راب شارپ، سپتامبر 2015
استر لزلی، در پایان بیوگرافی که برای فیلسوف آلمانی، والتر بنیامین در 2007 نوشت به نقل از لوتز دامبِک، هنرمند و فیلمساز آلمانی میآورد که چه میشد اگر بینامین در سپتامبر 1940 به زندگی خود پایان نمیداد؟ مینویسد «احتمالا پس از سفری دشوار از پیرنه به ایالات متحده میرسید» و در آنجا به تحقیقات خود با دوستِ متفکر خود، تئودور آدورنو ادامه میداد و به طرز غیرمعمولی، در آزمایشهای پروژه سیلوسایبین هارواد [1] شرکت میکرد.
به گفته لزلی (بنیامینشناس) جدا از مواد روانگردان، هنرمندان بیشماری مستقیما از آثار بنیامین الهام گرفتهاند. از فتوکپیهای پیدرپی تیم اولریش از نوشتههای فیلسوف، به منظور نمایش تنزل آنها از طریق بازتولید، تا مجسمههای کوچک اندازه از بنیامینِ ولکر مرز، این نظریهپرداز از زمان درگذشت خود الهام بخشِ خلاقیتهای بیشماری بوده است. براساس مقاله نیویورکر در سال 2014 توسط الکس راس به چاپ رسید، آمدهاست مکتب فرانکفورت – که بنیامین با آن ارتباط نزدیکی داشت – در گیرودار یک رنسانس فراگیر است. این روزنامهنگار با اشاره به آثار نویسندگانی از جمله آسترا تیلور [2]و اوگنی موروزوف که در «مدار» مکتب فرانکفورتاند، مینویسد: «هرکسی که در دهههای اخیر تحت آموزش هنرهای آزاد قرار گرفته، احتمالا با نظریهپردازان خاردار مرتبط با [آن مکتب] مواجه شده است.»
بنیامین شاید بیشتر به خاطر مقالهاش در 1936 با عنوان «اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی» شناخته میشود، که در میان دیگر ایدهها، مصارفِ سیاسی هنر تولید انبوه را میآزمود. با این حال او همچنین یک روزنامهنگار با استعداد، گوینده رادیو، منتقد ادبی و نویسنده داستانهای تجربی و داستانهایی برای کودکان بود. این امر و شرایط دراماتیک مرگ او – قرصهای مرفین، دهکدهای کوچک در پیرنه، فرار از آلمان نازی، تنها مانده در مرز فرانسه و اسپانیا – به تداوم حضور او در تصور عمومی کمک میکند.
گرت ایونز، نویسنده شهیر در اینباره میگوید:« این اثرِ مهم با گذشت سالیان بر اهمیت آن افزوده میشود. سوال این است که چرا؟ برای من، او بیش از هر چیز جستار نویس است و میتوان گفت که این جستار به فرم بزرگ ادبی زمان ما تبدیل شده است. فرمی باز است و اجازه میدهد تا بسیاری از الحان مختلف صدا در آن وجود داشته باشد. شاید همین امر تاثیر امروزینِ او را توضیح دهد.»
لزلی در یک مصاحبه تلفنی به من گفت: «فکر میکنم این کیفیت بصری قدرتمندِ اندیشه [بنیامین] است. فکر میکنم او بَصَریت و شی هنری را نیز تئوریزه میکند و این مقوله چالش بزرگی را برای هنرمندان در مورد امکان ادامه هنر ایجاد میکند. سپس سیاسیشدن هنر است که از دهه 1960 رخ داد، که به شیوههای معینی تزهای او را پذیرفته است.»
یکی دیگر از تاثیرگذارترین نوشتههای بنیامین، پروژه ناتمام پاساژها است که بین سالهای 1927 و 1940 نوشته شد. این اثر عنوان خود را از پاساژهای شیشهای پاریس گرفت، جایی که فروشگاههای بیشماری برای مشتریان در حال گردش با هم رقابتِ تجاری میکنند. بنیامین با اقتباس ساختاری خود از این فرم و از الهام گرفتن از پرسه زنی پیاده در شهر، مونتاژی از نقل قولها و تاملات در مورد صدها منبع ارائه و آنها را تحت عناوینی از جمله «مد»، «رخوت» و «عکاسی» دستهبندی کرد.
ویکی بنت، هنرمند چندرسانهای، که در کنار کنت گلداسمیت، فعال فرهنگی و شاعر در وایتچپل پرفورمنسی به نام مردمانی شبیه ما را اجرا کرد، میگوید: «بنیامین برای نویسندگان و هنرمندانی که فکر نمیکنند با دنیای هنر سازگاری دارند، جذابیت دارد.» او اثر «شهر نقلقول» را ارائه خواهد کرد که مستقیما از پروژه پاساژها ملهم است و حدود 300 فیلم سینمایی را که در لندن فیلمبرداری یا فیلمبرداری شدهاند، کلاژ میکند. «فکر میکنم شیوه کار من بیشتر شبیه نویسندهای مفهومی است. مردم نحوه گردآوری و تجمیع اطلاعات، برداشت از متون، نقلقولها و گاهی اوقات عکسها و جمعآوری آنها او را میبینند، به همان شیوهای که اطلاعات را از اینترنت دانلود میکنیم و در پوشهای قرار میدهیم. بنیامین کاری را به شکل آنالوگ انجام میداد که ما اکنون انجام میدهیم.»
سرآخر لزلی نتیجهگیری میکند: «به تازگی، بنیامینی دیگر بازآمده است. فهم مردم از او بیشتر به خاطر تولید انبوه هنر است. اما اخیرا انتشار برنامههای رادیویی او به انگلیسی، راهی بر او به عنوان متفکری کنجکاو باز کرده است. اکنون بنیامین همچون تهیهکننده، هنرمند و سازنده به سراغ ما میآید، و این موارد او را از آکادمیسینی که در گذشته در گیرودار بود، دور میکند.»
بام نقد و نظر
فرشید امامیپناه
متن اصلی: Why Walter Benjamin Is the Art World’s Favorite Theorist
[1] Harvard Psilocybin Project