با دستانی به اصالت یک مجسمه‌­ساز که تجربیاتی نه لزوما لذت­بخش، گاهی بیگانه، آلوده به طنز سیاه و گاه زشت است؛ اما نمی‌­توان شگفت‌انگیز بودنش را انکار کرد. رفته رفته طنز، با تنفس سخت و صدای خفه شده‌اش زیر ماسک سنگین، تضعیف می‌شود. چهره هویت، آنچه تلاش می‌­کند پنهان کند، آنچه که هر سیاستمداری در پنهان کردنش ناتوان است، از بافت، رنگ، نور و سایه پدید می­‌آیند.

جامعه سرمایه‌داری معاصر باید به خاطر زشتی عمیقش محکوم شود؛ دنیایی زشت انسان‌­های زشت تولید می‌­کند و میل به چیزهای زشت دارند و اگر زیبایی چیزی برای گفتن در مورد خوبی یا حقیقت دارد، آنگاه می‌­توان گفت که سرمایه‌داری نیز بد و نادرست است، به این معنا که امکان زندگی زیبا را تضعیف یا خدشه‌دار می‌کند. سرمایه‌داری به دلیل سلسله‌ مراتب و تقسیم‌بندی‌های اجتماعی، هویت‌ها و نقش‌های مختلفی را شکل می‌دهد. ما به عنوان کارگر، زن، یا مسلمان به دنیا نمی‌آییم، بلکه این هویت‌ها را در بستر سیاسی اقتصادی خاصی کسب می‌کنیم. نارضایتی و شورش در این ساختارها وجود دارد، اما موفقیت آن‌ها به چالش کشیدن هویت‌ها و سوبژکتیویت‌های موجود نیاز دارد. این نقد باید فراتر از ایدئولوژی باشد و به ساختارهای ناخودآگاه هر فرد بپردازد. بنابراین، تنها راه برای شکستن زنجیرهای اجتماعی و هویتی، اقداماتی فیزیکی و حتی «خشونت‌آمیز» است که بتواند این لایه‌های زندانی را در هم بشکند.

بخاطر همین است که هنر اُلیویه ساگازان را جشن می­‌گیریم. نقاش، عکاس، مجسمه‌ساز و هنرمند پرفورمر. او از طریق آثارش و مهم‌تر از همه، از طریق کارهایی که مستقیما با بدنش اجرا می‌کند، تلاش کرده است تا توهمات ما از انسان را از بین ببرد، تا ما را به درک این نکته سوق دهد که آنچه را که می‌توانیم در لحظه‌ کنیم، چیزی است که می‌توانیم باشیم؛ زیرا دستانش حتی از افکارش هم تندتر است. ژست آغازین او این بود که برود و وارد فیزیک کار بشود. با بدنش به نوعی پیوند بین هنر و واقعیت شود، یا به قول خودش این جدایی بین هنر و واقعیت را از بین ببرد تا همه ­چیز به هنر تبدیل شود. بدین ترتیب اجرای «تغییر شکل» متولد شد و تا کنون بیش از 350 بار این اجرا را روی صحنه برده است. تغییر شکل مثال خوبی که خواسته ساگازان را نشان می­‌دهد «یکی از مجسمه‌­هایش را زنده کند» که هفته‌­ها بدون نتیجه روی آن کار می­‌کرد.

امیرحسین باستانی
بام هنر معاصر

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.