وداع با مسعود سپهر

31

به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، مراسم تشییع پیکر مسعود سپهر، طراح گرافیک و استاد دانشگاه، چهارشنبه دوازدهم بهمن در محوطه خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

در ابتدای این مراسم ابراهیم حقیقی چنین از او یاد کرد: «در این روزهای سرد و بس ناجوانمردانه کاش کسی، چیزی، جایی پیدا می‌شد که به من و ما تسلی بدهد. فقط زمان می‌تواند این تسلی را ایجاد کند. من به شخصه یکی از بهترین دوستان عمرم را از دست دادم که دیگر جایگزینی ندارد. تصور می‌کنم انجمن طراحان گرافیک نه یک انگشت که یک دستش را از دست داد. توانمندی مسعود در انجمن به اندازه یک دست از دو دست بود و یک نفره با تلاش بسیار کار می‌کرد. کاش کسی بتواند به ما تسلی بدهد.»

سپس کاوه بیات از دوستان نزدیک مسعود سپهر پشت تریبون قرار گرفت و گفت: «من با مسعود پنجاه سال دوست بودم. از دوران دبیرستان او را می‌شناختم؛ یعنی قبل از ورود او به جامعه هنری. درواقع او از من یک کلاس پایین‌تر بود، ولی همیشه با هم دوست بودیم. من در رشته تاریخ به دانشگاه رفتم، اما او به انگلیس رفت و به دنبال علاقه خود بود. من هم به دنبال او به انگلیس رفتم و در آنجا ما درس چاپ خواندیم. او پس از مدتی به ایران بازگشت و کارش را با جدیت پیگیری کرد. من کم و بیش در جریان مسائل انجمن، کارهایی که می‌کرد و علایقی که داشت بودم. نمی‌دانم بعد از پنجاه سال دوستی کسی می‌تواند بگوید دوستی را از دست داده است؟ بعد از پنجاه سال نمی‌شود دوستی را از دست داد.»

در ادامه متن دامون خانجان‌زاده، که در این مراسم حضور نداشت، خوانده شد. در این متن آمده بود: «در پنجاه سال اخیر دو استاد در عرصه طراحی خط ،دو تن از حساس‌ترین و نازک‌ترین‌ها یعنی رضا مافی و مسعود سپهر را بر اثر افتادن از دست دادیم؛ مافی به سبب افتادن و سپهر به دلیل از کرسی افتادن. دو روزی است که مسعود را از دست داده‌ایم. مهم‌ترین خصوصیت او افتاده‌حال و سخت‌پسند بودن بود. خالق “یکان” و ستاره خوشنویس و خوش‌بین‌نویس بود. رشد برایش مهم بود، نه شهرت. گرچه شهره هم بود. ما دوباره همدیگر را می‌بینیم.»

سپس ستاره سپهر، دختر مسعود سپهر، خطاب به پدرش گفت: «ما کنارت کیف کردیم، زندگی کردیم، تو هم عاشق، شجاع، و زلال زندگی کردی. پر از شور و شوق برای زندگی بودی، مرسی که به ما زندگی بخشیدی، مرسی که به ما شیوه زندگی کردن و بردباری را یاد دادی، هم پا و هم بازی کودکی ما بودی، با هم سوار کشتی فرضی خیالی می‌شدیم و مراقب بودیم طعمه نهنگ و کوسه و امواج نشویم، با هم زیاد سر و کله زدیم از ته دل خندیدم، رفیق امروز ما بودی و هستی و عشق و دعای خیر ما برای تو هست، تو پشت و پناه ما هستی و خواهی بود. خاطرمان آرام بود که سال‌های آخر قرار و آرامش را در کنار کسی تجربه کردی که کنارش خوشحال بودی، کنار ما همراه ما زندگی کردی.»

وی افزود: «دانشجویانش، جوانان امروز و آینده برای او مهم بود، کنار دانشجویان خالصانه بود، هر کسی رفیق او بود حتی اگر یک بار با او همکلام می‌شد، انگار دوستی عمیق با او داشت. حیف که دنیا برای روح بزرگ و نبوغ زیاد او کوچک بود.»

سپهر بار دیگر پدرش را خطاب قرار داد: «تو کوتاه آمدی تا نوری برای همه ما باشی و راهی را برای همه ما روشن کنی حالا که در ادامه سفر این راه پر نور را جدای از ما می‌روی عشق و دعای خیر ما به همراهت هست. صدایت در این چند روزه خیلی در گوشم طنین‌انداز شد. تو بدون ما و منی در صلح، آرام و همانطور که می‌خواستی به آنجایی که می‌گفتی بهتر است رفتی، بیایید دقیقه‌ای آرام باشیم و به یادمان بیاوریم خاطره‌ای و یادی از مسعود سپهر را، وجودت تا ابد در وجود تک تک ما زنده است.»

سپس بهرام کلهرنیا پشت تریبون قرار گرفت و گفت: «فکر می‌کنم جهان از تراژدی پر شده و وقتی تراژدی به انسان نزدیک می‌شود حساسیت‌ها کم می‌شود، با خود آرامش می‌آورد و بن وجود ما را به چیزهای غریبی می‌رساند. رفتن مسعود مثل یک ضربه بود، طنین و شوکی داشت که این جهان آرام را بر هم ریخت. ما در میان باور کردن و باور نکردن زندگی می‌کنیم اما من کوشیدم رفتنش را باور نکنم. مسعود به سایه رفت.»

کلهرنیا در ادامه افزود: «ما ایرانی‌ها مثل اینکه برای آینده زندگی نمی‌کنیم و انگار ریشه در گذشته داریم؛ مسعود گره عمیقی به ریشه من زد. در ابتدا هر کاری می‌کردم نمی‌توانستم رفتن او را باور کنم. سوگ اگر به عادت تبدیل شود فاجعه است، اما جهان را تراژدی اداره می‌کند. ما ایرانی‌ها هم به تراژدی‌های عجیب مبتلا هستیم، اما تراژدی مسعود، معناساز است.»

وی ادامه داد: «او آدم عادی نبود، جان و ریشه او در چیزهای دیگری جا گرفته بود، جان او برای عشق و زندگی می‌تپید و مراقب همه بود. دوست ادامه وجود است و او ادامه وجود من است. ما دوستی را از دست دادیم که دوست رایج روزمره نبود. مسعود دائماً مثل تذکری ما را جابه‌جا می‌کرد. ما شادی‌سوخته و شادی‌گم‌کرده‌ایم، اما او شادی را خوب می‌شناخت جهان خود و دیگران را توسعه می‌داد انجمن برای او پدیده‌ای منسجم بود همیشه می‌گفت وسوسه‌های غیر عادی آدمکش و صنف‌کش است او اولین بار منشور اخلاقی انجمن را تدوین کرد تا همه بدانند ما باید حوزه‌ای از اخلاق را در کارمان تعریف کنیم. ما سهل‌انگارانه زندگی می‌کنیم اما او سهل‌انگار نبود. زندگی عادت است و ما به کلیشه رفتارهای خود معتاد می‌شویم اما مسعود عادت‌شکن بود. من نه تنها از دوستی او برکت گرفتم که از او بسیار آموختم.»

«صحبت کردن از یک دایره‌المعارف هنر و عشق و زندگی خیلی سخت است ما دو هفته زیبا را در بیمارستان سپری کردیم این شخص دیگر تکرار نمی‌شود.»

سپس فریده جلال‌کمالی همسر این هنرمند روی صحنه آمد و گفت: «صحبت کردن از یک دایره‌المعارف هنر و عشق و زندگی خیلی سخت است ما دو هفته زیبا را در بیمارستان سپری کردیم این شخص دیگر تکرار نمی‌شود.»

در ادامه ایرج میرزا علیخانی چنین گفت: «روزگار سختی است، هیچ چیز خوشایندی در این چند وقته ندیده‌ایم، کاش یکی پیدا شود به ما تسلیت بگوید. مسعود سپهر همیشه درگیر تدریس، آموزش و کارهای انجمن بود. پیامی که مسعود برای ما به جا گذاشت این بود که زندگی جاری است. سخت است که آدم رفتن یارانش را ببیند؛ همکار عزیزی را از دست دادیم. ما باید یاد بگیریم که چگونه این سقف و خانه را نگه داریم، چگونه به بزرگترها احترام بگذاریم، چگونه پژوهش کنیم این یاد گرفتن‌ها نشان‌دهنده وجود مسعود سپهر است. بیاید یکبار دیگر کنار هم باشیم برای مقصد بهتری. عنوان‌ها هیچ جایگاهی ندارند، تاریخ انقضایی دارند، آنچه بزرگ‌تر است با هم بودن است.»

در پایان این مراسم پیکر این هنرمند به سمت خانه ابدی تشییع شد.

عکس‌ها از لیلا ابراهیمی – خانه هنرمندان ایران

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد.