فراتر از پرتره

152

درباره آثار چاک کلوز (Chuck Close)

بارها پیش آمده که یک ایده یا کار جدیدی ابتدا مورد تمسخر قرار گرفته و سپس با استقبال مواجه شده است. چاک کلوز یکی از مثال‌های این امر است. هیلتون کرامر، منتقد هنری، زمانی این نقاش فتورئالیست (Photorealist) خود را دیوانه خواند و کار وی را همچون «زباله‌هایی که پس از پایان موج هنر پاپ به ساحل ریخته شد» توصیف کرد. امروزه، کلوز را شاید بیشتر به خاطر پرتره‌هایی از نمای نزدیک می‌شناسیم؛ نقاشی‌هایی متشکل از حباب‌هایی با رنگ‌های اشباع شده و اغلب متضاد که در شبکه‌ای منظم چیده شده‌اند و در مجموع چهره‌ای واضح را ساخته‌اند. چنین است که چاک کلوز هم مانند بسیاری از هنرمندان، در یک چارچوب مشخص سبک‌شناختی جای نمی‌گیرد و مسیری از فتورئالیسم تا پوانتیلیسم (Pointilism) خاص خود را طی کرده است. اگرچه از رسانه محبوب عکاسی استفاده می‌کرد، اما به تولیدکننده پسماند هنر پاپ روز متهم شد. او نه صرفاً یک هنرمند ارتدکس و نه صرفاً یک نقاش فتورئالیست آمریکایی، که در واقع هنرمندی با حساسیت‌های منحصربه‌فرد و انگیزه‌های متفاوت و گاه متناقض بود.همین امر سبب شد که در طول تقریباً پنجاه سال زندگی حرفه‌ای‌، شیوه‌ها و گرایش‌های مختلفی را تجربه کند، اما در هر حال همواره با چهره‌نگاری سروکار داشت و در نهایت هم به جایی فراتر از پرتره رسید.

پرتره و چهره

پرتره موضوع بنیادین کار کلوز است و بسیاری از آثار او به تصویر نمادین هنرمندانی تبدیل شده که او به تصویر کشیده است. یک بار الکس کاتز به چاک کلوز گفت: «فکر می‌کنم به عنوان یک مدل بیشتر از یک نقاش مشهور می‌شوم، انگار پرتره‌ای که از من کشیدی باعث شهرت من شده است.»

به طور کلی چاک کلوز کار خود را با عکسی از مدل خود شروع می‌کند و سپس آن را با استفاده از خطوط شبکه‌ای روی بوم بسیار بزرگی ترسیم می‌کند. با این‌که از فاصله‌ای نه جندان دور این چهره‌ها کاملاً واضح و طبیعی به نظر می‌رسند، اما تکه‌های رنگی نقطه‌ای که همچون قطعات پازل، تصویر نهایی را ساخته‌اند، بر تصنع و غیرواقعی بودن تصویر تاکید می‌کنند. کلوز در یک فرآیند پر زحمت و تکراری عکس‌های مدل‌ها رابه یک سطح نقاشی شده منتقل می‌کند و گویی زندگی در گذار را به چهره‌هایی بازمی‌گرداند که دوربین عکاسی تمایل به فراموش کردنش دارد.

چاک کلوز دچار اختلال تشخیص چهره (Prosopagnosia) بود و همین مساله اغلب به عنوان دلیلی برای نقاشی وسواس گونه او از چهره ذکر می‌شود. خود کلوز این اختلال را پذیرفته و آن را راهگشای کارش می‌دانست، به ویژه در دوره‌های متاخر و برخورد نقطه‌پردازانه یا پوانتیلیستی با نقاشی چهره. او این باره گفته: «می‌توانم با کسی شام بخورم، به چهره‌اش خیره شوم، به همه چیزهایی که می‌گوید با علاقه‌ گوش کنم و با او درباره چیزهای مختلف صحبت کتن و روز بعد همه چیزهایی را که به من گفته‌ به خاطر بیاورم، اما اگر آن شخص را در خیابان ببینم، نمی‌دانم که قبلاً او را دیده‌ام یا نه. من می‌توانم چیزهایی را به یاد بیاورم که مسطح هستند، به همین دلیل است که از عکاسی به عنوان منبع نقاشی استفاده می‌کنم. با عکاسی می‌توانم یک چهره را حفظ کنم. نقاشی رسانه عالی و عکاسی منبع عالی است، زیرا از قبل چهره‌های سه بعدی را به تصویر دوبعدی ترجمه کرده است. من فقط می‌توانم روی این ترجمه تاثیر بگذارم.»

چهره‌های دنیای هنر

کارهای موفقیت آمیز چاک کلوز مجموعه‌ای از پرتره‌های فتورئالیستی از هنرمندان، دوستان و برخی افراد ناشناس بود که در اواخر دهه 1960 در اطراف سوهو و کانزاس سیتی به تصویر کشید و نمایش داد . کلوز در دانشگاه ییل همراه با کسانی مانند ریچارد سرا و نانسی گریوز تحصیل کرده بود که به همراه فیلیپ گلس، الکس کاتز و جو زوکر گروهی از هنرمندان نقاش و مسیقیدان را شکل می‌دادند. در سال 1968، چهره اغلب آنها که هنوز ناشناخته بودند، در نقاشی‌های کلوز پدیدار شد. کنایه دراماتیک زیادی در نیتکلوز وجود دارد که در آن زمان اعلام کرد: «من به پرتره‌های افرادی علاقه دارم که در هنر هستند، اما مشهور نیستند.»

از آن زمان به بعد کلوز همه را به تصویر کشیده است؛ از آرنه گلیمچر هنرمند و گالری‌دار تا هنرمندانی مثل سیندی شرمن، کیکی اسمیت، جان چمبرلین، روی لیختنشتاین و بسیاری دیگر. او بعداً در بخشی از یک پروژه دو ساله، با بیست و هفت نفر از آنها مصاحبه کرد و این مکالمات شخصی را در کتابی با عنوان «پرتره‌ها سخن می‌گویند: چاک کلوز در گفت‌وگو با 27 نفر از موضوع‌هایش» منتشر کرد. این کتاب پر از داستان‌های شخصی، مجادلات آبدار درباره هنر و انبوهی از شایعات است؛ بسیاری از مصاحبه‌ها در پرتره‌های دنیای هنر نفوذ کرده و به آرامی تعاملات پیچیده و صمیمی کلوز را با همکارتنش آشکار می‌کنند.

نمای نزدیک

کلوز هرگز از عیب‌ و ایرادهای چهره‌ها دوری نکرده و در عوض، پرتره‌های وی که نمای نزدیک صورت یک فرده نشسته را به تصویر کشیده و تمام کادر و پس‌زمینه را فشرده می‌کند، تمام منافذ و چین و چروک‌ها و لک و پیس و خال‌های چهره را به یادگار نگه می‌دارد. البته که برخس از این نقاشی‌ها از فاصله چندان نزدیکی هم کشیده نشده‌اند، اما فراموش کردن این نکته آسان است که بسیاری از نقاشی‌های کلوز صرفاً از نماهای نزدیک کشیده نشده‌اند، بلکه او تصویر را تا مقیاس بسیار بیشتر از حد معمول بزرگ‌ می‌کنند. تاثیر ایستادن در برابر یکی از آنها می‌تواند به طرز ناراحت کننده‌ای صمیمی باشد؛ تهاجم به فضای شخصی و حس حقارت در برابر آن. او می‌گوید: «جزییات نقاشی‌های من چیزی است که وقتی خیلی به کسی نزدیک بشوید، می‌توانید ببینید.»

فوتورئالیسم

زمانی که فوتورئالیست‌های آمریکایی به عنوان یک جنبش تقدیس می‌شدند، چاک کلوز هم با نقاشی‌هایی از روی عکس‌ها، به شهرت رسید. «واقع‌گرایی اکنون» عنوان نمایشگاه مهمی بود که توسط لیندا نوچلین در سال 1968 برگزارشد. گالری سیدنی جنیس هم در سال 1972 نمایشگاهی با همین موضوع به نام «وضوح» برپا کرد. برخی نقاشان آمریکایی از جمله ریچارد استس، رالف گوینگس، مالکوم مورلی و چاک کلوز علاوه بر این دو نمایشگاه، در همان سال در «مستند 5» در آلمان در صحنه بین المللی ظاهر شدند. این در حالی است که کلوز می‌گوید: «من از عنوان واقع‌گرا خجالت می‌کشم. فکر می‌کنم کار من در مورد واقعیت است، اما بسیار هم مصنوعی است. این امر ساختگی است که واقعاً برای من جالب است.» شاید همین رابطه ناخوشایند کلوز با رئالیسم باعث فاصله گرفتن وی از فتورئالیسم و گرایش به نوعی نقطه‌پردازی شبکه‌ای در دهه‌های بعد شد. او از قرارگیری در کنار هنرمندانی چون استس و گوینگس هم چندان خوشنود نبود، زیرا آنها عکس‌ها را بازنمایی می‌کردند و کلوز به کاری فراتر از این علاقه داشت. او می‌گوید: «دوربین از آنچه به آن نگاه می‌کند، آگاه نیست، فقط همه چیز را، همه جزییات را از بین می‌برد.»

ساختار شبکه‌ای

اگرچه کلوز مدت‌ها از یک شبکه به‌عنوان راهنما برای انتقال تصاویر عکاسی خود به نقاشی‌هایی با وضوح بسیار استفاده می‌کرد، اما در اولین آزمایش با تکنیک چاپ مزوتینتی بود که با استفاده از شبکه، یک پرتره را روی صفحه چاپ منتقل کرد. فرآیند چاپ منجر به کیفیت تکه‌ای شد که کلوز آن را دوست داشت، به طوری که از آن به بعد خطوط شبکه‌ای به عنوان یک عنصر ساختاری برجسته در کارش باقی ماند. البته که ترکیب شبکه‌ای و استفاده از آن در هنر مدرن سابقه طولانی دارد؛ به ویژه در فاصله میان پیت موندریان تا اد راینهارت. چنان که یکی از «25 تز در مورد هنر» راینهارت این است که «نقاشی محل تمرکز، و ممارست منظم، تکراری و منسجم است. این شاید سخت‌ترین راه برای رسیدن به آزادی هنری باشد.» جالب آن که چاک کلوز گفته که این جمله راینهارت، تفکر او درباره هنر را تغییر داده است.

در واقع چاک کلور از همان آغاز کار از ژست شهودی و احساسی اکسپرسیونیسم انتزاعی اجتناب کرد؛ کاری که در آن زمان بسیاری از هنرمندان انجام دادند و از عناصر ساختاری مانند شبکه‌ای که آثارشان را با یک نظام عقلانی آغشته می‌کرد، طرفداری می‌کردند. سول لویت حتی تا آنجا پیش رفت که تمام ژست‌ها و اجراها را به دیگران واگذار کرد. در این شیوه، هر اثر هنری اساساً نظامی از قواعد است که توسط هنرمند ابداع شده و از اصلی به نام «هنر مولد» سخن می‌گوید. کار کلوز به چنین استراتژی‌های مفهومی مربوط می‌شود، اما او با استفاده از این شیوه‌های تکراری، روش شخصی خود را ساخت. رابرت استور موزه‌دار و مورخ هنر توضیح می‌دهد که چرا این شبکه تحت نظارت کلوز جذاب است: «هر تصویر نوعی اتاق انزوا است که در آن مسابقه‌ای بین عناصر ساختار در جریان است و خطوط ارگانیک، توده‌ها، بافت‌ها و ته‌رنگ‌های متعددی که در نهایت حضور منفرد یک فرد را تشکیل می‌دهند.»

با گذشت سال‌ها، شبکه‌‌های کلوز گسترده‌تر شد، مربع ها بزرگتر شدند و با اشکال هندسی رنگارنگ پر شدند. کلوز آن‌ها را با موزاییک‌های بیزانسی مقایسه کرده و می‌گوید: «موزاییک جایی است که یک تصویر از تکه‌های متعدد، متکثر و گسسته ساخته می‌شود – تکه‌های سنگ یا شیشه – که با هم هماهنگ می‌شوند. من می‌خواهم مردم ببینند چه چیزی این تصویر را ساخته است. من دوست دارم مانند هانسل و گرتل، خرده‌هایی را در امتداد مسیر بریزم.»

از ترام تا پیکسل

اوایل دهه 1980، کلوز از فوتورئالیسمی که پرتره‌های قبلی او را تعریف می‌کرد، فاصله گرفت و تلاش کرد تا تصویر را تجزیه کند و آناتومی آن را آشکار کند، و کل منسجمی از خرده‌های هندسی بسازد. پیکسلی نامیدن این آثار هم درست است و هم درست نیست. در برخی از اولین آثار این چنینی او، مانند جورجیا (1982) که پرتره‌ای از دختر هنرمند است، با استفاده از افشاننده تزیینات شیرینی، خمیر کاغذ را روی بوم پاشید و انباشته‌ای از اشکال مولکولی لکه‌مانند را ایجاد کرد. در تابلوی لوکاس دوم (1987)، واحدهای گسسته رنگ، با کنتراست بالا را به کار بست، به طوری که تضاد میان دو رنگ مکمل کاملاً آشکار است. در این آثار تونالیته‌های آثار ون‌گوگ بیش از پیکسل‌های عصر سایبری تداعی می‌شود. در پرتره‌ای از سیندی شرمن، این لکه‌های هندسی مانند یک چاپ ماتریس نقطه‌ای هستند که یادآور نقاط ترام در چاپ روزنامه‌ها هستند، چیزی نزدیک به آنچه توسط روی لیختنشتاین روی بوم آورده شده بود.

استفاده مکرر کلوز از سه رنگ اصلی قرمز، زرد و آبی به علاقه او به چاپ دستی، در مقابل چاپ دیجیتالبرمی‌گردد. کلوز در این باره گفته است: «برخی می‌پرسند که آیا کاری که من انجام می‌دهم از یک فرایند کامپیوتری الهام گرفته شده و آیا این نوع تصویر بخشی از چیزی است که این کار را معاصر می‌کند یا خیر. من کاملاً از فناوری متنفرم و سواد کامپیوتری ندارم. هرگز از هیچ وسیله‌ای برای صرفه‌جویی در زمان کار استفاده نمی‌کنم، اگرچه متقاعد نشده‌ام که کامپیوتر وسیله‌ای برای صرفه‌جویی در کار است. در مقابل من به شدت در مورد کاهش سرعت کار و گرفتن هر تصمیمی مصمم هستم. اما شکی نیست که زندگی در قرن بیستم اساساً با تصویربرداری مرتبط است؛ زندگی در این دوران عکاسی، فیلم و چیزهای دیجیتالی جدید است. به نظر من لایه‌هایی از شباهت بین کار من و روشی تولید کامپیوتری و دیجیتال تصاویر وجود دارد. بله من هم وقتی عکس به شبکه منظمی تقسیم می‌کنم، در واقع آن را اسکن می‌کنم و در روند نقاشی همان قطعات مشبک را رنگ می‌کنم. شاید این کار شبیه روند دیجیتالی در پردازش کامپیوتری تصویر باشد.»

تصویر نهایی

در نهایت می‌توان گفت آثار چاک کلوز از جذاب‌ترین و شناخته‌شده‌ترین نمونه‌های نقاشی هایپررئالیسم (Hyperrealism) است. وی به عنوان یک نقاش و هنرمند واقع‌گرا شناخته می‌شود و طی دهه‌ها به ترسیم چهره‌های بزرگ با جزییات دقیق از افراد اغلب مشهور پرداخته است. عمده این چهره‌ها با دقت بالا و واقع‌گرایی فوق‌العاده و قلم ظریف ترسیم شده‌اند، اما بخش دیگری از آثار وی از این فراتر رفته و تلفیقی از واقع‌گرایی و فرم‌های هندسی را به نمایش می‌گذارد. او در دوره‌ای از شیوه پرداخت نقطه‌‌ای یا پوانتیلیسم استفاده کرد و سپس با لکه‌گذاری نقطه‌ها را در فرم‌های هندسی رنگارنگ گسترش داده و اجزای چهره را می‌ساخت.

او که در منطقه مونرو در واشنگتن و در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد، از کودکی علاقه زیادی به هنر نشان داد. در دوران دبیرستان، برای نخستین بار با نقاشی آشنا شد و این علاقه به تدریج تقویت شد. در سال 1958، کلوز به دانشگاه واشنگتن ‌رفت و تحصیلات خود را در رشته هنر و گرافیک آغاز کرد. او در دانشگاه به یادگیری مهارت‌های نقاشی و چاپ پرداخت و در این دوران تجربیات ابتدایی هنری خود را شکل داد.
در دهه 1960، چاک کلوز به نیویورک مهاجرت کرد و در محیط هنری پربار و پویای این شهر قدم گذاشت. وی به تدریج شناخته شد و آثارش به عنوان یک هنرمند واقع‌گرا به شهرت رسید.

یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد کلوز این بود که پس از ابتلا به بیماری در دهه 1980، توانست با تغییر تکنیک‌های نقاشی و استفاده از دسته‌های کوچک و دقیق، همچنان به نقاشی و خلق آثار هنری ادامه دهد. چاک به عنوان یکی از هنرمندان مهم و تاثیرگذار در دنیای هنر معاصر شناخته می‌شود. آثارش در موزه‌ها و نمایشگاه‌های هنری معتبر جهان به نمایش گذاشته شده و تاثیر بزرگی در هنر هایپررئالیسم داشته است.

آثار چاک کلوز با دقت و واقع‌گرایی شگفت‌انگیزی به تصویر کشیده شده‌اند و با ترکیب رنگ‌ها و نقاط، تجربه بی‌نظیری از هنر هایپررئالیسم را ارائه می‌دهند و آثارش مورد توجه و تحسین هنردوستان و مخاطبان قرار گرفته است. او که متولد ۵ ژوئیه ۱۹۴۰ در واشنگتن آمریکا بود به تاریخ ۱۹ اوت ۲۰۲۱ درگذشت.

بام نقاشی
فرشید پارسی‌کیا

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.