درباره نمایشگاه مریم فرزادیان، با عنوان «دیالکتیک پوسیدگی»
گالری پروژههای آران، 20 خرداد تا 10 تیر 1401
رفوی پوسیدگی
بیگمان میتوان تصویر کردن چهره آدمهای مهم، به خصوص آنهایی را که در سیاست و اجتماع و تاریخ نقشی ایفا کردهاند، در تاریخ هنر جهان و ایران مورد بررسی قرار داد. از زمانی که این تصاویر تنها به بزرگنمایی شخصیت پادشاه میپرداختند و یا پس از آن نمایشی از شباهتسازی و بعدها به روانشناسی افراد و بعدتر هم به نقد آنها میانجامید. شاید هنرمندان با این جمعآوری تاریخ، مسیر رسیدن به حقیقتی را برای مخاطب فراهم میسازند که در پس گذشت زمان و سکوت دههها و فراموشی روزها به تاریکی میپیوندد. حال مریم فرزادیان در گالری پروژههای آران، با نقاشی چهره شخصیتها بر سنگ، به برههای از تاریخ ایران میپردازد که هنوز اثرات آن بر هویت، فرهنگ، اقتصاد، سیاست و اجتماع اکنون مشهود است؛ سنگی که با سختیش تمامی خاطرات را برای سالیان سال در خود مدفون میسازد و آن زمانی که باید، چون کتابی آنها را عیان میسازد و پرده از رازهای نهان برمیدارد.
او در شروع نمایشگاهش، اثر «شکسته در شکسته» را ارائه میدهد و در کنار آن مینویسد: «116 سال از آغاز تلاش» تا یادآوری کند که در این نمایشگاه قرار است این میزان از تاریخ اخیر، مورد بررسی قرار گیرد. با این هدف، مخاطب را از میان تعداد زیادی از سنگهای چیده شده بر زمین عبور میدهد، پایه ستونهایی کوچک و تقریبا هماندازه، بازمانده از بناهایی قدیمی که دیگر کاربرد اصلی خود را از دست دادهاند. ستونهایی شکسته و گاه تکه شده که از پس زمان، انحطاط خاطره و هویت یک ملت را نشان میدهند؛ خاموش و در عبور از گذرگاهی تنگ، برگهایی از تاریخ را نه از زمانی دور، که از همین نزدیکی و به سادگی همین لمس خاطرات نمایش میدهند.
چیدمان «هدیه همسایه شمالی، تبریز 10محرم 1290» در کنار سنگهایی که بر آنها تصاویری نقاشی شده از ثقهالاسلام و اعدام او و یارانش کشیده شده است، مخاطب را از میان روبانهای سفید آویخته، گویا برای جشنی خاموش، به داخل دعوت میکند. اگرچه این مسیر راه به جایی ندارد و به بنبستی میرسد که عابر باید دوباره راه بازگشت را، حتی اگر چند گام بیشتر نباشد، پیش گیرد، اما اگر تنها کمی در میان روبانهای آویخته که از فضای اطراف جدا شده، آرام بگیرد و سر را به سمت بالا بچرخاند، با صحنهای دور از ذهن مواجه میشود؛ یک نقاشی رنگ روغن از پاهایی آویخته با کف پاهایی تمیز که یادآور همان صحن به دار آویخته شدن روی سنگ ابتدای چیدمان است، اما اینبار از زاویه پایین و فقط هنگامی که زیر این فاجعه قرار گرفته باشی، آن را میبینی.
آزادیخواهانی که جان و نامشان را در مقاومت تبریز برای همیشه حک کردند. اگرچه مخاطب امروزی با دوری از مطالعه و مرور تاریخ تحریف شده این روزها کمتر نامی از آنها شنیده باشد، اما بازهم این صحنه آویخته شدن هولناک و سنگین است. حتی اگر مخاطب، فرد آویخته شده را ناشناسی بداند، باز هم تمیز بودن کف پاها نشان از راهی دارد که بیگمان خاطرهای به یادماندنی از خود برجای گذاشته و همین امر بیننده را در معرکهای هولناک و بیرحم قرار میدهد تا شریک بودن در این واقعه را تداعی کند.
بزرگترین تابلوی مجموعه، «تاریخ بیقراری» یک نقاشی سه لتهای، رنگ روغن در ابعاد دو در شش متر است که بر آن روزنامههای آن روزها براساس اخبار خود نقاشی شدهاند و درحالیکه در آسمانی مهآلود و طوفانی شناور هستند، از سمتی به سمت دیگر تابلو، بیوقفه ادامه مییابند و به تاریخ پرفراز و نشیب این سالهای نه چندان دور میپردازند. لت اول که از پیدایش مشروطه آغاز میشود و تصویر روزنامههای اختر، قانون، صوراسرافیل، کاوه و دولت علیه ایران را همراه با چند روزنامه به زبانهای فرانسه و انگلیسی همچون لهپتیت (Le Petit) و پانچ (Punch) با تیترهایی در مورد ترور ناصرالدین شاه و کاریکاتورهایی از خرس روسیه و شیر بریتانیا که درحال تقسیم گربه ایران، به مرور اخباری در مورد مشروطه و اتفاقات پس از آن میپردازند. مجله زبان زنان نیز جدا، در فاصله کمی بین گروه روزنامهها و زمین پوشیده از شیرهای سنگی تصویر شده است. در لت میانه دوران پهلوی در روزنامههایی که به تنوع تیتر آنها افزوده شده، مورد بررسی قرار میگیرد؛ با فریاد آذربایجان شروع میشود، با رعد، ایرانیان، باختر امروز، آزاد و چند روزنامه انگلیسی زبان از جمله دیلی نیوز (Daily News)که تصویر کنفرانس تهران را در خود دارد، ادامه مییابد و تیترهایی از استبداد، ترورها و سوءقصدها را تا تاجگذاری شاه، ماجراهای مصدق و حکومت نظامی و ماجرای سیاهکل و آبادان پیگیری میکند و در نهایت در تعدادی از شمارههای مختلف در لت سوم از اطلاعات و کیهان و آیندگان، شکلگیری انقلاب را با تیترهایی از تظاهرات و مارکسیستها، امر به معروف و نهی از منکر، اعتراضات زنان و حجاب، خلع سلاح احزاب و گروهها، اشغال سفارت آمریکا، استعفای دولت بازرگان، وداع بزرگ مردم با امام و در نهایت خبر توقیف برخی روزنامهها در روزنامه صبح امروز پیش میرود. در حالیکه تصویری از روزنامه پیام امروز با عکسی از سیدمحمد خاتمی با فاصله از گروه روزنامههای دیگر در فضای طوفانی تصویر شده است.
زمین این سه لتِ چسبیده به هم، پوشیده از شیرهای سنگی بر فراز مقبرههایی است که در هم شدهاند و در تعداد بسیار زیادی تا افق دوردست ادامه مییابند. این شیرها گاه خُرد شده و گاه نعرهکشان، افتان و خیزان، گویی رهسپار سمت دیگر تابلو هستند. تن خسته و سنگی خود را خلاف جهت حرکت روزنامهها میکشانند و در هر لت تابلو، نمایان میشوند. در جایی افتاده و شکستهاند درحالیکه زمانِ ایستادنشان را از دست دادهاند. میان زمینی سوخته که کندههای خشکیده و بریده درختان، کم و بیش در اینجا و آنجا به چشم میخورد، پیش میروند تا به مرور زمین از علفهای خشک هم خالی میشود. در لت میانی تعدادی از آنها سرپا شده و سر به آسمان، گویا درحال زوزه کشیدن بر علفهای زردرنگ و خشک برجای ماندهاند. کندههای پوسیده و خشک درختان در پیشزمینه و کمی دورتر از آن به چشم میخورد و در لت دیگر، خشمگین و خروشان به صف شده و در حال خروج از تابلو هستند. گویا هدف یافته خود را دنبال میکنند، درحالیکه زمین در حال رنگ گرفتن است و نهالی تازه با جوانههایی از زمین میروید.
در اثر «صد پاره» هنرمند آثارش را بر روی سنگهایی به تصویر کشیده که از محل عمارتها و گورستانهای قدیمی برداشته است. همین پیشینه سنگها که در خود اثر هنرمند هم حفظ شده، رنگ و معنای ویژهای به مفهوم کارها میدهد و به قدمت آنها، اصالت ِخاصی میبخشد. هنرمند در این اثر، تاریخ مشروطه تا انقلاب را بازنمایی میکند و تکههای این صد ساله تاریخ ایران را شکسته شکسته، کنار هم میچیند؛ مروری از زمان واگذاری امتیاز نفت تا جنگ ایران و عراق. او از نایلونی سیاه در زیر سنگها استفاده کرده تا نماد روزگار سختی باشد که ایران در بیشتر این لحظات تجربه کرده است و شاید هم یادآور نفتی که در جایجای ایران مدفون است و سبب بروز مشکلات بسیاری شده است. احتمالا مخاطب نیز ناخودآگاه در سکوت گالری به تجربه این خاطرات و رویدادها در حافظ خود برخاسته و گاه صداهایی آشنا را در بین تصاویر مرور مینماید. این اثر با نقاشی رویدادهایی از مراوده مظفرالدین شاه با اروپاییان، در کنار نیمتنه ناصرالدین شاه بر یک سنگ مرمرین مستطیلی با نوشته «انالله و اناالیه راجعون» و تصویری از میرزارضا کرمانی، قاتل ناصرالدین شاه، بر سنگی نیمه و کوچکتر، نقش مبارزان دوره مشروطه، ستارخان و باقرخان (از سردمداران مقاومت تبریز و جنبش مشروطه)، ملک المتکلمین (از سخنوران دوره مشروطیت)، حسن رشدیه (پیشگام سبک نوین آموزش) و مدرسه رشدیه (با تاریخی پرفراز و نشیبی که در مقابل سیستم قدیمی آموزش ایستادگی کرد) آغاز میشود و تا لحظه به توپ بستن مجلس، به دستور محمدعلیشاه قاجار و دستگیری سران جبنش مشروطه و غل و زنجیر شدن مشروطهخواهان ادامه مییابد. سپس احمدشاه و رضاخان در کنار یکدیگر میایستند. انتهای دورهای و آغاز دورهای دیگر با تصاویری از رضاشاه و محمدرضا برای دوره پهلوی و شخصیتهایی که در این برهه از زمان نقشآفرین بودند؛ میرزا کوچک خان جنگلی (رهبر جنبش جنگل و از رهبران جمهوری گیلان و مبارز انقلاب مشروطه) یادآور قیامها، عکسهایی از جمعیت نسوان وطنخواه (که توسط تعدادی از زنان روشنفکر ایرانی تاسیس شد که به ترویج حقوق زنان و بهبود شرایط دختران میپرداخت)، تصویر بسیار مهم و تاریخی کنفرانس تهران (حضور سران سه کشور شوروی، آمریکا و انگلیس در تهران بدون حضور شاه ایران) و سپس حضور دکتر محمد مصدق (سیاستمدار، نماینده مجلس شورای ملی و نخست وزیر ایران و عامل ملی شدن صنعت نفت) که هنرمند لحظات مهم زندگی او را در چندین سنگ به فراخور تصویر، نقاشی میکند؛ از زمانی که به نخستوزیری میرسد و صنعت نفت را ملی اعلام میکند تا زمانی که پس از کودتای 28 مرداد در دادگاه نظامی محاکمه و به زندان و تبعید محکوم میشود. تصویری از شعبان بیمخ، که در کودتای 28 مرداد، نقش مهمی در ترساندن مردم و پیروزی طرفداران شاه و ارتش در برابر دکتر مصدق داشت و پس از آن، سیاستمداران در کنار شخصیتهای ادبی؛ جلال آل احمد (نویسنده و منتقد ادبی و روشنفکر سوسیالیست)، علی شریعتی (اسلام شناس و جامعهشناس و پژوهشگر دینی) و صمدبهرنگی (داستاننویس و منتقد اجتماعی) و در نهایت شروع انقلاب و سید محمود طالقانی (از موسسان نهضت آزادی ایران، نواندیش دینی و فعال سیاسی و اجتماعی) و سردمداران و اتفاقات مهم سیاسی ابتدای انقلاب و شروع جنگ، همه و همه نقاشیهایی هستند که هنرمند بر روی سنگهای شکسته و گاه نوشتهداری در ابعاد کوچک اجرا نموده که مربوط به قبرهای قدیمی است و همچون کتابی قابل خواندن است و در نهایت به قطعه شعری که بر سنگ قبری حک شده است، میانجامند:
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت بیاید که ما خاک باشیم و خشت
پس از ما بسی گل دهد بوستان نشینند با یک دگر دوستان
شعری مردمی و کمی تغییر شکل یافته از اشعار سعدی که برای بیداری از خواب غفلت بر سنگ نگاشته شده است. نامگذاری عنوان صدپاره که با اشاره به تاریخ صدساله اخیر ایران، بسیار دقیق انتخاب شده است، زیرا که میتوان بزنگاههای این برهه از تاریخ ایران را در تصاویر، به درستی مشاهده نمود و هنرمند در این میان با گزینشی درست، سنگهایی را برمیگزیند که کاملا با حال و هوای تصاویر همخوانی داشته باشند. همانند سنگهای مستطیل شکل پادشاهان قاجار که برای مدت زمان زیادی بر ایران حکومت کردند، تصاویر مبارزان مشروطه که اغلب بر سنگهای مثلث و یا مستطیل شکل نقش شدهاند، پیروزی مصدق که بر سنگ مرمرین مثلث شکل ثبت میشود در حالیکه بر پایهای از همان سنگ به همان شکل مستطیل و خوابیده بر زمین به مخاطب اشاره میکند. یا تصویری که غمگینترین، خستهترین و بیامیدترین زمان حضورش در تاریخ ایران را در دادگاه به ثبت رسانده است بر سنگی کوچک و ذوزنقهای شکل که بر روی سنگهای مستطیلی خوابیده بر زمین قرار گرفته است و این روند تا پایان صدپاره پیش میرود. حضور سنگهای کوچک خالی و بدون تصویر که گاه لعاب خورده و نقشدار هستند و گاه نوشتههایی از قبور، همه و همه گواه بر اتفاقاتی دارند که در طی تاریخ در وسعتی به مراتب بیشتر از بزنگاهها تکرار شده و بدون ثبت و حفظ، سرگذشتهایی را سبب میشوند.
دیالکتیک پوسیدگی مریم فرزادیان، با آن شعر به پایان نمیرسد. با اینکه مخاطب میداند که به انتهای نمایشگاه رسیده، اما در بازگشت باز هم در مقابل تمامی این آثار قرار میگیرد و همین ادامه را در ذهن ثبت میکند. دیالکتیک فرزادیان مخاطب را به مناظره دعوت میکند؛ مناظرهای پنهان در درون و ذهن مخاطب. او آثارش را به شیوه عکاسنگارانهای بر سنگها نقاشی میکند و همین رئالیسم، واقعیتی قابل لمس را سبب میشود. او سعی میکند برجستهترین اتفاقات این صدساله را در کنار هم بگذارد؛ رویدادهایی که در مقابل و تضاد با یکدیگر پیش میروند؛ هر شخصیتی در نزدیکی خود، شخصیت متضادش را به نظاره مینشیند و هر رویدادی، پیشامد مقابل خود را. هنرمند همه آنها را در کنار هم قرار میدهد و این آغاز دیالکتیکی میشود که او حاصل نمایشگاهش میداند .دیالکتیکی که میرود تا از لمس و تجربه به خاطره برسد و در پس ایام شاید، فراموشی نهفته این سالها را به تاریخی دور بسپارد. مریم فرزادیان با دیالکتیک نه چندان پوسیده خود، سعی بر یادآوری دارد. او مخاطبش را به مرور تاریخ فرامیخواند، اگرچه میداند در این دنیای فشرده در اتفاقات هر دقیقهای، حافظه انباشته مخاطب کمتر فرصت تامل و پرسش و کنکاش مییابد، پس فبا اثر خود به اعماق وجود بیننده آثار خود تلنگری میزند. مخاطبی که ماییم و خود درگیر همین روزها، تجربه نه چندان دوری را در مقابل داریم؛ کنکاش و ضد و نقیضها و بایدها و نبایدها و هستها و نیستها را به پرسش میگیریم و این چنین دیالکتیک مد نظر هنرمند به مخاطب نیز، منتقل میشود.
بام گردی
سیما افتخاری راد
تیر ماه 1401