درباره پروژه «گودال» از درسا بسیج در کارخانه دیهیم
در این سرزمین بسیارند بادهایی که موجوداتی زندهاند. بعضی آوارهاند و بعضی ساکناند. دل سختند و دل ناز هستند. شوخاند و عبوثاند. بعضی بادها دستآموزند و بعضی وحشی. آدمیزاد آنها را خوب میشناسد و به نام میخواند. این کلمات آشنای متن ابتدای مستند باد صبا ساخته آلبرت لاموریس فرانسوی است که با صدای ماندگار منوچهر انور، بانی خیالپردازی درباره بادها در سرزمین ما میشود. بادها موجوداتی تنها هستند. این توده هوای متحرک به دنبال هم بازی از اقلیمی به اقلیمی دیگر میرود. گاهی با شاخ و برگ درختان بازی میکند و آنها را به چپ و راست میکشاند. گاهی با روزنامه یا پلاستیکی در کف خیابان یا بیابانی بازی میکند و آن را به پس و پیش میاند.
یک سال پیش درسا بسیج در کارخانه دیهیم استودیویی در اختیار گرفت و در آنجا مستقر شد. روزهای اول را به جستجوگری در فضای کارخانه و کشف آنچه در آنجا به جا مانده است، پرداخت. امر تکراری عکاسی از هر غروب ناتکرار را انجام داد و میان این تکرارها گودال را پیدا کرد. آل به معنای سراب در عمق یک گودی است. جایی که نشاندهنده چیزی است که دیگر نیست و رد گذر زمان بر آن افتاده است. ابتدا به فکر فرش کردن کف آن افتاد به عنوان چیزی که دیگر نیست و حالا میخواهد با چیز دیگری آن را بپوشاند. روزی عکسی از خودش را به شکل طوماری در گودال گذاشت و به دنبال کاری به تهران آمد. چند روز بعد که به گودال بازگشت با صحنه بازی کردن باد با طومار گیر افتاده در بطن گودال مواجه شد. عکسی که در گذر زمان چند روزه با بازی باد و باران به چیز دیگری تبدیل شده بود. این تعامل با فضا برای درسا جذاب آمد. اتفاقی که مسیر یک پروژه را گاهی حسابی تغییر میدهد. فضایی که حالا تبدیل شده بود به پناه یا تلاشی برای ایجاد سازهای موقت. طومارها را آویزان کرد و تعدادی را لابهلای میلگردها پیچید. معبد یا آستانهای که برای خود بنا کرده بود. مناسک این معبد هم با باد است. باد با طومارهای رنگین بازی میکند. آنها را به میان میلگردها میپیچاند و فرمی نو با پارهشدن و خشکشدن پدید میآورد.
کارخانه صنایع چوبی پونل با فضای 180 هزار مترمربعی در سال 1370 در قیامدشت نزدیک تهران با بیش از 600 کارگر کار خود را با هزاران امید آغاز کرد. سالها بعد وامی گرفته میشود تا در گوشهای از زمین کارخانه در راستای توسعه، خط تولیدی با ماشینآلات جدید راهاندازی شود. اسکلت سوله ساخته میشود و در فضای روبهروی آن دستگاه عظیم جدیدی نیز نصب میشود ولی در مهر 1392 یک تیتر همه چیز را برای 80 کارگر باقی مانده تمام میکند: «صنایع چوبی پونل تعطیل شد». شتر ورشکستگی دم در کارخانه نشست. دستگاهها فروخته شدند و روبهروی آن گوشهی نیمه رها شده، گودال شد.
سال 1400 درسا بسیج در پروژه میراث صنعتی با کیوریتوی پویا آریانپور و آوا شیرجعفری در فضای پسا پونل که حالا به کارخانه شتابدهی و نوآوری دیهیم تبدیل شده بود با کانسپت حافظه و یادآوری بر مبنای اسکلت سوله روبهروی گودال کار کرد. در استیتمنت میراث صنعتی آمده بود که: «آنچه به جا مانده است، حکایت از آرمانی دارد که دیگر این روزها کمیاب است». ماندهها، حکایت دارند از تلاش مردمانی سازنده که به اختیار سعی در آبادانی داشتند. در میان ماندههای صنعتی قصههایی است که روایتش به کدخوانی بیننده برمیگردد. در این پروژه کارخانه را میتوان به عنوان زیرساخت یا مادهای پویا در نظر گرفت که هنرمند با آن به آفرینش هنر و خلق تفسیرهای نو دست میزند. حاصل زیست درسا در فضای کارخانه و این میل به اثرگذاری در فضایی که مدتی را در آن سپری کرده پروژه «پشت به کوه» با شاهبیت استیتمنت او به این مضمون که رو به آینده در راهم ولی گذر نمیکنم، شکل گرفته بود.
در پروژه گودال نیز درسا بسیج برای مخاطب نمایشی ترتیب داده که بازیگر اصلی فضا است. در واقع فعل تاثیرگذاری فضا که با زمان صرف میشود. گذر زمان تاثیرگذاری را به حرکت انداخته و مراجعه در هر زمان از شبانهروز به دیدار این صحنه نمایش خود حدیث دیگری را رقم میزند. قابهایی که در ذهن یا موبایلهای مخاطبان نیز ثبت میشود، هر کدام منحصر به فرد است. آدمها در مسیر میان سولهها و ماشینآلات قدیمی کارخانه به آنچه میخواهند در گودال ببینند، فکر میکنند و نمیکنند ولی با قدم گذاشتن بر سنگ ریزههای فرشگون منتهی به گودال خود را در جو رقیق آن تحت تسلط باد مییابد. اینجا معبد باد است. باد همه کاره است و شما تماشاچی بازیگوشی آن هستید. هنرمند هم بانی این مکان است و مانند آن معمار سالک مکان باشکوه که پس از آخرین خشت خود از دری پشتی در گوشهای رفت که رفت تا دچار وهم خالق نشود، خود را خالق آن چه میبینید، نمیداند بلکه باد را زمین بازی جدیدی داده است؛ همین و بس.
بام نقدونظر
رامین سعیدیان