درباره نمایشگاه مهدی راحمی در گالری باشگاه با عنوان «قطعات جاندار»
انسان پسامدرن دچار سردرگمیست، خود را گم کرده و در غرایز دنیوی غرق شده است. از ارزشهای اخلاقی و معنوی فاصله گرفته، منبع آرامش خود را گم و گویی در پی دستیابی به منابع جدیدی برای امور معنویست. پوچ، بیحس و ختثیست و صرفا تلاشی برای بقا دارد.
در مواجهه با استیتمنت هنرمند میخوانیم: «قطعاتی شدهایم که همچون کلاژ ناموزونی در هم میلولیم و تنها وجه اشتراکمان جاندار بودن است». در این گزاره واژه «کلاژ» بیشتر از هر چیزی به چشم مخاطب جلوه میکند و تکلیفمان را با آثار نمایشگاه، روشن میکند. قطعاتی به مثابه انسانهایی بیربط، ناموزون که صرفا جاندار هستند. مثل ارتباط ما با جهان پست مدرن، که قطعاتی بدقواره و درهمتنیده هستیم و تنها «جان داریم». ترکیببندی آثار شلوغ با ریتمی تکرارشونده، توامان با اضطراب و تنش در پیکرهها همراه است که پالت رنگی جیغ، با خلوص بالا، گاه فسرده و سرد این نوع از ترکیببندی، عناصر درون کادر را در راستایی ایده مرکزی نمایشگاه قرار میدهد. به لحاظ تکنیکی با فرمهایی ماهرانه و خلاق روبهرو هستیم اما در کلیت کارها شاهد نواقصی هم هستیم. مثل انسان پست مدرن که سعی بر پوشاندن نواقصش دارد، اما در لحظهای یا مکانی بیرون میزند و حتی خودش را شگفتزده میکند.
قلمگذاری مهدی راحمی رفتاری اکسپرسیو(بیانگر) دارد. او در فرایند تولید با استفاده از تکنیک «گلیزلیک» رنگهای رقیق را لایهلایه روی هم سوار میکند و در نهایت چهرهها و اندامهای خلاصه شدهای ارایه میدهد که نه تنها هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند، بلکه حالت تصنعی دارند. در برخی از کارها چهرهها با جزئیات بیشتری پرداخته شدهاند که عموما از مابقی کارها که به صورت خلاصه شده هستند، ضعیفتر و از ریتم خارج میشوند و سنخیتی با فضای کلی کارها ندارند. از طرفی وجود حیواناتی همچون گربه، سگ و میمون در برخی از آثار همانند عنصری برای پرکردن فضای کادر، برای بیننده ارتباط معناداری را نمیسازد، مگر در تعبیری آنها را قطعاتی جاندار ببینیم که در کنار انسان حضور دارند یا کلاژ شدهاند یا هویتی برساخته دارند.
مورد دیگری که قابل توجه است، وجود قطعات فلزی در گوشه یکی از اتاقهاست که فرم انسانی دارند. گویی همان انسانهای درون تابلوها به صورت سه بعدی در گوشهای رها شدهاند. نوع چیدمان این قطعات در جای درستی از دید مخاطب قرار ندارد و احساس طردشدگی دارند. برخورد هنرمند با این قطعات بیمنطق و اضافهکاری به چشم میآید و مخاطب را برای حضورش قانع نمیکند و سوال پیش میآید که بود و نبود آنها تاثیری دارد؟ چه بسا اگر وجود نداشتند، بهتر هم بود. در نهایت نورپردازی گالری باشگاه که به صورت یکدست است، با دیوار و نورهای سفید باعث آزار چشم مخاطب و تاثیرگذاری در دیدن آثار میشود و تمرکز مخاطب روی آثار را دچار اختلال میکند.
در نهایت کارهای مهدی راحمی قابل تامل است و ما را وادار میکند که به جهان امروز و مواجهه خودمان با آن، حداقل در بازدید از آثار فکر کنیم. در تعبیر دیگر میتوان به این نکته اشاره کرد که مواجهه انسان با این جهان یکسر اغراقآمیز امروز، همانند مواجهه مخاطب با انسانهای نقاشیهای اخیر مهدی راحمیست.
بام گردی
مهرنوش محمدی