پیکره‌های زخم‌خورده

3

یادداشتی بر نمایشگاه مینو مهین با عنوان «بند» در گالری دنا

گزارش ویژه: – تجسد نقصان در امر وجودی و بستر متافیزیکی هنر معاصر

در گالری‌ دنا، پیکره‌هایی ایستاده‌اند که گویی از اعماق تاریخ و اسطوره، همچون فسیل‌هایی از زمان‌ دور، برخاسته‌اند. این مجسمه‌ها، برخلاف آرمان‌گرایی کلاسیک که در پی بازنمایی کمال، هماهنگی و توازن آپولونی بود، در وضعیت تعلیق میان خلا و حضور باقی مانده‌اند. زخم، ترک و نقصان در پیکره‌ها نه‌تنها بخشی از فرم بلکه جوهره‌ دیالکتیکی معنایی آن‌هاست؛ گویی هر بریدگی، شکافی در هستی است که گواهی از زخم‌های وجودی، تاریخی و روان‌شناختی بشر را بر دوش می‌کشد.

زخم به مثابه زبان فرم: خوانش دریدایی از نقصان

پیکره‌ها در این چارچوب، نه صرفا ابژه‌هایی برای ادراک زیباشناسانه، بلکه «متون تصویری»‌اند که به تعبیر ژاک دریدا، در فرآیند «تاخیر» معنایی نوسان می‌کنند. نقصان در این پیکره‌ها همانند «غیاب سازنده» عمل می‌کند؛ غیابی که خود، متن را زنده و پویا نگاه می‌دارد. هر شکاف، نماینده‌ی اثری است که نه صرفا امحای ماده بلکه بازتاب «اثر رد پا» است که از خلال فرورفتگی‌های پیکره، به زبان درمی‌آید.

بریدگی‌ها و حذف اندام‌ها، نوعی «فروپاشی دال» را به نمایش می‌گذارند که در آن، نشانه‌های زیباشناختی به نفع بیان هستی‌شناسانه فرو می‌پاشند. این مجسمه‌ها، به زبان نشانه‌شناختی رولان بارت، «متن‌های باز» هستند که به تعبیر فوکو، معنا را نه در نیت هنرمند بلکه در افق تاویل مخاطب می‌جویند.

وابی-سابی و متافیزیک فناپذیری: سنت شرق و زیبایی‌شناسی نقصان

پیکره‌های زخم‌خورده، از خلال زیبایی‌شناسی شرقی نیز قابل تحلیل‌اند. فلسفه وابی-سابی در فرهنگ ژاپن، نقصان، فرسودگی و ناپایداری را به مرتبه‌ی متافیزیکی ارتقا می‌دهد. این پیکره‌ها، در وضعیت «عدم قطعیت فرم» بازتابی از پذیرش ذات فانی و گذرای جهان هستند.

در وابی-سابی، ترک‌ها نه نقص که «حضور زمان» در ماده تلقی می‌شوند. این پیکره‌ها همچون آثار فرسوده‌ی معابد کهن، گواهی بر طبیعت دَوَرانی حیات و مرگ‌اند. به تعبیر کوجیرو یوشیدا، «زیبایی‌شناسی وابی-سابی، متافیزیکی از غیاب است که از خلال مواجهه با امر ناپایدار، به ساحت امر قدسی رسوخ می‌کند.»

نیهیلیسم فعال: خوانشی نیچه‌ای از پیکره‌های شکسته

پیکره‌هایی که از دل ترک و شکستگی‌ها سر برآورده‌اند، بازتاب مستقیم «نیهیلیسم فعال» نیچه‌ای هستند. نیچه در «چنین گفت زرتشت» از ضرورت «ویرانی خلاقانه» برای آفرینش ارزش‌های نوین سخن می‌گوید.

این پیکره‌ها، به‌مثابه‌ «ویرانه‌های مولد» حامل انرژی نیهیلیستی‌اند که در آن، مرگ ارزش‌های کهن به زمینه‌ای برای زایش فرم‌های جدید تبدیل می‌شود. زخم‌های آنان، نه تنها فقدان بلکه بستری برای ظهور قدرت آفرینش‌گرانه هستند که از خلال شکاف، خود را به ساحت ماده تحمیل می‌کنند.

زمان‌مندی و تعلیق: پدیدارشناسی دازاین در پیکره‌ها

از منظر پدیدارشناسی هایدگر، این پیکره‌ها نمونه‌هایی از «زمان‌مندی دازاین» هستند که در میانه‌ی گذشته، حال و آینده معلق‌اند. آنان نه به گذشته‌ای نوستالژیک اشاره دارند و نه وعده‌ی آینده‌ای روشن می‌دهند؛ بلکه در «لحظه‌ی اکنون» ایستاده‌اند. پیکره‌هایی که نیمه‌کاره رها شده‌اند، نشان از «گشودگی به سوی مرگ» دارند؛ نوعی آگاهی که از خلال نقصان، بدن را به عرصه‌ای برای مکاشفه‌ی هستی تبدیل می‌کند. هر زخم، گسستی در پدیدار و نشان از حقیقت پنهان وجود است که از دل فرسایش و زوال، آشکار می‌شود.

روانکاوی ژرفانگر: پیکره‌ها به مثابه تجسد کهن‌الگوهای ناخودآگاه

در دستگاه روانکاوی یونگ، این پیکره‌ها انعکاسی از «کهن‌الگوی سایه» هستند. کهن‌الگوهایی که به تعبیر یونگ، بازتاب سرکوب‌های روانی و اجتماعی‌اند. سایه در قالب این پیکره‌ها، نه در حاشیه که به عنوان جوهره‌ی اصلی اثر هنری ظاهر می‌شود و نشان می‌دهد که چگونه امر سرکوب‌شده، همواره از طریق فرم‌های زخم‌خورده، به سطح می‌آید. این پیکره‌ها، در عین نمایش نقصان، بازتابی از «سفر قهرمان» هستند که از خلال زخم، به شناخت و آگاهی دست می‌یابد. آنان نماد فرایندی از «تفرد» هستند که در مسیر تکامل روان، پیکره‌ی آسیب‌دیده به مرتبه‌ای از آگاهی و رهایی می‌رسد.

اسطوره‌های خلقت و تخریب: روایت پیکره‌های ناقص در اسطوره‌شناسی

پیکره‌هایی که با نقص عمدی خلق شده‌اند، بازتابی از اسطوره‌های آفرینش و تخریب هستند. در بسیاری از اسطوره‌های کهن، خلقت از خلال مرگ یا تجزیه‌ی پیکره‌ای پیشین رخ می‌دهد. از اسطوره‌ی پرومتئوس که هر روز زخم‌هایش تازه می‌شود، تا نارسیس که در انعکاس خود غرق می‌شود؛ این پیکره‌ها، همان پیکره‌های تراژیک اسطوره‌ها هستند که در مقام فرم‌های سه‌بعدی بازآفرینی شده‌اند.

اگزیستانسیالیسم سارتر: پیکره‌هایی که آزادی مطلق را فریاد می‌زنند

پیکره‌های ناقص، از دریچه‌ی اگزیستانسیالیسم سارتر، بازتابی از «پوچی» و آزادی هستند. سارتر می‌گوید: «انسان محکوم به آزادی است.» این مجسمه‌ها تجسد همان ایده‌اند که از دل فقدان، فرم می‌آفرینند. آنان در جهانی که فاقد معناست، در تلاش برای خلق معنا از خلال زخم‌ها هستند.

بدن سیاسی و پیکره‌های ناقص: خوانش فوکویی از زیست‌قدرت

در تحلیل سیاسی، فوکو بدن‌هایی از این دست را در چارچوب «زیست‌قدرت» تحلیل می‌کند. این پیکره‌ها، بدن‌هایی هستند که از سوی نظام‌های قدرت، فرسوده و سرکوب شده‌اند. نقصان در آن‌ها، بازتاب خشونتی است که بر بدن اعمال شده است؛ بدن‌هایی که در برابر قدرت ایستادگی کرده‌اند یا قربانی آن شده‌اند.

نتیجه‌گیری: زخم به‌مثابه حقیقت امر وجودی

این پیکره‌ها، نه تنها ابژه‌هایی زیباشناختی بلکه پژواک حقیقت هستی‌شناختی هستند. آنان ما را به تامل در باب وجود، زمان و مرگ فرامی‌خوانند و نشان می‌دهند که چگونه در زخم، شکاف و نقصان، حقیقت عریان می‌شود.

بام گردی
پرژام پارسی

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.