مرگ هنر یا از دست رفتن هنر بزرگ
هگل معتقد بود که هنر بزرگ کارکرد خود را از دست داده است. بنابراین دکترین «مرگ هنر» را مطرح میکند. هنری که قرار بود به زندگی انسان معنا ببخشد و راهی برای یافتن حقیقت باشد، این وظیفه را به علم محول کرده بود. از نظر هگل البته جای حسرت و تاسفی وجود ندارد و این سیر تاریخ است و ما به آن تن میدهیم. از نظر هایدگر نیز به تاسی از هگل، هنر بزرگ از میان رفته است. هنری که اسکان ما را در این جهان ممکن میساخت و اقامت ما را در روشنایی جهان مهیا میکرد. اما به عقیده او ما باید در یک انتظار مقدس منتظر بازگشت هنر بزرگ بمانیم. از نظر هایدگر هنر بزرگ باز خواهد گشت. به همین خاطر ما منتظر خواهیم ماند. آگامبن نیز هنر بزرگ را از میان رفته میداند اما به باور وی باید کل ساختمان هنر را بسوزانیم تا اسکلت باقیمانده نقاط ضعف آن را به ما نشان دهد. به زعم آگامبن هنر بزرگ را با «شوک» از نوع بودلری آن، احیا کرد و فرا خواند.
در چند پست آتی در ارتباط با نظرات «جورجو آگامبن» فیلسوف ایتالیایی به هنر و مفاهیم امروزی آن خواهیم پرداخت. به عقیده آگامبن مفاهیمی مانند استتیک و تکنیک، پراکسیس و پوئسیس و اپوخه و ریتم، همچنین کارکرد هنر در جهان معاصر دچار اعوجاج و کژتابی شده است و این موضوع باعث شده است که هنرمند معاصر معنا و محتوایش را از دست بدهد. وی در کتاب درخشان و دورانساز خود «انسان بی محتوا» که البته منظور او هنر و هنرمند تهی شده از محتواست، این مسئله را با دقت یک باستانشناس پیش میکشد و قصد دارد که با ظرافت، گرد و غبار قرنها نشسته بر این مقوله را پاک کند و ما را مسافر تاریخ و فلسفه هنر کند. در حقیقت آگامبن میکوشد تا نقد استتیکی کانت و دم و دستگاه حکم ذوقی او را هدف حمله قرار بدهد. دم و دستگاهی که به عقیده آگامبن مسیر هنر را تا به امروز خطکشی کرده است. بنابراین فهم آگامبن بدون دانستن حداقلی از نقد قوه حکم کانت که از مهمترین کتابهای فلسفی در رابطه با زیباییشناسی و فلسفه هنر و همچنین یکی از نخستین تلاشهای فلسفه در ارتباط با مفهوم استتیک هست، غیر ممکن به نظر میرسد. به همین دلیل در این جستار مختصری در رابطه با کلیت تفکر استتیکی کانت و در چهار جستار بعدی چهار مقوله و دقیقه کانتی به اختصار شرح داده میشود تا بعد از آن بتوان به دیدگاه آگامبن نزدیک شد و فهم دقیقتری از آن به دست آورد. در طی جستارهای متوالی پیش رو احتمالا مجبور خواهیم شد که به نیچه، هگل، آدورنو و هایدگر نیز که نقدهای جدی به گزارههای استتیکی کانت دارند هم مراجعاتی داشته باشیم.
با همه این احوال باید توجه داشت که علیرغم انتقادهای زیادی که به نقد سوم کانت و زیباشناسی وی وارد میشود، کمتر فیلسوفی در حوزه هنر را میتوان سراغ داشت که از نظریات زیباییشناسی کانت بهرهای نبرده باشد.
امانوئل کانت (۱۷۲۴ –۱۸۰۴ ) فیلسوف سرشناس عصر روشنگری اولین کسی است که با نگاهی طبقهبندی شده، خردمحور و دقیق به سراغ موضوع حکم ذوقی رفت که ما امروز آن را با عنوان استتیک و یا ترجمه فارسی آن زیباییشناسی میشناسیم. وی در سومین نقد از کتابهای خود با عنوان «نقد قوه حکم» به مقوله استتیک میپردازد. به این ترتیب وی را باید واضع فلسفه هنر به معنای امروزی آن دانست. هنر در شکلی که عموما هنوز هم همانگونه فهمیده میشود. کانت در نقد اول «نقد عقل محض» چهار مقوله را برای احکام شناختی قائل میشود که عبارت بودند از :کیفیت، کمیت، نسبت و جهت. وی سعی میکند ما بهازای هر کدام از این مقولات را در حکم ذوقی نیز بیابد. مسئله کانت در نقد سوم به طور خاص این سوال است: «چه چیز را زیبا مییابیم؟» کانت معیارهای حکم ذوقی را در چهار دقیقه طرحریزی میکند. وی به جای آن که در دو کران زیبایی سوبژکتیو و زیبایی ابژکتیو خود را محدود و غرق کند، میانه این دو را با اهمیت میداند. به بیان دیگر به جای آنکه به این موضوع بپردازد که آیا زیبایی در یک عین یا ابژه قرار دارد یا اینکه در ذهن مخاطب یا سوژه جا خوش کرده، به این پرسش میپردازد و پاسخ میدهد که چه رابطهای و چه اتفاقی بین سوژه و ابژه میافتد که ما حکم به زیبایی یک عین میدهیم و این حکم چه خصوصیاتی دارد. پیش از کانت بومگارتن و هیوم نیز مقالات مهمی در رابطه با احکام ذوقی نوشته بودند. اما تلاش کانت بر آن است که مانند باقی دستگاه فلسفی خود از زاویهای پیشاتجربی به این مقوله وارد شود و جزییات استعلایی این احکام را بررسی کند.«به عبارتی میراث کانت را میتوان اینگونه توصیف کرد: تلاش برای صورتبندی یک نظام جامع که نه تنها عینها و فاعلهای شناسا را بررسی میکند. بلکه در عین حال روابط بین آنها را هم در نظر میگیرد.» در ادامه در چهار جستار، چهار دقیقه زیباشناسی کانت طی قسمتهای بعدی بام فلسفه به اختصار شرح داده خواهد شد و پس از آن به کتاب انسان بیمحتوای آگامبن خواهیم پرداخت.
(ادامه دارد).
بام فلسفه
سینا یعقوبی