در زادروز آمادئو مودیلیانی
آمادئو کلمنته مودیلیانی (Amedeo Clemente Modigliani) همچون بسیاری دیگر از هنرمندان اول قرن بیستم، کشور مادری خود را ترک و به فرانسه نقل مکان کرد. پاریس آن زمان مهد فرهنگ، مدرنیته و همچنین محل تبادل و به روز شدن شاعران، پیکرسازان، نقاشان و نظریهپردازان بود. در آن فضای سرزنده و پویا، هنرمندانی مانند کنستانتین برانکوزی رومانیایی، مارک شاگال و چیم سوتین روسی و دیگران با شخصیتهایی مانند هانری ماتیس، گیوم آپولینر، آندره دورن، پابلو پیکاسو و ژرژ براک معاشرت داشتند. همچنین در همان سالها، برخی از شارحان اصلی فوتوریسم مانند اومبرتو بوچیونی، جینو سورینی، کارلو کارا و آردنگو سوفیچی هم به پاریس رفت و آمد داشتند.
اگرچه هنرمندان خارجی ساکن پاریس شیوه زندگی و تفکر متفاوتی داشتند، اما اغلب مورخان کلاسیک هنر از آنها در کنار نمایندگان مکتب پاریس نام بردهاند. وجه مشترک برانکو، شاگال، سوتین و مودیلیانی ، علاوه بر اینکه هنرمندان خارجی در فرانسه بودند، این بود که در همان محله پاریسی مشهور، یعنی مونپارناس، در ساختمانی به نام «کندوی عسل» زندگی میکردند که به عنوان استودیوی هنرمندانی که در جنگ شرکت نکرده بودند، استفاده میشد. شرکت آنها در نمایشگاه “سالن”، نیز یکی از عوامل توافق مشترک ایشان بود.
زندگی، عشق و مرگ
آمادئو مودیلیانی، که دوستانش او را «ددو» و بعدا در فرانسه «مودی» مینامیدند، دوازدهم ژوئیه 1884 در لیورنو به دنیا آمد، سالهای نوجوانی را در ایتالیا گذراند. در 1902 و در هجده سالگی برای تحصیل به فلورانس و یک سال بعد به مدرسه هنرهای زیبای ونیز رفت؛ جایی که بر مطالعه کار نقاشان دوره رنسانس ونیزی، مانند جورجونه، تیسین و تینتورتو اصرار میورزید. در سال 1906 او به مونمارت پاریس رفت و در آنجا استودیویی را اجاره کرد. پس از مدت کوتاهی به مونپارناس نقل مکان کرد که بهشت نقاشان و پیکرسازان بود. علایق مودیلیانی با نمادگرایان همسو بود و به گوستاو کلیمت، پل گوگن و پیکاسوی دوره آبی نیز توجه داشت. البته که در نهایت رویکرد متفاوتی اتخاذ کرد و توانست آثار منحصر به فرد خود را خلق کند. او در ابتدا به ضربات قلم پل سزان نزدیک شد. اولین پرترههای وی که اعضای خانواده موضوع قرار داده، شباهتهایی به آثار سزان و گوگن دارد و با آنچه که امروز به عنوان کار مودیلیانی میشناسیم متفاوت است. از سوی دیگر، طرحهایی که در فرانسه برای دوستانش ساخت نیز ویژگی خاص خود را دارند و نخستین پلهها به سمت سبک و سیاق خاص وی هستند. در همین دوران تلاش او برای کار با سنگ و ساخت مجسمه نیز آغاز شد. البته که او بسیاری از این طرحها را از بین برد. او شخصیت قاطعی داشت و اگر اثری به سلیقه او نبود، آن را از بین میبرد. مودیلیانی هم مانند بسیاری از هنرمندان آن زمان، به کافههایی که پاتوق اغلب هنرمندان بود، میرفت و معمولا در استفاده از الکل و مواد مخدر زیادهروی میکرد و همین امر در حال و احوال و روحیه عجیب وی موثر بود.
او در سال 1914 با آگاهی جدیدی به نقاشی بازگشت، تا حدی به دلیل ملاقات با پل گیوم، دلال جوان فرانسوی، که به مودیلیانی توصیه کرد خود را وقف نقاشی کند. گیوم از مودیلیانی حمایت کرد، گر چه میدانست که شهرت نسبی این هنرمند برای تثبیت در بازار کافی نیست. در نهایت هم فقط در پایان دوران حرفهای او و حتی بیشتر از آن، پس از مرگش این اتفاق افتاد. از سوی دیگر بدتر شدن بیماری به او اجازه نمیداد که با مواد دشواری مانند سنگ آهک دست و پنجه نرم کند. آخرین مشوق و حاکی مودیلیانی، لئوپولد زبوروفسکی لهستانی، نویسنده و فروشنده آثار هنری بود که در سال 1916 در ازای دریافت حق الزحمه سالانه، درخواست انحصار آثار مودیلیانی را داد و مدتی در خانههای خود پذیرای او بود.
در سال 1917، مودیلیانی با نقاش جوانی به نام ژان هبوترن آشنا شد. آن دو عاشق یکدیگر شدند و زندگی با یکدیگر را آغاز کردند. در همان زمان، گالری برته ویل در پاریس اولین نمایشگاه مودیلیانی را ترتیب داد، اما در همان روز افتتاحیه تعطیل شد، زیرا خشم عمومی را برانگیخته بود. بسیاری این نقاشیهای مودیلیانی را مظهر بیاخلاقی و فساد دانسته بودند چون بدن برهنه زنان را نمایش میداد؛ موضوعی که در تاریخ هنر بارها تکرار شده است. در سال 1918 توان جسمی مودیلیانی، به دلیل بیماری سل، بسیار تضعیف شده بود و بنابراین او مجبور شد پاریس را ترک و به سمت جنوب حرکت کند تا از آب و هوای بهتری بهره ببرد. در تابستان بین نیس و کاگن سورمر ماند. در 29 نوامبر 1918، ژان، دختر آمادئو مودیلیانی و ژان هبوترن، به دنیا آمد. ژان هبوترن تولد دخترش را از خانواده مخفی نگه داشت، زیرا آنها از رابطه او با مودیلیانی بسیار خشمگین بودند. هر چند که بعدها برادرش آندره، این موضوع را کشف کرد و شرایط و روابط با خانواده طوفانی شد.
در ماه مه 1919 آمادئو به پاریس بازگشت و ماه بعد ژان به او پیوست که معلوم شد، دوباره باردار است. در ماه اوت، نمایشگاهی از آثار این هنرمند در لندن برگزار شد و مورد تحسین منتقدان قرار گرفت، اما در ماههای پایانی سال وخامت بیماری امان مودیلیانی را برید. در ژانویه به ذات الریه مبتلا شد و به کما رفت و در نهایت در روز بیست و چهارم ژانویه درگذشت. روز بعد، ژان که هشت ماهه باردار بود و درگدشت آمادئو ویرانش کرده بود، با پریدن از پنجره اتاق خواب خود را کشت. این دو عاشق در نهایت در گورستان پرلاشز پاریس در کنار هم آرام گرفتند.
هنر مودیلیانی، از آشنایی با برانکو تا آخرین آثارش
مودیلیانی در لیورنو به سبکی شبیه به ماکیولی نقاشی را آغاز کرد، اما هنر او پس از اقامتش در پاریس به شدت تغییر کرد و بعدها، با رسیدن به بلوغ، تغییرات بیشتری در سبک و تکنیک وی مشاهده شد. تمهیدات بصری و تکنیک وی که مشخصه اصلی آثار اوست، به مرور متحول و منحصر به فرد شد، اما در مجموع به سختی می توان آن را در یک ژانر دقیق گنجاند. او هنرمندی است که با سادگی و خلوص کار کرد و همین امر سبب شناخت کار او بود. یکی از نقاط عطف هنر مودیلیانی آشنایی او با کنستانتین برانکوزی، پیکرساز رومانیایی بود که باعث شد خود را وقف پیکرسازی کند. اگرچه بعدا به دلیل بیماری مجبور شد از پیکرسازی دست کشیده و صرفا به نقاشی بپردازد. هیکل و هیبت کشیده و عجیب و غریب، در عین سادگی خطوط و فرمها که به حداقل ممکن کاهش یافته بودند، ویژگی عمده مجسمههای مودیلیانی است. این خلوص و خلاصه بودگی عناصر برآمده از تاثیرات برانکوزی بود.
حدود سالهای 1911 و 1912 تمایل هنرمند برای تغییر شکل ظاهر معمولی انسان بسیار آغاز میشود. نسبتها کاملا تغییر کرده کل بدن و اجزای چهره به نفع صاف شدن یا کشیده شدن خلاصه میشوند. همه چیز به سمت طرحواره خلاصه و هندسی از چهره کشیده میشود، بدون هیچ گونه تزیینی. پژواک نقابهای آفریقایی در آثار مودیلیانی بسیار مشهود است؛ هنری بدوی که توسط فوویستهای فرانسوی و همچنین کوبیستها نیز مورد بررسی قرار گرفته است. با این حال، نقاشی مودیلیانی که از ظرافت، خطوط برجسته و تمایل به نسبتهای کشیده اندام و فرمهای هندسی تشکیل شده، همچنین نشان دهنده الهاماتی است که هنرمند از پیشینه فرهنگی خود و به ویژه از هنرمندان بزرگ توسکانی، مانند سیمون مارتینی، فیلیپو لیپی و ساندرو بوتیچلی میگیرد.
پس از کنار گذاشتن پیکرسازی، عناصر «مجسمهای» تولید او به نقاشی آمدند، به طوری که نقاشیهای او بازتاب جستوجوی همان خلوصی شدند که مودیلیانی در مجسمه دنبال میکرد. این موضوع در پرترههای متعدد او کاملا مشهود است؛ جایی که پیکرها و چهرهها با فرمهای شماتیک و بر اساس هندسهای با هدف انتقال قابل تشخیصترین عناصر دلالت موضوع به بیننده ارائه میشوند. از سوی دیگر گویی مودیلیانی توانسته با تیزبینی فوقالعادهای، عواطف روانشناختی افراد را به واسطه نقاشی به بیننده منتقل کند. او با آثار دیگری همچون برهنههای معروف خود نیز موفق شد عواطف مخاطب را برانگیزد و چنین است که با اکسپرسیونیستها پیوند میخورد.
مودیلیانی در واقع نه به جریان خاصی تعلق دارد و نه هرگز ادعا کرده که از استادان بزرگ الهام گرفته است. برعکس، او صراحتا ترجیح میدهد به هیچ یک از آوانگاردها نزدیک نشود، چه رسد به آوانگارد فرانسوی. اما نگاه و توجه او به روندهایی که در آن زمان در پاریس آغاز قرن بیستم در گردش بود، تردید ناپذیر است. کار او در واقع از گرایشهای مختلف جدا شده و مسیر خود را طی کرده است. با این حال، منتقدان همیشه در مورد او اختلاف نظر داشتند؛ البته همه به اهمیت تاریخی هنر آمادئو مودیلیانی اذعان دارند. خود او هنر را رهایی از قیود میدانست و در این باره چنین گفته است: «هنر مبارزه با تعهد است.»