آن دختر سرکش

105

درباره لئونور فینی (Leonor Fini)

«من همیشه می‌دانستم که باید زندگی بسیار متفاوتی با آنچه برایم می‌خواستند، داشته باشم، پس از همان کودکی فهمیدم که برای ساختن آن زندگی باید طغیان کنم.» -لئونور فینی

لئونور فینی هنرمندی با استعداد و بی‌باک بود که در مقابل قواعد عمومی ایستاد و هم در زندگی شخصی و هم در هنرش جسور و سرکش بود. او تقریبا همه چیز و به ویژه هنجارهای جنسیتی زمان خود را به چالش کشید. اگرچه فینی در دهه‌های سی و چهل آثار سوررئالیستی مهمی را به نمایش گذاشته بود و ماکس ارنست و سالوادور دالی را دوستان می‌شمرد، اما دیدگاه سنتی سوررئالیسم در مورد زن به‌مثابه فرشته الهام‌بخش و خیال‌انگیز را رد کرد. هنر او امر مردانه و امر زنانه، سلطه و تسلیم، اروتیسم و طنز را به چالش می‌گیرد. او از رسانه نقاشی فراتر رفت و در تئاتر، باله، کتاب مصور و طراحی لباس و صحنه تئاتر هم فعالیت‌های جالب توجهی داشت.

فینی با رد برخی قرارداد‌های اجتماعی، اصرار داشت که هویت، مانند بیان هنری، هرگز ثابت نیست و باید دائما در معرض الهام و تخیل باشد. سلف پرتره‌های قدرتمندی که او در دوره‌های مختلف کار خود تولید کرد، زن را به عنوان یک جنگجو، ابوالهول، سلطه‌گر و الهه گربه‌سانان نشان می‌دهد؛ به‌ویژه در مجموعه «نمایش هوس» زن در هیات خدایی مسلط بر طبیعت و ناظر بر عشاق به تصور کشیده شده است.

فینی جسور و پیشرو

لئونور فینی 30 آگوست 1907، از پدری آرژانتینی و مادری ایتالیایی، در بوینس آیرس به دنیا آمد. او که به دلیل روحیه سرکش و جسارت بسیارش از سه مدرسه اخراج شده بود، پس از اتمام تحصیل در رشته ادبیات نمایشی به نقاشی روی آورد و اندکی بعد، در سال 1925، به میلان نقل مکان کرد؛ جایی که رویکرد نقاشان رنسانس الهام‌بخش او شد. او در بازدید از موزه‌ها و همچنین کتابخانه بزرگ عمویش با هنر آشنا شد و در آغاز به هنرمندان پیش رافائلی و نیز اوبری بیردزلی و گوستاو کلیمت علاقه پیدا کرد.

او در سال 1931 یا 1932 به پاریس نقل مکان کرد و با کارلو کارا و جورجیو دی کیریکو آشنا شد که بر کارهای او تاثیر بسیار گذاشتند. نخستین نمایشگاه او با عنوان «یک زن» در سال 1935 در پاریس برگزار شد که به دوستی با پل الوار، ماکس ارنست، رنه ماگریت و ویکتور براونر منجر شد و او را در تماس نزدیک با سوررئالیست‌ها قرار داد. احساس استقلال شدید او و بیزاری او از نگرش‌های اقتدارگرایانه سوررئالیست‌ها، او را از پیوستن رسمی به این جنبش باز داشت. با این وجود، آثار او در اواخر دهه 1930 و 1940 نشان‌دهنده علاقه و گرایش او به ایده‌های سوررئالیستی است. او همچنین در نمایشگاه‌های بزرگ بین المللی که توسط این گروه برگزار می‌شد، شرکت کرد.
اولین نمایشگاه بزرگ او در سال 1936 در نیویورک در گالری جولیان لوی بود. فینی بخشی از نسل قبل از جنگ از هنرمندان پاریسی بود و در جریان جنبش سوررئالیست بسیار مهم بود، اگرچه گاهی اوقات به نفع مردان معاصر خود نادیده گرفته می‌شد. در سال 1943، فینی در نمایشگاه نمایش پگی گوگنهایم از سی و یک زن، در گالری هنر قرن نیویورک گنجانده شد.

ملاقات با ساوینیو، کارلو کارا و دیگر رئالیست‌های جادویی ایتالیایی تاثیر عمیقی بر او گذاشت. هنگامی که در 1931 به پاریس نقل مکان کرد، علاقه او به چیزهای شگفت‌انگیز و رویایی، گرایش او به سوررئالیسم را تقویت کرد. علی‌رغم دوستی‌ با اغلب سوررئالیست‌ها، او رویاها و خیالات افسانه‌ای خود را دنبال کرد که منجر به شخصیت‌های اصلی آثار شد؛ زنان مرموز. زنان در هیات‌های مختلف از اغواگر تا جلاد، که آیین‌های مقدس را با جنبه‌های شهوانی درآمیخته‌اند، در فضایی با نورهای اندک و گاه پریده‌رنگ، نقش اصلی صحنه‌ای دراماتیک را ایفا می‌کنند. برای مثال در تابلوهای «اسفینکس رجینا» (1946) و «آناتومی فرشته» (1949)، زنی مرموز و زیبا در مقام حاکمی منزوی به نوعی تصویر شده که گویی در وضعیتی شیطانی قرار دارد و طبیعت و گیاهان اطرافش ناشی از شیوع یک بیماری آزاردهنده‌اند. از طرفی او که خود را دوجنس‌گرا می‌دانست، برای شکستن تابوها از هویت جنسی آغاز کرد و این امر در بسیاری از آثارش به شکل‌های مختلف نمود پیدا کرد.

تخیل سرکش و جسارت آشکارش برای شکستن هنجارها سبب شد تا برخی به او بتازند و برخی او را به عنوان یک هنرمند زن پیشرو ستایش کنند. پل الوار، ژان ژنه، جورجیو د کیریکو و مکس ارنست از او حمایت کردند. ژان کوکتو از نقاشی‌های سرد و شفاف وی، به مثابه تصاویر بیانگر «رئالیسم غیرواقعی» تعریف کرد و او را نقاشی در میان ابهام و وضوح می‌دانست.

مرد برهنه

او که از دهه سی میلادی آثار نقاشی خود را در نمایشگاه‌های متعدد ارائه کرده بود و در دهه پنجاه میلادی، صحنه و لباس چند تئاتر و اپرا را طراحی کرده بود، در دهه هفتاد به داستان‌نویسی و ساخت کتاب‌های مصور روی آورد. البته که در تمام این سال‌ها هرگز از نقاشی دست نکشید و همواره در مرز سمبولیسم و سوررئالیسم در حرکت بود. فینی الهه‌های خشن، کاهن‌ها، افلیاها، اسکلت‌ها و موجودات ترکیبی بسیار نمادین را نقاشی کرد.

او همچنین پرتره‌هایی از معاصران خود از جمله ژان ژنه کشید و به عنوان اولین هنرمند زنی که مرد برهنه را تصویر کرده، شهرت یافت. او نشان افتخار نهایی را زمانی به دست آورد که روزنامه دیلی میل را خشمگین کرد؛ این روزنامه دو اثر ملایم اروتیک او را در نمایشگاه بین المللی سوررئالیست لندن در سال 1936 به عنوان دو سیلی به صورت نجابت توصیف کرد که نباید اجازه داد از آن عبور کنند!

لباس مبدل

فینی قدرت تبدل را در سنین پایین آموخت، زمانی که پس از جدایی مادر و پدرش و بردن او به ایتالیا، از خواست پدرش برای پوشیدن لباس پسرانه اجتناب کرد. او در بزرگسالی هر از گاهی لباس‌های مبدل مردانه می‌پوشید. همان‌طور که در نقاشی موجودات افسانه‌ای مانند هیبریدهای نیمه‌حیوان نیمه‌زن را به تصویر می‌کشید، خود را نیز متحول می‌کرد. بعدها در دوران حرفه‌ای‌ که لباس‌های باله را طراحی کرد و همچنین در اوج محبوبیتش در مهمانی‌های بوهمی پاریس، به خاطر لباس‌های خارق‌العاده‌اش، که شامل خز، پر، نقاب و روسری بود، مورد تحسین قرار گرفت. چنان که ارنستینا پلگرینی، نوشته: «برخی او را با لباس عجیب و غریب، با ماسک گربه یا شیر و کلاه گیس پر به یاد می‌آورند. نقاش بوم‌های عجیب و غریب با پیکره‌های زنان دگرگون، نیمی فرشته و نیمی اسکلت، نیمی گیاه و نیمی حیوان، نیمی آمازون و نیمی مجسمه – او ایده‌آل انقلابی استقلال و ابداع خود را مجسم کرد. او همان گونه که جویسلین گدار پیشنهاد کرده، تجسم واقعیات بی‌نهایت بود.» به همین دلیل فینی روی بسیاری از طراحان مد و لباس تاثیر گذاشت.

انتقاد ژان ژنه

ژان ژنه در کنار رمان‌ها و شعرهایش، مقاله‌های هنری انتقادی درباره معاصران خود می‌نوشت و در این امر تبحر داشت. چنان که پیکاسو مقاله ژنه در مورد جاکومتی را بزرگترین مقاله درباره یک هنرمند می‌دانست. اولین مقاله هنری ژنه درباره لئونور فینی بود که طرح‌هایی برای کتاب شعر ژنه در سال 1947 و همچنین دو پرتره از نویسنده کشید. اگرچه او جذابیت‌ها و استعدادهای فینی را تحسین می‌کرد، اما بعدها از نمایش و تخیل در کار او ناامید شد و در سال 1950، به او نامه نوشت و او را در مورد فانتزی‌هایش فرا خواند و با روانکاوی خام او را متهم کرد که از لباس مبدل و نقاب برای محافظت از خود استفاده می‌کند. او از واقعیت‌های زندگی او نوشت: «اگر این‌قدر محکم به افسار حیوان افسانه‌ای و بدشکلی که در کار شما و شاید در شخص شما می‌شکند بچسبید، به نظر من خانم، به شدت می‌ترسید که اجازه دهید خود را در برابر وحشیگری درون خود قرار دهید. شما به سمت توپ نقابدار می‌روید، با پوزه گربه‌ای نقاب‌زده، اما مانند یک کاردینال رومی لباس می‌پوشید. به ظاهر می‌چسبید تا مبادا توسط استخوان ابوالهول مورد هجوم قرار بگیرید و بال‌ها و چنگال‌ها به سوی شما رانده شوند. احتیاط عاقلانه: به نظر می‌رسد در آستانه دگردیسی هستید.»

بام نقاشی
بهار وفایی

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.