درباره نمایشگاه اخیر پریسا عباسی با عنوان «بازگشت ناپذیر» در گالری شریف
«بازگشتناپذیر» عنوان آخرین نمایشگاه پریسا عباسی است که اوایل دیماه در گالری شریف برگزار شد. آنچه در نگاه اول در این مجموعه آثار به چشم میخورد، جهانی مبتنی بر عناصر و نشانههای کودکانه است و ما در این تابلوها شاهد کودک-عروسکهایی هستیم که در احاطه اشیاء و اسباببازیها هستند؛ اما با نگاهی دقیقتر، با نوعی هراس و سرگشتگی مواجه میشویم که تطابق چندانی با جهان کودکانه و پرسروری که به طور معمول از چنین دنیایی متصوریم، ندارد. جو غالب بر آثار، فضایی پرهول و هراس است. حیواناتی وحشی در قالب اسباببازی، بدن کودک را در چنبره خویش درآوردهاند و در جایی دیگر پیکر کودک در میان جعبههای مقوایی اسیر شده است.
در عمده این تصاویر، شیئ یا نقابی که چهره کودک را پوشانده، ارتباط او با واقعیت پیرامون را قطع کرده، اما با این حال بازی ادامه دارد. به نظر میرسد بازی در چنین جهانی مقولهای جدیتر از تفریح و سرگرمی است؛ تمهیدی یادآور نظریه جاناتان گاتشال که میگوید: «بازی کودکان برای فرار از واقعیت نیست، برعکس با مسائل انسانی شاخبهشاخ میشود و در چنین جهانی سخن از مسائل کوچک و کماهمیت نیست، بلکه بازی وانمودی تفریحی است که به حد مرگباری جدی است. کودکان هر روز وارد دنیایی میشوند که در آن باید با نیروهای تاریکی رویاروی شوند و برای حفظ جان خود دست به جنگ و گریز بزنند. بازیهای وانمودی کودکان صورتهای متنوعی دارند. اما همواره فقط حول یک چیز دور میزنند و آن دردسر است. بعضی اوقات این دردسرها معمولی است، اما غالبا هستیشناسانه است.»[1]
به این ترتیب ما در نقاشیهای پریسا عباسی با جهانی ناامن مواجهیم؛ جهانی ناامن برای کودکی معلق و هراسناکی که انگار به زمین زیر پایش هم اعتمادی نیست. علاوه بر آن، فضاسازی و عمقنمایی نیز در کار نیست. تمرکز فرمهای پریده رنگ در مرکز قاب و پسزمینه یکسره خالی بر هراس بیپایان این کابوس تاکید میکند. اشیا و اسباببازیهایی با رنگهای مات و کدر و ابعادی که تناسبشان را با واقعیت از دست دادهاند و گاه همچون هیولایی ستیزهجو نمایان شدهاند و گاه همچون حیوانی در حال فرار از شکارچی. اسباببازیها چنان عظیمالجثه شدهاند که گویی آنها بر جهان کودک تسلط یافتهاند و اشیائی چون صندلی در زاویه دیدی نامتعارف، خبر از واقعیت تغییر شکل یافته جهان کودک دارد.
در برخی از آثار این مجموعه، دستانی در کارند که از خلاء سر بر آوردهاند و اطراف او پرسه میزنند؛ دستانی که هویت مشخصی ندارند، اما به احتمالی معرف والدین کودکند. با این حال گویی به آن دستها نیز اعتمادی نیست. چگونه میتوان به دستهایی که سعی دارند چشمهای کودک را بر جهان واقع ببندند و یا او را در این جهان، این تهی ترسناک رها میکنند، اعتماد کرد؟
[1] گاتشال، جاناتان (1401)، حیوان قصهگو، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر مرکز، چاپ ششم، صفحه 37.
بام گردی
آزاده مالکی