بازتابی از انسان معاصر

34

یادداشتی بر نمایشگاه امیر تُرابنده در گالری ثالث با عنوان «بخیه‌های پلاستیکی»

نقاشی‌های امیر تُرابنده را می‌توان بازتابی از گسست‌های بنیادین در تجربه‌ی انسانی دانست؛ تجسمی از امر ناپایدار که در مرزهای فروپاشی و زایش در نوسان است. این آثار، به‌جای بازنمایی مستقیم، در پی کشف حقیقتی هستند که در دل آشوب و انهدام، سر برمی‌آورد. آنچه در این نقاشی‌ها جریان دارد، نه بازتولید واقعیت، بلکه نمایش فرایندی از تخریب و ساخت مجدد است که در آن، فرم‌ها از دل زوال و گسست، حیاتی تازه می‌یابند. در آثار تُرابنده، بوم به عرصه‌ای برای ظهور تعارض‌ها و شکست‌ها بدل می‌شود. خطوط شکسته و لکه‌های پراکنده، همچون ردپای نبردی بی‌پایان میان فرم و ماده، سطح بوم را اشغال می‌کنند. این خطوط، نه برای مرزبندی، بلکه برای نفی و واسازی ظاهر می‌شوند و در این میان، رنگ‌ها نیز از چارچوب‌های ازپیش‌تعیین‌شده سرپیچی کرده و در جریانی سیال، فرم‌ها را از درون فرومی‌پاشند. نتیجه، اثری است که در هر لحظه، در معرض تغییر و دگرگونی قرار دارد و به‌جای انسجام، تنشی مستمر را به نمایش می‌گذارد.

یکی از عناصر محوری در نقاشی‌های تُرابنده، انکار مرکزیت و تمرکز است. فرم‌ها و خطوط، به‌جای گردآمدن حول یک نقطه‌ی مرکزی، در سراسر بوم پراکنده می‌شوند و نوعی بی‌ثباتی بصری را ایجاد می‌کنند. این پراکندگی، نه محصول تصادف، بلکه حاصل رویکردی آگاهانه است که بر اساس آن، انسجام جای خود را به تنش و حرکت می‌دهد. در این میان، نقاشی دیگر عرصه‌ی نمایش نیست، بلکه به عرصه‌ای برای تجربه‌ی عدم قطعیت تبدیل می‌شود. این آثار، به مخاطب اجازه نمی‌دهند که در جایگاه ناظری منفعل قرار گیرد، بلکه او را به مشارکت در فرایند خلق و بازآفرینی دعوت می‌کنند. آنچه در نقاشی‌های تُرابنده بیش از هر چیز خودنمایی می‌کند، حضور غیاب است. چهره‌ها و پیکره‌هایی که در لابه‌لای خطوط محو شده‌اند، نه به‌ عنوان بازنمایی عینی، بلکه به‌مثابه‌ی نشانه‌هایی از فقدان ظاهر می‌شوند. این فقدان، نه تنها در سطح ابژه‌ها، بلکه در خودِ سوژه نیز قابل‌مشاهده است. سوژه‌ی ناظر، در مواجهه با این آثار، ناگزیر از دست دادنِ خویشتن می‌شود و در برابر بومی قرار می‌گیرد که به‌جای پاسخ، پرسش‌هایی تازه را مطرح می‌کند.

نقاشی‌های تُرابنده، نوعی بیان از رنج و فقدان‌اند که از دل تاریخ و تجربه‌ی زیسته سر برمی‌آورند. این آثار، نه به‌عنوان بازنمایی گذشته، بلکه به‌مثابه‌ی استمرار درد و گسست، در زمان حال تجلی می‌یابند. بوم، به‌ عنوان سطحی برای ثبت این تجربه‌ها، بدل به فضایی می‌شود که در آن، خاطره و فراموشی، در هم تنیده می‌شوند. در این نقاشی‌ها، هیچ لحظه‌ای به‌تمامی ثبت نمی‌شود و هیچ خاطره‌ای به شکلی کامل بازنمایی نمی‌گردد؛ بلکه هر آنچه به تصویر درمی‌آید، در وضعیت تعلیق باقی می‌ماند. عنصر دیگری که در آثار تُرابنده حضوری پررنگ دارد، مفهوم زخم است. خراش‌ها و لکه‌های رنگ، همچون زخم‌هایی بر پیکر بوم ظاهر می‌شوند و سطح آن را دچار انقطاع می‌کنند. این زخم‌ها، نه به‌ عنوان نقص، بلکه به‌مثابه‌ی نشانه‌هایی از یک حقیقت پنهان عمل می‌کنند که تنها از مسیر شکاف و گسست قابل درک است. نقاشی، در این معنا، دیگر محصولی از زیبایی‌شناسی نیست، بلکه عرصه‌ای است که در آن، امر ناپایدار و شکننده، بدل به جوهره‌ی اثر هنری می‌شود.

در بسیاری از این آثار، لایه‌هایی از رنگ، همچون پوسته‌هایی شکننده، سطح بوم را می‌پوشانند و در برخی نقاط، به عمد کنار زده می‌شوند تا لایه‌های زیرین آشکار شوند. این فرایند، نوعی کاوش در عمق ماده است که در آن، بوم همچون کالبدی زنده، در معرض برش و گشودگی قرار دارد. تُرابنده، از این تکنیک برای خلق نوعی چندلایگی استفاده می‌کند که در آن، هر لایه، بخشی از روایتی ناتمام را آشکار می‌سازد. نقاشی‌های تُرابنده، در نهایت، بازتابی از انسان معاصر هستند؛ انسانی که در میان آشفتگی‌های جهان امروز، هویت خویش را از دست داده و در جستجوی معنا، با فقدان مواجه می‌شود. این آثار، دعوتی هستند برای تماشای جهانی که در آن، هیچ چیز قطعی نیست و هیچ حقیقتی به تمامی دسترس‌پذیر نمی‌گردد. تُرابنده، از خلال این نقاشی‌ها، ما را به درون فضایی هدایت می‌کند که در آن، هر خط و هر لکه‌ی رنگ، بازتابی از تلاش انسان برای بازشناسی خویشتن در جهانی است که از هم گسیخته است.

بام گردی
پرژام پارسی

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.