درباره آثار کیومرث هارپا
در آثار کیومرث هارپا انسان نقش محوری دارد و برای وی، انسان چیزی بیشتر از موضوع صرف است. او با پرداختن به مضامین انسانی و احوالات آدمی، وضعیتهای گوناگونی از حضور انسان در این جهان را به نمایش میگذارد. گاه انسان را در عین صلابت و به عنوان عنصری تاثیرگذار معرفی میکند و گاه او را خرد و حقیر نمایش میدهد. برای کیومرث هارپا منبع الهام بیرونی به لحاظ ایدهپردازی وجود ندارد. او تمام جهان اطرافش را در یک جستوجوی درونی بر اساس کاتالیزورهای شخصی بررسی و به زبان خودش ترجمه میکند و ماحصل آنچه را که باید با بیننده و مخاطبش به اشتراک بگذارد، روی بوم میآورد. از خاطرات گذشته تا رویاهای دیده شده در خواب، از تجربههای زندگی شخصی تا آمالها و آرزوهایش را میتوان در آثارش دنبال کرد. او همزادپنداری زیادی با شخصیتهای آثارش دارد، بارها و بارها خودش را بر بومهایش نمایان میکند، تا در دریافت و اتصال یک ارتباط شخصی یا جمعی، فهم دقیقی از رویدادهای زندگی داشته باشد. کیومرث هارپا هنرمندی است که نقاشیهایش از تاثیر و تاثراتش بر میآید.
برای او نقاشی بازنمودی است از تمام آنچه بر او گذشته و میگذرد. او در بطن تمام آثارش روزمرگیهایی را که از سر گذرانده و یا در پیش رو دارد، به تصویر کشیده و در عین سادگی و بدون حاشیه، سر راست به سراغ اصل مطلب میرود. تضاد برای او عنصری محرک و سازنده است و این تضاد بر همان تاثیر و تاثراتش استوار است. به مانند انتخاب عنوانی برای آثارش که بتواند این تضاد را نمایش دهد، کیومرث هارپا در تلاش برای نمایش این تضاد برآمده است.
در آثارش روایتهای گوناگونی را پیش چشمان بیننده قرار میدهد که گاه با موضوعی جدی، مسالهای را به سخره میگیرد یا درصدد نمایش تراژدیست که از تقدیری شوم خبر میدهد. حال اینکه بنا بر تاویل، ممکن است بینندهای به کاتارسیس برسد یا به ریشخند. با همه اینها، او خودش را از این مباحث دور و جدا نمیداند. چنانکه در چند تابلو، خودش را به تصویر کشیده، نه به شکل جدی خودنگارهای را به نمایش گذاشته، نه آنقدر بی اهمیت که صرفا عنصری از اثر باشد. مضامین اسطورهای، روانشناختی، اعتقادی و همچنین عناصر دنیای صنعتی که در تعاملی تراژیک یا در واقع کمدی، در برخوردی اکسپرسیو با تلفیقی از رنگهای تند و خاکستریهای مسلط در پالت رنگی، که بیان نمادینی از احوالات انسانی است، اساس نقاشی هارپا را شکل میدهد.
او در فرایندی جستوجومحور، همانند یک نخ تسبیح، به دنبال اتصال پدیدههاست؛ به دنبال پاسخی برای چراهایی میگردد که بتواند در تلفیقی با رویاهایش در یک ترجمه بصری آنها به تصویر بکشد. در نهایت، او در میانه ایستاده؛ در میانه وضعیت تراژیک و کمدی. وضعیتی که ثبات چندانی ندارد و دایم در حال تغییر است. برای او نقاشی به مانند رسانهای عمل میکند که بیانمندی آن در کنشی روایی، اهمیتی یکسان از فهم واقعیت دارد. برای او نقاشی کشف و شهود است. او در فرایند ساختن و کشیدن نقاشی همانند طی کردن مسیر، بعد از قدم اول، قدم دوم را برای قدم اولی، قدم سوم را برای قدم دومی و به همین ترتیب، زمانی که قلمو را در دست میگیرد و خط اول را میکشد، خط دوم را برای خط اول، خط سوم را برای خط دوم و به همین شکل تا پایان ادامه میدهد. برای کیومرث هارپا احساس و کنش نقاشانه در حین نقاشی مهم است نه خود نقاشی کردن، گویی او، بنا بر گفته خودش، با نقاشی لج میکند و میخواهد نقاشی را کم اهمیت جلوه دهد. در پایان باید گفت کیومرث هارپا در تلاش است تا یافتههایش را با ما به اشتراک بگذارد نه تجربههایش در نقاشی را.