چیستی عظمت رامبرانت
از “نگهبان شب” تا پرترههای محبتآمیز از همسرش، این نقاشیها آثار شاخص و تعیینکنندهای هستند که رامبرانت را به عنوان استاد بزرگ دوران طلایی هلند معرفی میکنند. رامبرانت نه تنها برای توانایی در نمایش انسانیت و احساسات در آثارش معروف است، بلکه به خاطر استفاده ماهرانه از نور و سایه (که در تکنیک چایروسکورو برجسته است) و همچنین شیوههای منحصر به فرد در تصویرسازی چهره و لحظات دراماتیک، شناخته میشود. این آثار نه تنها نمایانگر مهارت فنی او هستند، بلکه داستانهایی عمیق و انسانی را از زندگی، درد و زیبایی به تصویر میکشند.
بهعنوان یک نقاش جوان در لایدن، نقاش عصر طلایی هلند، رامبرانت هرمنزون ون راین، تابلوهای خود را با یک مونوگرام امضا میکرد، اما زمانی که در آمستردام به اوج خود رسید، شروع به امضای آثارش به شکلی که امروز میشناسیم کرد: فقط «رامبرانت».
این هنرمند قرن هفدهمی به خاطر پرترههای فردی و گروهیاش که بههیچوجه کسلکننده نیستند، نقاشیهایی با موضوعات اسطورهشناسی یونانی، و تفسیرهای شخصی از داستانهای کتاب مقدس شناخته میشود. اگرچه بیشتر بهعنوان یک نقاش شناخته میشود، او همزمان یک طراح ماهر و چاپگر نیز بود (و حدود ۳۵۰ اثر حکاکی تولید کرد). نقاشیهای رامبرانت در ابتدا رنگارنگ و نمایشی بودند و پر از لباسهای مجلل و مناظر باشکوه. اما در سالهای پایانی زندگی، تصاویر او سادهتر و جدیتر شدند.
رامبرانت بر نسلهای متعددی از هنرمندان پس از خود تأثیر گذاشت و همچنان تا امروز منبع الهام خلاقانه باقی مانده است. اینجا به ده اثر مشهور از این هنرمند محبوب هلندی اشاره میکنیم.
۱۰. داناِه (۱۶۳۶–۱۶۴۳)
نقاشی رامبرانت از مادر پرسئوس، که او را پیش از باردار شدن توسط بارانی از طلا از سوی زئوس به تصویر میکشد، برای مدت طولانی به خاطر زیباییاش مورد تحسین قرار داشت. اما در سال ۱۹۸۵، مردی لیتوانیایی به نام برونیوس مایگیس دو بار با چاقو آن را پاره کرد و حدود یک لیتر اسید سولفوریک روی بوم پاشید. این اقدام باعث آسیب جدی به اثر شد و روند مرمت آن ۱۲ سال به طول انجامید، که این اثر اسطورهای یونانی را به شهرت بیشتری رساند. این نقاشی در سال ۱۹۹۷ دوباره در موزه هرمیتاژ به نمایش گذاشته شد.
۹. سوزانا (۱۶۳۶)
سوزانا در اين نقاشى كتاب مقدسى، مستقيم به چشمان ما نگاه مىكند، داستانى درباره او و دو پيرمرد كه تلاش كردند تا از او براى رابطه جنسى باجگیری كنند، اما نتواستند. در حالى كه معمولاً در نقاشىهاى اين داستان سه شخصيت حضور دارند، در اينجا تمركز بر روى سوزاناى تنها، برهنه وآسيبپذير است (چهره يكى از پيرمردها بهسختى درميان بوتهها درسمت راست ديده مىشود). رامبرانت با دقت جزئيات سوزانا را به تصوير كشيده است—جواهرات او، يك كفش كه تازه از پايش درآمده، و رد بند جورابي كه لحظاتي پيش روى ساق او بود.
۸. مسیح در طوفان در دریای جلیل (۱۶۳۳)
رامبرانت معمولاً به تصویر کشیدن انسانها و موضوعات تاریخی میپرداخت، نه مناظر طبیعی، و به همین دلیل این صحنه دراماتیک از مسیح و حواریونش که در میان آبهای طوفانی قایقرانی میکنند، تنها نقاشی دریایی او است. یکی از حواریون، طنابی را با یک دست گرفته و مستقیماً به ما خیره شده است؛ پژوهشگران معتقدند که این چهره خودنگارهای از رامبرانت است. “مسیح در طوفان در دریای جلیل” بهطرزی بدنام یکی از ۱۳ اثری است که در جریان سرقت آثار هنری در سال ۱۹۹۰ از موزه ایزابلا استوارت گاردنر در بوستون دزدیده شد. این اثر همچنان مفقود است.
رامبرانت معمولاً انسانها و موضوعات تاریخی را به تصویر میکشید و کمتر به مناظر طبیعی میپرداخت. ازاینرو، این صحنه دراماتیک از مسیح و حواریونش که در میان آبهای طوفانی قایقرانی میکنند، تنها نقاشی دریایی او است. یکی از حواریون طنابی را با یک دست گرفته و مستقیماً به ما نگاه میکند؛ پژوهشگران باور دارند که این چهره، خودنگارهای از رامبرانت است. “مسیح در طوفان در دریای جلیل” یکی از بدنامترین آثار هنری است که در جریان سرقت سال ۱۹۹۰ از موزه ایزابلا استوارت گاردنر در بوستون به همراه ۱۲ اثر دیگر دزدیده شد. این اثر همچنان ناپدید است.
۷. خودنگاره با موی آشفته (حدود ۱۶۲۸)
از میان تقریباً ۸۰ خودنگارهای که به رامبرانت نسبت داده میشود (شامل نقاشیها، چاپها و طراحیها)، این یکی از نخستین آنهاست.
در اینجا، یک هنرمند جوان در اوایل دهه ۲۰ زندگی خود از زیر موهایی پریشان که با تکنیک کایروسکورو به تصویر کشیده شده، به ما نگاه میکند. رامبرانت حلقههای مو را با استفاده از انتهای دسته قلممو، در حالی که رنگ هنوز خیس بود، روی پنل حک کرده است.
۶. ساسکیا فان آیلنبرگ در لباس آرکادیا (۱۶۳۵)
رامبرانت بارها در طول دههای که با همسرش، ساسکیا، گذراند، او را نقاشی و طراحی کرد، پیش از آنکه او بر اثر بیماریای که احتمالاً سل بود، از دنیا برود (از جمله در یک حکاکی سال ۱۶۳۶ که آنها را کنار هم نشان میدهد). در این نقاشی که در ابتدا با عنوان «فلورا» شناخته میشد، ساسکیا با پارچهها و گلهای پیچیدهای آراسته شده است، و با تاج گلی گلهای فراموشم مکن او را مزین کرده است.
۵. بازگشت پسر ولخرج (۱۶۶۳–۱۶۶۵)
این نقاشی که تنها چند ماه پیش از مرگ رامبرانت تکمیل شد و یکی از آخرین آثار اوست، بازگشتی به داستانی از کتاب مقدس که او حدود ۳۰ سال پیش در اثری دیگر به آن پرداخته بود، زمانی که خودش و همسرش، ساسکیا، را در نقاشی پسر ولخرج در فاحشهخانه (حدود ۱۶۳۶) به تصویر کشید. در اینجا، دیگر خود را بهعنوان پسر ولخرج بیپروا نشان نمیدهد، بلکه بیشتر به پدر مهربان و بخشندهای شباهت دارد که خرد و تجربهای طولانی را در زندگی به دست آورده است. مهربانی و لطف در سراسر این نقاشی موج میزند، اثری که با قلمزنی آزاد و نرم رامبرانت در دوران پایانی حرفهاش اجرا شده است.
۴. خودنگاره (۱۶۵۹)
در بسیاری از خودنگارههای رامبرانت، او میتوانست بازیگوش باشد، لباسهای خاص بپوشد یا در قالب شخصیتی ظاهر شود. اما در اینجا، مرد ۵۳ ساله به سادهترین شکل ممکن به تصویر کشیده شده است، با پالتی از رنگهای تیره و بیانگر که توجه را بر ویژگیهای چهره هنرمند متمرکز میکند. این یکی از شناختهشدهترین خودنگارههای رامبرانت است، اثری که بسیاری هنگام فکر کردن به استاد عصر طلایی هلند به یاد میآورند.
۳. اسحاق و ربکا (که به نام عروس یهودی نیز شناخته میشود) (حدود ۱۶۶۵–۱۶۶۹)
هویتهای این مرد و زن در گذر زمان گم شدهاند—برخی بر این باورند که این دو نفر یک زوج هستند، در حالی که دیگران تصور کردهاند که اینها پدر و دختر هستند (در لحظهای پیش از آماده شدن برای یک عروسی یهودی، از همین رو این نقاشی به نام مستعار «عروسی یهودی» شناخته میشود). اما مهمتر از هویت آنها، حرکت محبتآمیز و ملایم است که در تکنیک ایمپاستو (پوشش ضخیم رنگ) و بیانگر رامبرانت در دوران پایانی حرفهاش بهخوبی نمایان شده است.
۲. درس آناتومی (۱۶۳۲)
تشریح اجساد یک بار در سال در آمستردام قرن ۱۷ برگزار میشد، به همین دلیل است که جراحان در این نقاشی همگی لباسهای رسمی بر تن دارند. تنها فردی که لباس ندارد، جسد است—یک دزد به نام آدرین آدرینسزون که در همان روزی که رامبرانت جوان، ۲۵ ساله، شروع به نقاشی این گروه کرد، به دار آویخته شده بود. درس آناتومی یکی از نخستین سفارشهای رامبرانت در آمستردام بود و نمونهای اولیه از بازتصویر کردن پرترههای گروهی خشک و رسمی، که در نقاشی بعدی او، نگهبان شب، به اوج خود میرسد.
۱. نگهبان شب: شرکت نیروی مردمی منطقه دوم تحت فرماندهی کاپیتان فرانز بانینگک کُک (۱۶۴۲)
چطور میتوان یک پرتره گروهی را جالب و جذاب کرد و نه کسلکننده یا بهنظر ساختهشده و تصنعی؟ این پاسخ معروف رامبرانت است، از نگهبانان شهری تحت فرماندهی کاپیتان کُک. در این شلوغی ترتیب دادهشده، کاپیتان کُک به راحتی قابل شناسایی است—او همان کسی است که در مرکز صحنه با کمربند قرمز قرار دارد. در این صحنه، مجموعاً ۱۸ پرتره پرداختشده وجود دارد، و کسانی که در نقاشی حضور دارند بر اساس اینکه چقدر برجسته یا کمتر برجسته در تصویر نمایش داده شدهاند، هزینههای متفاوتی پرداخت کردهاند.
#بام_نقاشی
تهیه و تنظیم متن: شیما طاهری پارسا
منبع: artnet.com