تفکر و احساس
در تولد یعقوب امدادیان، هنرمندی که نقاشی را به سرحدات تفکر و احساس برده، میتوان به این اندیشید که چگونه آثار او تجسمی از حضور انسان در غیاب او هستند. امدادیان با حذف انسان بهعنوان سوژه مستقیم، ما را با حضور بیرونی او در طبیعت روبهرو میکند. این رویکرد، همانگونه که داوید لوبرتون در نظریه بدنمندی مطرح میکند، بدن را از شکلی عینی به تجربهای ذهنی و زیسته تبدیل میکند.
در نقاشیهای امدادیان، طبیعت نه تنها عرصهای برای مشاهده، بلکه بستری برای احساس حضور انسانی است؛ حضوری که در هر ضربه قلممو و هر سایه رنگی به چشم میآید. انسان در این فضا غایب است اما ردپایش، بهصورت حسی زنده، همهجا جاری است.
در این روز تولد، یادآوری میکنیم که امدادیان نه تنها طبیعت را تصویر میکند، بلکه آن را زندگی میبخشد و ما را دعوت میکند تا در غیابمان، حضور خود را در جهان بازشناسیم. آثار او نشان میدهند که طبیعت بهتنهایی کافی نیست؛ بلکه نیازمند لمس ظریف انسانی است که از پس انتزاع به ما میرسد. تولد او، تولدی دوباره برای نگاه ما به جهان است.