هولناک و تاریک

103

درباره تابلوی «کابوس» اثر هنری فوسلی

احتمالا همه ما تجربه کابوس‌های غریب و هولناکی را داشته‌ایم که باعث وحشت ما شده‌اند و گاه پیش از پایان آن ما از خواب پریده‌ایم. حالا کابوسی را تصور کنید که فاصله خواب و بیداری یا خیال و واقعیت در آن مبهم است. تصویری کهنه و غریب از زنی که روی تخت دراز کشیده و دست‌ها و گردن و سرش از انتهای تشک آویزان است. موجودی عجیب و شبیه به اجنه روی سینه‌اش نشسته و به ما می‌نگرد، گویی متوجه حضور ما یا نقاش شده و در عین حال می‌خواهد مالکیت تمامش را بر این زن نیمه‌ هوشیار نشان دهد. آن که روی زن نشسته، اینکوبوس یا مارا است. پشت سر او یک اسب سیاه با چشمان درشت و سفید و درخشان و سوراخ‌های بینی گشادشده، با حیرت و وحشت آن دو را تماشا می‌کند.

خرافه یا داستان

در فرهنگ عامه آن زمان، به این خرافات اعتقاد داشتند که اسب‌های ماده به شکل شب‌‌زنده‌داران و جادوگرانی با روحی خبیث در آمده و در خواب‌ها، باعث کابوس می‌شدند و افراد را شکنجه می‌دادند. به گفته جان نولز، دوست و زندگی‌نامه‌نویس فوسلی که اولین نسخه از این نقاشی را در سال 1781 دیده بود، تصویر اسب در نقاشی اولیه حضور نداشته و بعدا به آن اضافه شده است.

صحنه این نقاشی کاملا ذهنی و برآمده از تخیل نقاش است و همچنین موضوع آن همان خرافه مشهور است و از روایات تاریخی یا کتاب مقدس یا ادبیات داستانی برداشته نشده و در واقع هیچ موضوع اخلاقی مشخصی ندارد. فوسلی تکنیک کیاروسکورو (نورپردازی به شیوه تاریک و روشن) را در این نقاشی اجرا کرده است. هنرمند به منظور تاثیر بیشتر ترکیب‌بندی و ایجاد حجم در آن، با تمرکز نور و درخشش یک صحنه، یک پیکر یا شی با یک منبع نور خیلی قوی اما ذهنی، تضاد شدید و غیر طبیعی بین عناصر روشن و تاریک نقاشی ایجاد کرده است. بدن زن در کانون توجه قرار دارد در حالی که بقیه صحنه با رنگ‌های سنگین و تاریک احاطه شده‌اند و بیننده را وادار می‌کند که نگاه خود را در کار منحرف کند، اما نتواند به دورتر نگاه کند. همین امر باعث می‌شود بیننده از نگرانی به زن خیره شود؛ آیا او فقط خواب است یا مجروح شده یا شاید حتی مرده است؟ انگیزه‌های انکوبوس چیست؟ آیا انکوبوس در واقعیت خودِ نقاش است که به عشق زندگیش نرسیده و حالا این‌گونه انتقام می‌گیرد؟

کابوس 1781
هنری فوسلی

هنری فوسلی هنرمند برجسته‌ قرن هجدهم، یک نقاش انگلیسی – سوییسی (1741-1825) بود که در زمان حیاتش بیشتر به خاطر سخنرانی‌ درباره تاریخ هنر و نگارش شهرت داشت تا نقاشی‌هایش. او صحنه‌هایی را با نقش‌های ماوراء طبیعی نقاشی می‌کرد؛ داستان‌ها و شخصیت‌هایی از ادبیات و اسطوره‌های قدیمی به تصویر می‌کشید. آثار وی به عنوان گوتیک‌ – گروتسک در نظر گرفته شده است و برخی او را “پدرخوانده” سوررئالیسم می‌دانند. تابلوی «کابوس» تبدیل به نمادی از رمانتیسم و تصویری از وحشت گوتیک شد. این اثر الهام‌بخش شاعری مانند اراسموس داروین (پدربزرگ چارلز داروین) و نویسندگانی همچون مری شلی و ادگار آلن پو بود و جایگاهش را در تاریخ هنر مستحکم کرد. وقتی فوسلی کابوس را نقاشی کرد، دهه 1700 اروپا بود. دوران مهمی در توسعه تفکر اروپایی که به «عصر عقل» یا «عصر روشنگری» معروف شد. بسیاری به اصول کلاسیک جنبش اومانیسم رنسانس روی آوردند و در پی پیروی از مفاهیم فلسفی، فکری و علمی برآمده از آن بودند که شامل ایده‌ها و معیارهایی مانند منطق، وضوح، تقارن و عقلانیت بود.

کابوس فوسلی

کابوس یکی از اولین نقاشی‌هایی بود که با موفقیت یک ایده ناملموس را به جای یک رویداد تاریخی، یک شخص یا یک داستان به تصویر کشید. البته نیات دقیق هنرمند در کار مبهم باقی مانده است. عناصر جسورانه، هولناک و متعالی کابوس چنان محبوب شدند که فوسلی در نهایت سه نسخه از آن ساخت. به نظر می‌رسد این نقاشی بیشتر شکلی فریبکارانه دارد. شاید تمامی این تصاویر و موجودات در خواب زن هستند، اما کابوس زن، ظهوری ترسناک به صورت اسب و اینکوبوس پیدا کرده است. چیزی که انگیزه‌ها و نمادهای روان‌شناختی احتمالی این نقاشی را بیشتر می‌کند، این واقعیت است که در پشت تابلوی 1781 یک نقاشی دیگر وجود دارد؛ پرتره‌ای که مورخان حدس می‌زنند که خود آنا لندولت است؛ نامزدی که فوسلی موفق به ازدواج با اون نشد. شاید این نقاشی به همین شکست عاطفی اشاره دارد؛ دنیای خواب و رویا، پر از رمز و راز است و اتفاقاتی عجیب برای هر شخص به همراه دارد. این فضای ناشناخته، به گفته فروید، فضای تجربه هر آن چیزی است که از آن می‌ترسیم.


بام یک اثر
شه‌گل صفرزاده

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.