گفتوگو فرهاد رضایی با شادی قدیریان
«وقتی به پالت این دغدغهها نگاه کردیم؛ دیدیم حس مشترکی بین بچهها هست، به نام نبودن»
شادى قديريان از هنرمندان پیشگام در حوزه عکاسی است. او تحصيلات دانشگاهى در رشته عكاسى دارد و فعالیت خود را با مجموعهای در گالرى گلستان با عنوان «قاجار» در سال ١٣٧٧ شروع كرد و توانست توجه زیادی را به خود جلب كند. اومبرتو اكو، نشانهشناس و فيلسوف ايتاليايى از اين مجموعه تقدير كرده است. شادی قدیریان تاکنون در نمایشگاههای متعددی در آمریکا و چند کشور اروپایی شرکت کرده است. از نمایشگاههای او میتوان به شاپرک خانم، مجموعه غرب از شرق، هیچِهيچ، مربع سفيد و آخرین نمایشگاه انفرادی او هفت سنگ نام برد. گفتوگو پیشرو با عنوان «زیستن در کارگاه مثل هر روز» درباره نمایشگاهی با همین نام به سرپرستی و مدیریت شادی قدیریان است که در آن هنرجویان با نظارت و راهنمایی او در زمینه عکاسی دست به تولید اثر زدند و در نهایت این امر در قالب یک نمایشگاه در معرض دید عموم قرار گرفت.
فرهاد رضایی: چطور کارگاه «مثل هروز» شکل گرفت؟
شادی قدیریان: چند سالی بود که موسسه فرش فیلم از من میخواستند؛ درآنجا کلاس برگزار کنم و همانطور که میدانید آنجا بیشتر مربوط به فعالیتهای سینمایی است. اما قصد داشتند یک فعالیتی هم برای عکاسی بکنند. من پیشنهاد دادم که دورهای در پنج جلسه برگزار شود و یک گروه از هنرجویان فعال انتخاب کنند.
فرهاد رضایی: شرایط پذیرش هنرجویان به چه شکلی بود؟
شادی قدیریان: روی مجموعه تاکید داشتم؛ چون داشتن تک عکس برای تکامل یک ایده کافی نیست و کار کردن روی چند عکس خوب در یک مجموعه برایم مهم بود. پس این دوره مربوط به کسانی میشد که بخواهند ایده خودشان را با چند عکس بیان کنند.
فرهاد رضایی: فرمودید معلم این هرجویان نبودید. کیوریتور بودید؟
شادی قدیریان: خیر، من فقط قصد داشتم تجربه حدود سی سال خودم را در اختیارشان بگذارم و به آنها بگویم که میتوانند فکرشان را اجرا کنند و کارهایشان را پیش ببرند. من فقط در کنارشان بودم.
فرهاد رضایی: شیوه کاری شما صحنهآرایی است، با هنرجویانتان به همین روش کار کردید؟
شادی قدیریان: نه اصلا، در ابتدا از آنها میپرسیدم که بیشتر به چه نوع عکاسی علاقمند هستند. در این دوره مسیری را پیاده کردم تا مشخص شود هر کسی در چه زمینهای مهارت و علاقه دارد که این برمیگردد به پیشینهای که با استادم بهمن جلالی داشتم. هرکدام از شاگردانش متفاوت بودند ولی او همه ما را در مسیر کاری خودمان هدایت میکرد.
فرهاد رضایی: موضوع را چطوری پیدا کردید؟
شادی قدیریان: در جلسه اول هنرجویان، برای پیدا کردن موضوع سردرگم بودند. باید به یک موضوع واحد میرسیدند؛ اما چون تعداد هنرجویان بیست نفر بود خیلی کار سخت شد. اولین قدم این بود که چطور فکر کنند و ایده پیدا کنند. نوع فکر کردن خیلی مهم هست چون بعضی ایدهها به درد ساخت فیلم میخورد، بعضی برای نقاشی خوب بود یا حتی کاریکاتور. فقط بعضی از موضوعها را میتوانیم عکاسی کنیم.
فرهاد رضایی: به لحاظ نوع رسانه یا وجود محدودیتها؟
شادی قدیریان: به لحاظ انتخاب رسانه، چون معتقدم که هر کسی باید آزادانه ایده خودش را داشته باشد و سعی کند اجرا کند. حالا یا میتواند به نمایش بگذارد یا خیر. چیزی را باید پیدا کنیم که مربوط به حال و هوای زندگی خودمان باشد.
فرهاد رضایی: چگونه به ایده رسیدید؟
شادی قدیریان: وقتی کسی میگوید: نمیدانم، باید روی چه چیزی کار کنم؛ خندهام میگیرد. امروزه سوژههای متعددی برای کار کردن وجود دارد. باید حرف بزنیم، باید روایت کنیم. چون مسئولیم که از طریق عکس حرف بزنیم. به هنرجویان گفتم: کار باید مهم و تاثیرگذار باشد. دغدغه امروز جهان و جامعه ما باشد. اینکه شما در تهران چه مشکلاتی دارید؟ البته دو نفر از آنها از استان دیگری میآمدند. به آنها گفتم: شما هم از اقلیم خودتان نسبت به گروه سنی، جنسیت و دیگر مسایل به دنبال موضوع بگردید. در آخر همه انتخابها را در قالب کلمه نوشتیم. با شگفتی متوجه شدیم؛ کلمات نزدیک به هم هستند و شروع به حذف بعضی از آنها کردیم تا رسیدیم به چهار، پنج دغدغه مشترک.
فرهاد رضایی: چه دغدغههایی؟
شادی قدیریان: بیماری، وضعیت بد اقتصادی، مرگ، مهاجرت و تنهایی.
فرهاد رضایی: شما خودتان دغدغه مهاجرت دارید؟
شادی قدیریان: خیر. سفر زیاد رفتم ولی ایران را از همه جا بیشتر دوست دارم.
فرهاد رضایی: دغدغه مشترک چه بود؟
شادی قدیریان: وقتی به پالت این دغدغهها نگاه کردیم، متوجه شدیم؛ حس مشترکی بین همه هست به نام، «نبودن». نبودن از اعضای خانواده گرفته تا شرایط نامناسب اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. نبود دوست و همدم. گفتم: برای جلسه دوم به هرگونه از نبودنهای خودتان فکر کنید. به اضافه دو تا عکس برای کار عملی بگیرید، طوری که نور در آن اهمیت فراوانی داشته باشد.
فرهاد رضایی: یاد حرف رولان بارت افتادم؛ تصویر به واسطه کنش نور افزون شده است.
شادی قدیریان: بله اگر نور نباشد؛ ما نه آگاهی و نه توان دیدن داریم. بنابراین توجه به نور و سایهها باعث این شد که برای جلسه بعد چند عکس جذاب با سایههای زیبا ارائه کردند.
فرهاد رضایی: از موضوع تا ایده، چطوری پیش رفت؟
شادی قدیریان: یکی گفت: «دوست دخترم از ایران میرود و از یادگاریهایش میخواهم عکس بگیرم.» دیگری گفت: «مادرم به آسمانها سفر کرده و میخواهم روی وسایلی که از او به یادگار مانده، کار کنم.» یکی دیگر روی طبیعت کار کرد؛ محو شدن تدریجیاش. هر کسی دنبال نبودن خودش رفت. بعضی هنرجویان باید عکس را میساختن و بعضیها باید به طور مستند بیرون از فضای داخلی به جستجوی سوژه خودشان میرفتند.
فرهاد رضایی: بسیارخوب، پس ایدهها مختلف بودند و با فرمهای متفاوتی روبهرو شدید.
شادی قدیریان: بله؛ هر فرد در جستن فرم و محتوای کارش متفاوت بود؛ برای مثال: یک دختری خارج از تهران میرفت از ایستگاههای متروکه قطار عکس میگرفت. دختری بود که دراتاق خوابش عکس میگرفت و تنهاییاش را که باید در خانه جستجو میکرد. و البته خانمی که متاسفانه به نمایشگاه نرسید.. دوقلوی یکماهه داشت. با اینکه میدانست که به نمایشگاه نمیرسد، اما باز هم میخواست کار کند؛ چقدر هم دید قشنگی به دنیا داشت.
فرهاد رضایی: مرحله بعد چه بود؟
شادی قدیریان: مرحله بعد ایدههایشان را اتود میزدند؛ احساس میکنم عکاسی ما در ایران، جای عجیب و غریبی ایستاده! هنرجویان برایشان چه اتفاقی افتاده؟! بیشتر از هر چیزی احتیاج به آرامش داشتند و مدام باید به آنها میگفتم که سخت نگیرند. در جلسه بعد روی پروژکتور کارها را به صورت گروهی میدیدیم. راجع به هر عکس، همه حرف میزدیم و نظر میدادیم. اینجا بود که درست نقد کردن و نوع برخورد با عکس را یاد گرفتند؛ که نباید در نقد، بنیان آن عکس را زیر سوال ببریم. چون اگر این کار بکنید، میشود عکس خودتان نه آن هنرمند و باید در جهت بهترشدن عکس به لحاظ فرم و محتوا کمک کنیم.
فرهاد رضایی: فقط در جلسات همراه بودید؟
شادی قدیریان: بین جلسات دو تا سفر کاری برایم پیش آمد، ولی من به این دوره متعهد بودم و از آنجا در فضای مجازی با آنها در ارتباط بودم. کارهایشان را ارسال میکردند و با هم در موردش صحبت میکردیم.
فرهاد رضایی: انتهای دوره چه شد؟
شادی قدیریان: در جلسات بعدی به جمعبندی خوبی رسیدیم. در نهایت جلسه آخر هر شخص بیش از چهار فریم داشت که قرار شد، اگر کسی میخواهد عنوان یا داستانی یا عبارتی در مورد کارهایش بنویسد.
فرهاد رضایی: علت برگذاری نمایشگاه در موسسه فرش فیلم چه بود؟
شادی قدیریان: موسسه فرش فیلم لطف کرد و فضا را در اختیار هنرجویان گذاشت. آنها هم با توجه به فضای خوبی که داشتند به فکر نوع ارائه و چیدمان کارها افتادند. من معتقدم که فقط کار کردن و چطور کار کردن مهم نیست؛ یعنی وقتی یک عکس را تولید کردند، باید به نوع ارائه ان هم فکر کرد. برای مثال: یکی از هنرجویان روی پارچه چاپ کرد، وسط فضای آنجا آویزان کرد. یکی روی کاغذ چاپ کرد و به دیوار نصب کرد. بعد راجع به قیمتگذاری صحبت کردیم. همچنین درمورد روز افتتاحیه که اگر کسی آمد و درمورد عکس پرسید چگونه درموردش صحبت کنیم.
فرهاد رضایی: با توجه به این دوره باز هم کارگاه برگزار میکنید؟
شادی قدیریان: بله کارگاه برگزار میکنم، چون کلی انرژی از آنها گرفتم. صفر تا صد کار را با هم بودیم. آنها خوشحال بودند و من از آنها خوشحالتر. هنرجویان برخلاف کلاسهای درس اجازه داشتن تفکر کنند و هر چیزی بگویند.
فرهاد رضایی: تجربه تدریس دارید؟
شادی قدیریان: کار تدریس را دوست ندارم. هیچوقت هم قبول نکردم که دوره عکاسی برگزار کنم. چون خیلی معلم خوبی نیستم. برای اینکه از تکرار خسته میشوم. ترجیح دادم اگر جایی دعوتم کردند، کارهایم را نشان دهم و قصه آنها را تعریف کنم.
فرهاد رضایی: با توجه به مشکلات و محدودیتهای پیش روی هنرجویان، برای برگزاری نمایشگاه چه پیشنهاداتی دارید؟
شادی قدیریان: پیشنهادم به هنرجویان این است که گروه پیدا کنند؛ کسانی که مثل هم فکر میکنند و کارهایشان به هم مربوط است، هم از نظر اقتصادی به صرفه هست و هم تعامل و همفکری را یاد میگیرند. در نهایت گالریها هم خیلی راحتتر وقت میدهند.
فرهاد رضایی: صحبت از هنرجو شد؛ یکبار در موسسهای تدریس میکردم هنرجویی پرسید تا حالا شده بگویید کاش این عکس را نگرفته بودم؟ کاش این مجموعه را نگذاشته بودم؟ حالا در اینجا به عنوان هنرجو از شما میپرسم تا به حال به این موقعیت رسیدید؟
شادی قدیریان: بله خیلی زیاد؛ مجموعهای دارم که میگویم کاش نگرفته بودم. مثل چند عکس از مجموعه قاجار. بعضی چیزها را نباید کنار عکسهایم مینوشتم. ما به هر حال در مسیر یاد میگیریم و نگاهمان به دنیا عوض میشود. ولی آن لحظه را زندگی میکنیم.
بام گفتوگو
فرهاد رضایی