نابجایی زیبا و هولناک

23

نگاهی به نمایشگاه آثار پارسوآ مهتاش با عنوان «عناصر اخلال» در گالری سیمین پاریس

همه چیز همواره آشنا و همان گونه که باید به نظر می‌رسد، اما در واقع چنین نیست. همه چیز همواره مخدوش و مشوش است و پس آن ظاهر آشنا با موقعیتی آشفته و دیگرگون مواجه هستیم. این امر نه فقط در تناقض‌های موجود در ارتباط انسان‌ها با یکدیگر که در نسبت انسان با طبیعت نیز رخ می‌نماید؛ انسان در همراهی با طبیعت یا در تقابل با آن.

چشم‌انداز‌هایی اغلب آشنا از مناظر طبیعی همچون دشت‌ باز، ساحل دریا، کویر و بیابان و امثال آن بارها و بارها توسط هنرمندان مختلف به تصویر کشیده شده است. پارسوآ مهتاش نیز به عنوان یک نقاش واقع‌گرا، در مجموعه آثار اخیر خود با عنوان «عناصر اخلال» که در گالری سیمین پاریس به نمایش درآمده، مناظری آرام و زیبا را در برابر دیدگان ما قرار داده است.

مهارت وی در طراحی و نقاشی واقع‌گرایانه به گونه‌ای است که گویی این تصاویر سیاه و سفید حاصل مکانیسم عکاسی است، نه طراحی با زغال. همین امر سبب می‌شود که در نگاه نخست همه‌ی عناصر تصویر سر جای خود و در حالتی کاملا طبیعی به نظر برسند، حال آنکه توده‌ای سیاه و زمخت در همه‌ی این آثار خودنمایی می‌کند و این چشم‌اندازهای آرام را مختل می‌کند. این هیبت در هم پیچیده همچون موجودی ارگانیک در قاب ظاهر شده و تصور و توقع ما از منظره را مخدوش می‌کند. انداموارگی، کنتراست بالا و حالات این هیبت غریب که با خطوط سیاه در این تصاویر ظاهر شده، علاوه بر خدشه‌‌ی دیداری، ما را دچار نوعی آشفتگی ناشی از مواجهه با امر مجهول می‌کند. این موجود عجیب با هیبتی نامعلوم در جایی نشسته و جایی در حرکت است و جایی دیگر ایستاده است؛ به ما می‌نگرد یا نه، چندان هم مشخص نیست.

این سیاه تودرتوی مخل آرامش گویی همان اندیشه‌ی هولناک حیات در جهانی سراسر رنج و شر است

گویی که این پدیده‌ی نامعلوم به هرج و مرج و آشفتگی پس پشت آرامش ظاهری شخصی هر کدام از ما اشاره دارد. آنجا که می‌خواهیم خود را در طبیعت رها کنیم و با فرار از گرفتاری‌های زندگی روزانه، اندک آرامشی بیابیم، همواره اندیشه‌ی دیروز و فردا ما را به بند می‌کشد و در خود گره می‌زند. این سیاه تودرتوی مخل آرامش نیز گویی همان اندیشه‌ی هولناک حیات در جهانی سراسر رنج و شر است؛ خط‌خطی تصادفی همواره حاضر در افق زندگی ما.

همه اینها در حالی است که ما چنان گرفتار این آشفتگی‌ پنهان در پس زندگی هستیم که انگار به آن انس گرفته‌ایم. تنش‌های متعدد به بخشی از زندگی تبدیل شده و گذران روزی بدون این تنش‌ها چندان هم قابل تصور نیست. هر چه می‌سازیم یا در اندیشه‌ی ساختن آنیم، هنوز به سرانجام نرسیده با خطر فروپاشی روبرو می‌شود. رویا و آرزو مدام با کابوس‌ها تهدید می‌شود؛ بیم حضور هیبتی ناآشنا و هولناک در قاب!

این همان موقعیتی است که پارسوآ به تصویر کشیده؛ منظره‌ای بسیار دقیق و ساخته و پرداخته که حاصل ایجاد بستری خاکستری با زغال بوده و هنرمند با وسواسی جنون‌آمیز و در طی زمان، جزییات اشکال و نورها را با برداشتن و پاک کردن لایه‌های خاکستری به وجود آورده و در پایان با حرکتی سریع و ناگهانی آن توده‌ی خط‌خطی سیاه را در قاب نشانده است. گویی بناست هر آنچه ساخته شده خراب شود، آن هم توسط فرمی اتفاقی که خود برآمده از اتفاقات است و در قالبی مشابه پدیدار شده؛ همان کابوس مخل آسایش.

آونگ میان ثبات و تشویش

پارسوآ مهتاش که سال‌ها صرف رسیدن به مهارت و قدرت نظم بخشیدن به عناصر بصری در نقاشی کرده و در آثار پیشین خود با وسواس و حوصله‌ی بسیار به جزییات پرداخته، حالا در برخوردی متناقض اثر خود را دچار نوعی تخریب کرده و این امر که برآمده از تجربه‌ی زیسته‌ی اوست ما را هم دچار نوعی ناامنی می‌کند؛ آونگ میان ثبات و وضوح ظاهر و تشویش و ابهام باطن.

نابجایی توده‌ی متغیر در آثار پارسوآ بر مبنای قواعد تصویری است که می‌سازد، نه کلیت امر بجا یا نابجا. بنا بر قواعد جهان متن وی، ما در منظر هنرمند ایستاده و از همان زاویه‌ی دید به مناظر او می‌نگریم و چنین است که این توده‌ی ارگانیک در جایی بسیار بزرگ و در جایی هم‌اندازه‌ی ما می‌نماید. این امر به نوعی برانگیزاننده‌ی همراهی با هنرمند در مواجهه با عناصر اخلال است. در همین همراهی است که بر ما عیان می‌شود که نابجایی در جهان متن این آثار بیش از آنکه زیبا باشد، هولناک است.

بام نقد و نظر
زروان روح‌بخشان

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.