تاب‌آوردن امر تاب‌نیاوردنی

97

وضعیت ذهنی و روانی هنرمند

چند روز پیش سردبیر پشت‌بام با من تماس گرفت و از من خواست مطلبی کوتاه در مورد وضعیت ذهنی و روانی هنرمندان در شرایط پر فشار اقتصادی و اجتماعی بنویسم و من هم خبط بزرگی مرتکب شده و پذیرفتم! شاید بپرسید چرا خبط، برایتان توضیح خواهم داد.
روز اول شروع به نوشتن وضعیت مردم زیر فشار اجتماعی-اقتصادی کردم و پس از چند خط، چنان وضعیت سیاه و ترسناکی از متنم تراوش کرد که مجبور شدم نوشتن را کنار گذاشته و خود را به خوردن چیپس مهمان کنم شاید هراسم فروکش کند. به خود قول دادم فردا متنی پربار برای سردبیر ارسال خواهم کرد. روز دوم با انرژی حاصل از گوش سپردن به صدای ملکوتی پاواروتی پای کامپیوتر نشسته و به روش‌های مدنی مبارزه با وضعیت بحرانی پیش‌رو فکر کردم. در پاراگراف دوم چنان خشمی بر من مستولی شده بود که هر چه چای خوردم افاقه نکرد و مجبور شدم به نشاط حاصل از تناول شوکولات پناه برم. یادداشتی برای خودم گذاشتم که فردا دیگر تمامش می‌کنم.
روز سوم با خودم گفتم اصلا با استعانت از قدرت کلام آیزایا برلین در “آزادی و خیانت به آزادی” و ترجمه درخشان عزت‌الله فولادوند به جنگ هراس‌ها و خشم‌هایم می‌روم. پیش از نوشتن متن، با خودم گفتم فیلمی از بیلی وایلدر نگاه کنم تا سرخوشی حاصل از آن زهر کلامم را بگیرد. طنازی و روان پاک فیلم “آپارتمان” اما اعصابم را بیشتر تحت فشار قرار داد چرا که متوجه شدم ناامیدی چنان بر گوشه‌های روانم چنگ انداخته که حتی لبخند جک لمون هم نمی‌توانست همچون همیشه نجات‌بخش روح نژندم باشد. پس بدون نوشتن حتی یک خط به شکاندن تخمه شور در دهان و رسیدن به روز چهارم دچار شدم.
این بار تصمیم بر نوشتن وظیفه هنرمند در مواجهه با جهانی آشوبناک داشتم و گفتم از سونتاگ و مقاله درخشان “نظر به رنج دیگران”اش بهره بجویم که همواره جواب می‌دهد سونتاگ بزرگ. برای دوپینگ هم برای نیم ساعت تنها به گربه‌های نمکین اینستاگرامی زل زدم تا سطح روانم به وضعیت نوشتن نزدیک شود. خط چهارم وظیفه هنرمند بودم که متوجه شدم در چنین فشاری اصلا چگونه می‌توان از هنرمند انتظاری هم داشت؟ همین که زنده می‌ماند و قرص‌های اعصابش به شیشه و اسید تبدیل نشده است باید برایش ایستاده دست زد. حالم چنان دگرگون شده بود و اشک از چشم‌هایم روان که تنها چاره را در پاک کردن متن و بستن لپ‌تاپ و دراز کشیدن یافتم. دیگر نباید چیزی بخورم چون شکم زیر فشار عصبی‌خواری در حال انفجار است. اکنون درازکش این متن را می‌نویسم با پتویی بر روی خود و موبایلی در دست. وضعیت هنرمند همان وضعیت خود من است که ناتوان از نوشتن متنی کوتاه شده‌ام در چهار روز گذشته. هراس، خشم، غم، استیصال، و خودتخریبی ماحصل زیستن در وضعیت بحرانی کنونی در ایران شده است. نه نسخه‌ای توانستم برای خود بیابم تا به شما توصیه کنم و نه تحلیلی بر آینده شرایط هنرمندان و جامعه فرهنگی دارم تا با شما در میان گذارم. این نوشته را اما نوشتم که بدانید روی این نیمکت سفت تنها ننشسته‌اید، ما همه در حال تاب آوردن امر تاب‌نیاوردنی هستیم و شاید تنها دانستن این امر گذر از این دوران را برای‌مان تحمل‌پذیرتر کند.
در حال نوشتنم که شجریان غزلی سروده شده از حافظ در اوج حمله تیموریان را می‌خواند که:
به ناامیدی از این در مرو، بزن فالی
بُوَد که قرعهٔ دولت به نامِ ما افتد. امید که حافظ و شجریان نه از سر تصادف که با تعمد در گوشم سرود امید خوانده باشند

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.