درباره نمایشگاه نقاشیهای تارا نظمعلیزاده با عنوان «پرتابشدگی»، در گالری گویه
آنچه در اگزیستانسیالیسم موضوع اصلی اندیشیدن فلسفی است، انسان است. انسان و نگرش او به هستی در معنای مشخصی که ماهیتی معناپذیر داشته باشد، هستی را باورپذیر و در عین حال هدفمند میکند. در این نحله فکری تمام بار مسئولیت بر دوش خود انسان است تا معنا و هدف زندگی خود را بسازد. در این میان هویت، جنسیت و تجربه زیسته فرد میتواند حامل معنایهای متعددی باشد که گاه در بستر زمان معناپذیر میشود.
پرتاب شدگی
در مجموعه «پرتابشدگی» تارا نظمعلیزاده با دو مفهوم اصلی روبهرو میشویم؛ اولی زنانگی و دیگری زمانمندی که دستمایهای برای تولید اثر هنری شدهاند. «زنانگی» مرتبط با جنسیت است که ارتباط مستقیمی با هنرمند دارد. در این موقعیت هنرمند با ارجاع به خود و تجریه زیستهاش، سعی در بیان مفهوم هویت در اثر هنری دارد. موقعیت اول پیوسته و آشکارا بر بیننده نمایان میشود. تاثیر این موضوع زمانی دو چندان میشود که در کنش نقاشانه هنرمند و در اثر هنری شاهد حضور فرمهایی هستیم که تنانگی را القا میکنند. در خوانش هنرمند از زنانگی و موقعیت اول، تعبیر امر واقع بهکار رفته که دالی بر واقعیت موجود در سنگ بنای تولید اثر است. در موقعیت دوم اما «زمانمندی» مفهومی انتزاعی است که حضوری نمادین دارد. هرچند هنرمند در تلاش برای ملموس کردن این حضور نمادین با به کار بردن عنصری مانند ورق آلومینیوم و فرایند تخریبش (زنگ زدگی) فضای آثار را بر بیننده تفهیم میکند و در تلاش برای دستیابی به نمونه مثالی برای نشان دادن فرایند زمانی مشخصی است، اما به نظر میآید فهم محتوایی به نسبت کارکرد فرمی در کفه سنگین ترازو قرار دارد.
در تمامی آثار شاهد حضور فرمهای منحنی و دوار هستیم که در ترکیبی انتزاعی روی بوم پیادهسازی شدند. اما اغلب فرمهای آلومینیومی به شکل هندسی و متفاوت به کار گرفته شدهاند. هنرمند در این مجموعه سعی در معنادهی به مفاهیمی مانند نسبت زنانگی و زمانمندی دارد و زاویه نگاه جدیدی را پیش روی بیننده قرار میدهد. او در نهایت در یک نتیجهگیری مشخص «زوال» را در برابر زمانمندی میبیند و این زوال را در فرم انسانی و البته زنانه به تصویر میکشد.
بام گردی
محمد شمس